پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٣٧٠)
آغاز به ساکن:ابتدا به ساکن.
حاصل :فارسی است زیرا از حاسدان و خاسیدن وخاسدن خواستن به دست می آید. ( گفتم چرا در روستا کشاورزان این همه آن را بکار میبرند! )
زمینه ورزی. زمین گرایی. گردی. دورزنی. دوره گردی. جوگرایی. چرش گرایی. چراگردی. گشتایی. گشتامد. گشتامدی. . گشتلی. گشتلی آمدی. هرکدام درجایی و ...
آب و هواگردی:ژیوتوریسم.
دیدار و برخورد واژگان.
" درنگ شماری ": لحظه شماری.
درنگ:لحظه.
" وارِه مند. وارِه ناک. وارِه نما . وارِه وار . واروار":پارادایم.
توالی:پیاپی. دم سرهم. یکسره. تناوب:نوبت به نوبت. یک در میان. در میان. با میانه. با فاصله. کم و بیش.
نوبت. نوبتی. به نوبت. نوبتیان. نوبتیها. گیره. گِه. گه گیره:تناوب.
گُرّان. گُرّاگُرّ. پیسر. پیسرهم. پیتاپیت: متوالی.
کوچ درسی: مهاجرت تحصیلی.
بُرشیِ بُرنده:قطعی قاطع.
بی دریافت برشی:بدون نتیجهء قطعی.
برش نهادی همهء نهاد:قطع موضوعی همهء نهاد.
برش نهادی: قطع موضوعی.
برش وجدانی: قطع وجدانی. آورده بودم که واژهء وجدان لکی است لوگوس ، لاجیک، لکی که من ( اَندِیش ) را به جای منطق به دست داده ام.
" برش نهادی راهی ": قطع موضوعی.
برش نهادی از نهاد:قطع موضوعی جزء موضوع.
بازیهای برش:مباحث قطع.
" تُومَرز ":بحث قطعی. ( مرز وپایان سخن شمایید. )
برش. برشی:قطعی.
نابازماند:بحث نشده.
" بازش پذیر ":قابل بحث.
بازانه:بحثانه.
سمت بازش. سوی گفتگو. لاین سخن: طرف بحث.
بازا:البحث.
گفتگو در فرزانش:بحث فلسفه. بازفرزانش.
درسش و بازش:درس و بحث.
بازنهاد. . . . . . .
نمونهء بازگفت و بررسی گذاشت . . . . . . .
" بازش و نگرنمایی. نگرش آوری. نگرشمندانه . رویا رو . رویارویی. پیکار. نبرد. بازگفت. ":بحث و تبادل نظر.
[باز. دوباره از. همواره از. همان از . همانا از. همین از. درست از . چسان از:بحث عن. سخن از. گفته از. گفته ای از. ]
جای بازش. جای گفت. جای گفتن. جای گفتگو. جای گفتار. جای شنیدار. جای سخن. کرّ وفّر. جای جولان. جایگاهش. جایگاه. جایگاه گفتمان. گفتمان. گفتگو. گفتینه. گ ...
گفتنهاد. نهادگفت. نهادش. نهادین. نهادا. نهادورانه. نهادورزانه. نهادورزی. نهادورز. نهاددینه. نهادین. نهادینگی.
بازگفت نهاد. بازگفت نهادی. بازگو. بازگویی. بازگویش. بازگفتش. ازنو. دوباره. دوبار. دوبارگی. دوبارش. چندبار . چندباره. چندبارگی. چندبارش. چندی. چندین.
فرزانش گیتی بی گمان می باشد . وز بهرهء مردمان نشان می باشد. بنگر که تلاش و زندگی در کار است. وین راه و روند جاودان می باشد. شهرام. ص
سابژکتیو:"ساختیتگرایی. ذهنیتگرایی". آبجکتیو:" آختیتگرایی. عینیتگرایی ".
" آبژکتیویتیسم":آختگرایانگی. " سابژکتیویتیسم":ساختگرایانگی.
مردم بنگر پیروز جاویدانند. چون آینه داران ره یزدانند. پیروز به جاوید مردمان می باشند. این است روندی که روا می دانند. شهرام ص
گمان نا امیدی خود امید است امیدت زندگانی را کلید است بیا امید ها را رو نماییم امید است و امیداست و امید است شهرام ص.
بنگر به کسی کو لبش آویخته است* بنگر به هوا به مشک آمیخته است* براسب سپید آرمان می بینش* بنگر که چه سان تیغ آهیخته است* تادر سر کاروبار به سامان گردد* ...
رساننامه:کتاب.
" دفتر. دفترنامه:کتاب. پوششنامه. پوش نامه. گِردنامه. گِردنوشته. گردنوشت. نامهء پوشش. نامهء پوششی. نوشتگرد. نوشته گرد.
پیک نامه=book نامه=بوک نامه=پیکنامه
دانشنامه. دانستنامه. دان نامه. آموخت نامه. آموزنامه. آموزش نامه. دانانامه. داناکنامه. بینشنامه. اندیشنامه. نامه. نامک. نوشتک. نوشتچه . نوشت. نوشتار. ...
کتاب سخت. کتاب سفت. کتاب گران. کتاب گران سنگ. چه کتاب. چه کتابی و . . . . . . .
نوساختش. نوساختاره. بازساختاره. بازنو. باز پردازش. نوپردازش. هَمپردازش. اَوِلساز ( ازاوّل ساز ) . دستزنساز. دستزده . دستزده ساخت. وام ساز. وام ساخت.
بودمان. بودماند. بودش. هستش. هستمان. :survivalpower.
برخی هم از نژاد و نسل ونیا شناختهء به واژگان خود می باشند مانند؛ پدر پدر بزرگ و مادر مادر بزرگ و مانند آن.