پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٥٩٠)
آنانکه قلندر ند قلندر گردند. آنانکه دلاورند دلاور گردند. آنانکه پیامبرند پیامبر گردند. مانند پدر و یا چو مادر گردند. ص شهرام.
گل را بنگر چگونه شد دلبر عشق. عشق است به دل که دل شده است سرور عشق. ای سرو به بوستان گرامی هستی. با گل که گشته است خود دفتر عشق. شهرام ص
اندیشهء من دانش و هم توشم باد. نی چون دگری خود بار بر دوشم باد. او می بزند که خود فراموش کند. من می نزنم خودم فراموشم باد. شهرام ص
از دانشوری آرایش خود باید. بافلسفه ات فرزانش خود آید. آیین که دستور روندت باشد. وز راز وری ویرایش خود شاید. شهرام ص
باید همه جا شهرام دانند مرا. باید همه جا شهرام خوانند مرا. از ما چو که نامی و نشانی باشد. باید به قلم شهرام رانند مرا. ص شهرام.
مردم بنگر چگونه آزاد بود. کشور بنگر چگونه آباد بود. از نسل ونیا تلاشها دربایست. تا در دل تو غم نبود شاد بود. شهرام ص
بنگر تو به واژه ها به چون آجیل است. مرد و زن زندگی که گیو وگیل است. آجیل خودت اندر دهانت باید. آجیل اگر هم بودت با ایل است. شهرام ص
گهگاه که ما ترانه ای می خوانیم. وآن را بر خود فسانه ای می دانیم. نسل از پی نسل بسی بخوانند آن را. ما بوده ودر چکامه ای می مانیم. شهرام ص
گویند خدا که هستومند می باشد. هستی جهان کو استومند می باشد. هر چیز نبود نیستومند شناس. اندیشه بسی آبرومند می باشد. ص شهرام
بنگر توجوانی را که بازیت دهد. پیری که پشیمانی ز ماضیت دهد. بنگر که میانگین روندت باشد. اینسان زمانه تاخت وتازیت دهد. شهرام. ص
چون باد به سوی سیستان باید رفت. ور نی به جهان باستان باید رفت. امروز اگر گشایشی می بایست. در کوچه و کوی راستان باید رفت. ص شهرام.
باشی چو جوان جویای نام می باشی. چون پیر شوی گذاشت وام می باشی. زآغاز به پایان روندی دارد. همواره در اندیشهء جام می باشی. ص شهرام
یک روز نمودیم عربی دان هستیم. وز دغدغهء انگلیسی هم رستیم. در آلمانی و در یونانی راهی هست. بر دغدغه و دلهره ها پا بستیم. شهرام ص
بنگر به طبیعت هیچ پهنایش نیست. بر مرگ نگر که هیچ معنایش نیست. بنگر تو به زندگی که جاویدان است. هر چیز بود مگر که رعنایش نیست. ص شهرام.
اینک که زبان توتم وهم تابوی ماست. چون روزبه و ریحان و چون زاخوی ماست. در حوزه ودانشگاه و نزد دگران. چون رازی و افلاطون و لایوتزوی ماست. شهرام ص
به کار وبار من به آرمان خود بنگر . چنانکه به کار وبارت به آرمان خود نگرند. * این بیت را ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ گفته ام. شهرام.
بنگر که دگر زاهد زیبا نشوی. بیهوده پی اطلس و دیبا نشوی. باید که به آرمان خود نیک رسی. باید که روند را فریبا نشوی. ص شهرام
فارابی و آینشتاین نمی جوشیدند. در اندیش وپیوست نمی کوشیدند. ای بس سده ها و یا هزاران سالی. پیرایه به پیرایه که می پوشیدند. ص شهرام
امروز زمان ما زمان دگر است. دیروز چو امروز کدامین خبر است. دیروز به یک ساعت و یک تاریخ بود. امروز و کنون چو ساعت و رهگذر است. شهرام ص
روزی که به دغدغه ات باید بودن. روزی دگرت دلهره ات افزودن. تا اینکه بیفتد آب گوشت یابی . اینک به زیان بودن ویا در سودن. شهرام ص
براهل تلاش به جاودانی بنگر . بر هر چه نگر تو این همانی بنگر. مانند خدا بندهء او کار کند. تا صد به فرای صد که دانی بنگر. شهرام ص
از دانش و فرزانش و آیین وز راز. دانستنی اند به نشیب و به فراز. تنها وبه ناتنها یکی را بگزین. انجام نما کاری و زودی آغاز. شهرام ص
غربالش آب بهر را نتوان کرد. بی سود وزیان سود وزیان نتوان کرد. اندیشه و دانش وشناخت زندگی اند. یک دو بتوان کرد ویا نتوان کرد. شهرام ص
روزی که به بطن مادران مان بودیم. روز دگری چشم به جهان بگشودیم. بنگر که روند برنامه هایی دارد. در هر روشی با جاودانان بودیم. شهرام ص
از ذهنیت عدم پدیدار شویم. یزدان که باشد هم به دیدار شویم. وز بود طبیعت که پردازش گردیم. دیگر تو چه گویی مست وهشیار شویم. شهرام ص
هر گز تو خودت را به دشمن ندهی. هر گز تو بهانه ای به دشمن ندهی. دشمن خود تو یادیگری می باشد. ای مز مرا به دست دشمن ندهی. شهرام. ص
عکاس سرشت من سرودی دارد. بر خود چو بگیردش درودی دارد. پس چامهء من درنگ را می یابد. هر پیشه برای خود ورودی دارد. شهرام ص
خیام درنگ دیدها رابگزید. عکاس شکار لحظه ها را می دید. هر کس که نمودند از این گفت و شنید. شهرام همین روند را بپسندید. شهرام ص
انگیزه نباشد به تباهی گروی. انگیخته باشد نه به واهی گروی. جاوید بود یزدانگرایی باشد. بنگر نه به بی راهه به راهی گروی. شهرام ص
آن یک به تن وروان چو افلوطین است. دیگر بنگر چو لایوتزوی چین است. وآن یک چو بودای تکیده است ببین. هر یک به روای خود چو آن یا این است. شهرام ص
از افلاطون و دیوژن و افلوطین. وز نیچه و لایبنیتس و ویتگنشتین. با اسپینوزا و آنکه دانش را بود. بنگر تو فراز هاو فرودها را بین. شهرام ص
انگیزه شما را زندگانی آرد. آن هم به روند جاودانی آرد. انگیخته روان خرد وجان باشد. هر نیک که باشد رایگانی آرد. ص شهرام.
یک روز به اندیشهء انگیزه شدم. زآغاز به انجام و به یک ریزه شدم. دیدم که انگیزه خودم می باشم. با خلق و خدا به مشک آمیزه شدم. شهرام ص
سرمایه شناسی چیست ابزارت باد. فرهنگ نگر که ارزش کارت باد. وآنگه به سیاست کار گردانی کن. تا آنکه روا روند بسیارت باد. شهرام ص
روزی که تو را آن دگری دوست گرفت. آن را که به چون جان و دل اوست گرفت. گویند فرای دوست نباشد هرگز. زین روی گزینه ای که نیکوست گرفت. شهرام ص.
بنگر که پیایند پور سینایند. در دانسته ها یگانه ها اینهایند. در باغ بهشت با یار خود می باشند. زیرا که تراز کار را می شایند. شهرام. ص
باید که خدای خویش را بنده شوی. بگذشته و در حال و به آینده شوی خود نیز فرو گذار نیک وبد را بنگر. جاوید چنین است و تو پاینده شوی. شهرام. ص.
بنگر که به ارزش خودت پیمایی. درچشم بود ویا به اندیشایی. ای مز تو به ما دانش واندیشه فزا. تا آنکه به سنجش بشود کالایی. ص. شهرام.
گویند ترانه آن بود یا این است. هر یک ز ترانه ها یکی آیین است. تاریخ و جهان ویا به جاویدان است. یا آنکه می و گل است و یافرزین است. شهرام ص
بنگر که تو را به نزد من مرگی نیست. جز بهرهء جاودانگی برگی نیست. از آرمانشهر تا به ایرانشهرت. نیکو بنگر بهتر ازاین ارگی نیست. شهرام.
بنگر تو به سال سیصد وشصت وپنج روز. همواره به روزگار باشی پیروز. هر چیز در این بازهء یکساله بود. دیروز و پریروز و فردا وامروز. شهرام.
بنگر چو به راه جاودانی هستیم. هستیم به مهر ایزدانی هستیم. گاهی چو کلافه ایم وگه آسوده. در بیش و به کم که سرورانی هستیم. شهرام. ص
راهی است که جاودان می نامندش. زآغاز به جاودان می خوانندش. در راه که هستی به امید می باشی. هر راه به ساختار می دانندش. شهرام. ص
یک کار بکن تا که به ارزد به دو کار. با دانش و اندیشه و سنجش می دار. بنگر به کسی کاری کند در پهلو. کاری که فراتر است ویادش بسیار. شهرام.
آنانکه تنهایند وناتنهایند. یا هم به جدایش و همایشهایند. آنجا که روند جاودان را دارند. تانی به درستی همه را بنمایند. شهرام.
با نام و پناه و هم امید از یزدان. آغاز نما دانشوری را چون جان. در دانش و فرزانش و آیین وز راز. وین رشتهء بیشمار و هم بی پایان. شهرام. ص
این است روند زندگانی این است. آیین و روای جاودانی این است. باید به روند خویشتن بودن بود. هر چیز برای ایزدانی این است. شهرام. ص
ای یار بباید که شوی اندر کار. بسیار نمودی و نکردی بسیار. اینک به شتاب دیگری می بایست. بسیار و فرای آنچه باید بسیار. شهرام.
فناوریت ابزار کارت باشد. هر داشته ای تا استوارت باشد. بیهوده، نادر خور ، چرند، دورت باد. آیین خداگون سازگارت باشد. شهرام.
بنگر به بزرگان که تلاشی کردند. هر گز تو نگو تا یاد باشی کردند. هر کار بود هزار کارش باشد. چونان بنایی را که کاشی کردند. شهرام.