پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٥٩٠)
" راستوَری بیرونی ":مصادیق خارجی.
" راستوَری سفارشگران ":مصادیق ناصحان.
" راسته ها و درسته ها ویا راست ودرست آنکه میگویند چیست. در بارهء آنچه در دست انجام باشد" :مصادیق.
" راههای نیکماندها ":موارد باقیات صالحات.
" دست. دسته ":مُویَِد.
" درخورهای پایانی ":مناسبت اخروی.
" پاداش پایانی خواهی ":اجر آخرت طلبی
" درخور پاداش پایانی. ":مستحق ثواب اخروی.
دِرِیک:دَریَک=قاتی، درهَم. پول در ایران باستان.
گیتی افروز=گیتی فروز. گیتی گیس=گیتی گیر.
فراگیتی#فروگیتی. گیتی فرازین#گیتی فروزین. گیتی فرادین#گیتی فرودین.
گیتی شناسی# مینی شناسی. گیتوی شناسی# مینوی شناسی. گیتوی شناس# مینوی شناس. گیتو#مینو. مینا#گیتا. مینایی#گیتایی. مینایشی#گیتایشی. مینایش#گیتایش. ...
گیتا#مینا. جهان گیتا ( گیتایی ) . جهان مینا ( مینایی ) . جهانِ گیتوی. جهانِ مینوی. جهان گیتایی. جهان مینایی.
عالم :جهان. عالم معقول:"جهان مانا ویا جهان مینو. ( به هرچه جاودان باشد مینو. مینوی و مانا می گوییم. " ) #؛ عالم محسوس و علم معقول:جهان یابشی#جهان ...
کامل: درسته و کامل لقمه را قورت داد.
کُت خرد. کُت خِرَد. کُت اندیشه:ناقص عقل. کُت:ناقص. ناتمام. شکسته پکسته. ناکار. ناکارا. ناجور . . . . . .
دَ رک:در پایه دِرک و فارسی است، میگویند این دُمل را دِرک کن یعنی مایه اش را بیرون کن. پس درک فارسی است. مانند شَک که در اصل وپایه شِک است مانند شکستن ...
فرزانشِ خردِ نگری و خرد کاری. فرزانش خرد آرمانی و خردِ کاربردی. فرزانش اندیشهء بینشی واندیشهء کَردشی. فرزانشِ عقلِ دیدی و عقلِ کَردی.
اینان. آنین:این همانی. او او. خودش خودش. خود خود. identity این نه آنی:ناینان. اِیننَهان ( این نه آن ) . نااین آن. این نا آن. خودناخود. ناخودخود. اون ...
" گِرزِه ":موس.
( " قِز و برُّ ":محکم و قطعی. قزی و برشی. سفت و پایانی. بی مانند و بریدنی. سفتشی و برشی. )
" سِفت وکُت ":محکم و قطعی.
" زدای توانا . زِد توانا. زِک توانا":متضاد قوی. ناجور توانا. مانند توانا نیست. جور با توانا نیست. طور توانا نیست. سبک توانا نیست. چونان توانا ن ...
سفت کاری. سخت کاری. قرس کاری. قزکاری. ایستا کاری. پایا کاری. پایاب کاری. استوار کاری. برجاکاری. . . . .
/ناسُوی سفت:مخالف محکم. " هم سوی سفت. با سوی سفت ":موافق محکم. و یا سویه دار سفت. سویه دار سخت. همخوان سفت. سمتِ سفت. سویِ سفت. همخوانِ سخت. /
" زدایِ سِفت ":متضادِ مُحکم.
( "سفت سفت. سخت سخت. قرس قرس. قرس قرینه. بیمانند":محکم محکم. )
" قُرس. قِز. ناکار. سفت. دُودَست. آنچنان. همچنین. جوری که. بیماند. ": محکم.
" نکته های ادبی ":ظرایف ادبی. نُک وتِه:نُکتِه. نُقِ دل و تَهِ دل:نُقطه.
" نکته ها وتازه ها ": ظرایف و طرایف.
" بابا باور خراسانی ": ابومسلم خراسانی.
افه بیهقی:ابوالفضل بیهقی. ابوالفضل:" بابا برین ". بابابرین بیهقی:ابوالفضل بیهقی. بابا بیهقی:اَفه بیهقی. تاریخ بیهقی، افه بیهقی.
" رایانه دارو ":کامپیوتر دارو.
" صدا دارو ":رادیو دارو. " سیما دارو ":تلویزیون دارو. داروی مادی. داروی معنوی ویا مینوی. داروی دروغی. داروی راستی.
باطل:تلیده و تلیت شده و طلیده. دور باطل:" دور ناکارا ".
نامهء ژرفها ( ظرف ها ) :الرساله الوعاعیه. در ؛ دهر: درهر روی. سرمد :سرآمد. ازل:از اول. اول اوِل از ول یک دو سه . . . . . ابد:بادا باد تاباد. تاا ...
آغاز آغازین:ازل الآزال. فرجام فرجامین:ابد الآباد. میان میانین:وسط الاواسط ( اوساط ) .
" جهان مینو " :عالم معنی. معنا: مانا. مینو. مینویی. جاوید . همیشه . جاودان. همیشگی.
تهذیب نفس:خودآرایی. خود سازی. خودپاکی. خودپردازی. " پاکسازی خود ":تهذیب نفس.
دانای بد: عالم سوء. دانایان بد :عالمان سوء. بد دانا:علم سوء. بد دانایان:عالمان سوء. بد دانش :عالم سوء. بد دانشیان. عالمان سوء. بددانشی:علم سوء
برخی واژگان دروغکی هستند و این مانند حضرت می بخشد کسانی است که به خدا ودین خدا دروغ می بندند بی آنکه دستورات دینی آن را از خود دین به دست دهند. که با ...
" رهایی و خواری خویشان ":سعادت وشقاوت انفاس.
" رستگاری و گرفتاری ":سعادت و شقاوت. شقاوت:بدبختی. " خوش بختی و بد بختی ":سعادت و شقاوت. " خواری و رهایی ":شقی و سعید. " خواری ":شقی. " رهایی":س ...
" نیک وبد " :خیر وشر.
بلاجی. بلاجیم آمد: بلوچی. بلوچیم آمد مانند کسی که سَفَریَش آمده و بگوید بلوچیم ویا بلوچم به نیکی وتندرستی آمد. بلاجی:بلوچی، سرآمدن و رسیدن و به خان ...
برخورد دروغ با تمدن نکنید. پهنانگریِ از سر و بن نکنید. گویند بهشت جای او یا دوزخ. پس گاهشماری را نه با تن نکنید. شهرام ص.
لاله:لا لا، لایه لایه. گل لاله. لابه الا. لا به لای هم که گل را می سازند.
خود بزرگ بین. خود کوچک بین. خود بین. دیگر بین. . . . . . . خود فرا=خود فرابین. خود=خودم. خودفرو=خود فروبین. خودبین. ناخود بین. بی خود بین. از ...
بهره آنچه مردمان هرکسی به هر چیزی دارند. " بهر " :اندازه . قسط. هر کسی بهر خودش در آنچه به هر کسی می رسد. سر سفره هر کسی بهر خودش را جلویش می گذا ...
" بنیاد ":ارگان. موسسه.