پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٥٩٠)
چشم دارم:امید دارم. چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی. چشم دارد:به ناموس مردم چشم دارد. چشم داری: بنگر. ببین. این ها ؛ چند وجهی بودن زبان فارس ...
" بد منش و پلشت ":بد ذات و خبیث. بدکنش.
" نِیکُو و بَدُو . نیک سرشت و بد گُهر" :نجیب و بد جنس. نیک سرشت وبد سرشت. نیک گهر وبدگهر.
" بَد گُهر ": بد جنس.
" بدگمان ": سوء ظن.
ورزندش مشق. مشق ورزندش . ورزندشی مشق. مشقی ورزندش :ژیمناستیک آکروباتیک.
" مَشق. مشقی. مشق باز. مشق بازی. مشق ورز. مشق ورزی. مشقنده. مشقا " :آکروباتیک.
" مشق باز " :آکروبات.
" مَشق ":آکروباتیک.
طاغوت:به زبانش لری به دریافت و پنداشت سرکشی و کَلِّه کش بودن است و کسی یا چیزی را نشمردن وسرتافتن به مانند آب که سد را می شکند که می گویند "سَد تُوقِ ...
بشریت دین را از روی خرد وخردمندی خود به کار می گیرد، واگر خردِ خود را به کار اندازد دین را و دستورات دین را شناسه می نماید ، پس اگر کسی دین را کنار ا ...
اوپا: پای آب. آب پا آنچه آبها را ساختار می دهد تا به درستی پخش گردند به مانند کوه که میخ های زمین به شمار می روند تا زمین استوار گردد.
فیلم هوایی:drama movie. dramatic:هوایشی.
گفتم من گفت تو گفتم تو گفت من، گفتم آری. . . . . . . ، گفت چه، گفتم . . . . . . ، گفت کدام. ، گفتم، من تو او _ما شما ایشان، گفت چام بخوان، گفت ...
" درسگو ( ها ) ":مدرس.
" تَراتُور ":اینترنت.
زدای توانا. زدتوانا:متضاد قوی. ناجور توانا. مانندِ توانا نیست. جوربا توانا نیست. روندِ با توانا نیست. سبک با توانا نیست. چونان توانا نیست. مانندِ تو ...
" زدای نیرومند. زدای زور. زدای زورمند. زدای توانا. زدای به کار. زدای زورمُشت. زدای زوردار ":متضاد قوی.
نامتقارن:" نا به نزدیک. "
وارهمند. دارهمند. چاخانمند. مادهمند. باورمند. چارهمند. کاره مند=کاره مند=کارمند. بهره مند. ؛ واره مند. داره مند. چاخان مند. ماده مند. چاره مند. ک ...
تالی تلو:" پی به سر . پشت سر. در پی. پیایند پی. پی پیایند. "
تالی فاسد:" تباه پیایند. پیایند تباه . تبه پی، تَبَهپِی".
" دوسته ":حبیب.
سِتای جهان استومند: قطب عالم امکان. ستای سیر وسلوک:قطب سیر وسلوک. " ستای سرمایه شناسی":قطب اقتصاد . سِتای ستاها:قطب الاقطاب. " سِتایِ فلک فلکها " ...
ستاهای جغرافی:قطب های جغرافی.
" ستای مکناتیکی ":قطب مغناطیسی.
" سِتادین شیرازی ":قطب الدین شیرازی. " سِتا ":قطب
" سِتا ":قطب.
دانشگاه فنی خواجه یاردین طوسی.
" فرشتگان و آسیب پذیران. ": ملائکه و مستضعفان.
چاپ از دستگاه:افست پرینتینگ.
" از دستگاه ":افست.
هرزبانی با واژگان خود در روند است و همتاهای واژگان دیگر زبانها لازم نیست. همتاسازی باید برپایهء زبان خود باشد وگر نه دروغ گفتن به خود وخلق وخدا به ...
" سمتِ راست ":برهان مستقیم. " راهِ راست ":برهان مستقیم. " روشِ راست ":برهان مستقیم. هر زبانی با واژگان خود پیش می رود و لازم نیست که همان واژگان د ...
" برتری راه راست ":افضلیت برهان مستقیم.
" وارُورو . واروراه . وارُورَوِش . واروساز ":برهان خُلف؛ "راه وارو. روش وارو. رووارو. سازوارو. "
" راهِ راستینان ":برهان صدیقین. " روشِ راستینان ":برهان صدیقین. " روندِ راستینان "برهان صدیقین؛ راستینان راه . راستینان روش. راستینان روند.
" از این انگار ":از این لحاظ.
in eye of momente: در خودِ خویش.
" آن یکی در وقت [دستشویی] بگفت ":آن یکی در وقت [استنجا]بگفت. مولانا. ( دستشویی:استنجا. )
" آزمون ":ذی صلاح.
" سِنا. شناس. شناخت ":ذی صلاح.
اگر زن کُت خِرَد و یاناقص العقل باشد مرد که زادهء وی است نیز کت خرد است واگر کت خرد نباشد با کت خرد زندگی نمودن و یار ویاور و عشق و مهرورزی نمودن از ...
دِرِّک:به درختا ودرختاهای درختانهای مِیشدِرَّه و تِیدَرَّه به لری و تمشک به فارسی همانه می گردد. همانه:این همانی. همان :این همان.
گِرد کارها:مجموعه آثار.
پشتیبانی از اَندِیان:حمایت از مستضعفان.
خوردوَران. خوردوَیان. ریزوران. ریزوران. کوچکوَران . کوچکوریان. کوچکیان. کوچکان. اَندگان: مستضعف. مستضعفان. استضعاف:اَندِش. اَندِشوَران. ، اندشور. ...
" بزرگوَران ":مستکبران. بزرگورَها:مستکبرها. " بزرگوَریان ":مستکبریان.
" راستوَری بزرگوران ":مصادیق مستکبران.
" راستوَری ترسندگان ":مصادیق خائفان.