پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,١٥٠)
" خویش زدا. زدای خویش": تضاد نفس.
نانمای خود. خود نانما:تناقض با خود.
زدیت سودها: تضاد منافع
" نانماها ":تناقضات.
تقابل تناقض:" برابر ش نانما ".
" دارای نانما ":دارای تناقض
نانما نما: متناقض نما. نانمایی:متناقضی.
نانماها:متناقضتان: در فارسی جمع دو است.
نا نانما. نبود نانما. بی نانما:عدم تناقض.
" نانما ( یِ ) گزاره های شخصی ":تناقض قضایای شخصی.
" نانما ( یِ ) نانما ":تناقض ِ تناقض.
کاربرد واژگان به گذارده ها ونهاد ها و گزاره های آن بستگی دارد که در نوشتن و خواندن و مانند آن کاربرد روند می یابد و جای خود را به دست می دهد . واژه ب ...
" نه جور نه ناجور ":نه موافق نه مخالف
" جور و ناجور ":موافق ومخالف.
" زُدا . زدایند . زداینده ":متضاد.
" چَندا ":مترادف.
خود پی برد. در هر کدام از دانستنیها نمی شود. زیرا بسیاری از رشته های دانستنیها را باید برپایهء آزمایش دریافت نمود. هرچند برخی را از راه خود پی برد ( ...
" نمایهء پیشا نمایه ":فهرست ما قبل الفهرست. نمایهءنمایه. نمایهء پسا نمایه.
سنجشگران حافظ. سنجشگران بَر. ( بَر=حافظ ) . سنجش گر#سنجش پذیر. از حفظ . ازحافظان است. براست. از براست. برِبراست. حفظِ حفظ است.
کلمه:در بیشتر زبانها از کهن روزگار بوده است به پنداشت ودریافت یافتِ کِلِمَ ؛کِل کردم، فرستادم. فرست، فرستادن. کل کردن؛ مانند پیامک.
" حافظ:حفظتا، اوزستا، اوستا ":حفظ و نگهداری.
" جَمِش ":استودیو.
برابرپذیر. چینش پذیر . . . . . :قابل مقایسه.
همانش#ناهمانش. یکدیگرش. همدیگرش:مقایسه.
" دوبَرهَم. دوبَرهَمِش . دُویِش":مقایسه
"چینش. سنجش. برابرش. پهلویش. نگاهش. چونش. هموارش. چسبش. چسبانش. یِکِش. دُواِش . دووارگش ( دووارگی ) ":مقایسه.
چینش:مقایسه
" بال. بالها ":جناح، جناهها.
ایستادن سفری میان راه:توقف مسافر وسط راه.
" میان بُرّ ":راه وسط.
" دور ازهم . دور از یک. ( نایکدیگر#با یکدیگر ) ": حوث و بوث.
" دار وگیر ":حیث و بیس.
" روش بَرِش ( بُردن ) . ":حیث سایق.
" روش پیشین ":حیث سابق.
" بی روش. بی سبک. بی درنگ ":حیثیت.
" روش برخورد ": حیث التفات.
" سود جا. جاسود. جای سود. سودی جا ":حیث انتفاع.
" گونهء تاریخی ": حیث تاریخی.
" سَبک با اَرج. سبک ارج ": حیث معتبر.
" مال و مایه ":حیث و بیث.
" جوری. طوری . سبکی. روشی. طرزی ":حیث.
" حدیث: آنچه می شنوند ". " روایت: آنچه را می خوانند ". هرکسی از رو بخواند راوی. وهرکسی از کسی برزبان آوردمحدث است . ( راوی ویا راویه و محدث و یا ...
" خواند و نوشت ":حدیث و روایت. آنچه از رو بخوانند روایت و آنچه از کسی بشنوند حدیث است.
" ناپوشش خرد. خردناپوشش. ناپوششی خرد. خرد ناپوششی ":ناقص العقل. ناپوش خرد. ناپوشی خرد.
خردپوشش. پوشش خرد. خردپوششی. پوششی خرد: " کامل العقل ". خردپوش. خرد پوشی.
* چشمگیرترین چیزها برای پاکی خرد آموزش است:اعون الاشیاءعلی التزکیه العقل التعلیم. ترجمهء شهرام. ص*
فخامت:" سنگینی ". صلابت:" سنگینی ".
صلابت:" سختی ". فخامت:" سنگینی ".
حل:متولی شاید از حِل که در خوردنی نوشیدنی ها می ریزند گرفته شده باشد. ( متحلای به حِل ) .
به داگ نبودن ویا نرسیدن و یا نیامدن و پیدا نشدن. به دالگاه نیامدن . به دالگه نبودن. به جایگاه نیامدن. نبودن. هم دیدن، همدیگر را دیدن. جایی یکدیگر را ...