پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,١٩٤)
گویا راغ در برابر باغ باشد . زاغی از آنجا که فراغی گزید . رخت خود از باغ به راغی کشید.
بُختُم زدایی:رفع اتهام. بختم زدا=زدایندهء بختم ، آنی که بختم را می زداید. بختم:تهمت. اتهام. بختمی:اتهامی. بختمگر:اتهامگر. بختم افزا:اتهام افزا. ...
روزی به کمال همنشین پیوستیم. پندار نمُون ز دوست بد بگسستیم. دانیم که دشمن دوپهلویانه خودیم. این بود که به هستی بخش خود برگشتیم. شهرام. ص
آگِر:لکی. آذر. آتش. تش. اتر. اثیر.
آلا: وجین به لری. آلا ی گیاههای هرز و دغا.
به نام سعد :یعنی به نام مبارک وگرامی سعد بن ابوبکر. . . است.
کمال همنشین#دوست بد.
واین ابیات در خور حال خود میگفتم:؛ می گفتم= می سرودم.
" سخت و سخت ":تاسف و تعسر.
۱_چله رسن از موی بُز وگاه از پشم گوسفند چنیده ( بافته ) می شود. ۲_پله که از دو یا سه تای آن چله راببافند وشواک را هم از پِلَّه بافند. ۳_تابیده را ا ...
اگر کودکی سخن بگوید میگو ییم [خدا زیر زبانش گذاشته است]زیرا این سخن کودک نیست. پس؛ تلقین: سخن زیر زبان گذاشتن است.
ابالیس:ابلیس. " گجستگ آبالیس":" ابلیس رانده شده. "
" زندگی مانند نوشته ای است که با خواندن آن باید آن را به زبان آورد. "
آوردم که قضا و قدر فرس کهن و لری است. قضا و قض یعنی تند و سریع آنچه پشت در وقد در است یعنی رسیده است و نزدیک است و آنچه قدِ در است را به باب تفعیل بر ...
" ویرایش و همّت ":[تصحیح و اهتمام. ] همه ام. همه ات. همه اش. همه امان. همه اتان. همه اشان. گردانش به فارسی. [گردنش و پایانش:صرف و نحو]
هیچ چیز بهتر از همه چیز#همه چیز بهتر از هیچ چیز.
همه چیز بهتر از هیچ#هیچ بهتر از همه چیز.
پین=بین=ببین. ؛پین=پی. پیک=پیوست. پیوند. پیهم. پیدار . پی جویی. پیرو. که برای اسرار و رازها و مانند آن بکار رود
" سُرخاک. سیبسُرخاک ( برگهء سیب خاکی سرخ شده ) . سرخاز. سیبسرخاز ( برگهء سیب زمینی سرخ شده ) . ":چیپس.
ژِلِه:" لَرزانَک ".
طیب و طاهر:" پاک و تارّ ".
" قَرسِ قُرس به لری ":حبل المتین.
" قَرسِ قُرس ":حَبلُ المَتِین.
پیکار ( پیک آر ) =بنیاد پیک و book یکی است. بستِ به فرستِ پیش.
"دیباچار. گشتار. گفتار. جستار. قلمار. دفتار. نوشتار. نویسار":دیباچه.
" رازمند. سرّمند. ":صاحب راز.
پِیِه:" تعصب ". ( پیوند . پیوست. پیدار. پیکش. پیکشی. پیوندش. پیوستش. ) پیه دارد :تعصب دارد. پیه میکشد:تعصب می کشد.
تحریف: " حرف توحرف شناسی " که زبان شناسی و واژه شناسی و دریافت شناسی و پنداشت شناسی را در گذارده شناسی و نهاد شناسی و گزاره شناسی را داشته باشد.
تحریف:" حرف تو حرف . "
رویه گر:صحاف. رویه گری :صحافی
دانشگاه از دانشگاه پیشا جندی شاپور تا پسا دانشگاه تهران روند تاریخی دانستوری خود را ازدانستهای چهارگانهء دانشها ، فرزانشها، آیینها ورازوریها به روند ...
" خم و چم پذیر ":انعطاف پذیر. " خم و چم ": انعطاف. چم وخم. . . . .
" درآورد از غرپ در نهر گمگشتگیها ":النجاه من الغرق فی بحر الضلالات. از بابابزرگ پور سینا.
نگرش از بخش ناپذیر به دریافت وپنداشت برش پذیر و شکنندگی پذیر نیست بلکه دیدگاه آن است که ساختمان ماده مانند ساختمان بنشین مردم است که از خاک و گچ و آه ...
دوستوارانگیمندیگرایانگیانه. دشمنایگیمندیوارانشیانهورزندشیت ها.
واگذارده؛ زورکی. جورکی. دورکی.
تماشای پیشنهادات، اگر فرهنگستان ودیگر نهادها و بنیادهای زبان و زبان شناسی خودشان راراسته و مزد بگیر به رخ همگان بکشند و واژگان بیگانه را با ریاکاری ( ...
تمیز":فرجامند. فرجامندی. فرجامندگی. فرجامور. فرجامورز. فرجامورزی. فرجامورزیانه. فرجامیگری. فرجومیگرایانهگی وار ".
مجری:"انجام. انجامگر. انجامگری. انجامند. انجامنده. انجامندیگری. انجامندیگروی. انجامندیگروانه. انجامیدانه. اناامیدانه. انجامش. انجامشی. انجامشیانه. ان ...
دیوان عدالت اداری: " دیوان دادگری اداری ".
قوهء مجریه :" نهادِ انجامگری ". قوهء مقننه :" نهادِ قانونگذاری " . قوهء قضاییه:" نهادِ دادگری " .
" دیوان بالای کشور ":دیوان عالی کشور
آورده ام که دیوان دیده بان است دید بان راسته و راسته های مادی و معنوی پدیدارها که این خود دادگری و عدل است.
بنام آنکه نام هستی از او یافت. گمان مردمان چستی از او یافت. چنان تا دانش راز برخرد تافت. چنان سرمست شد مستی از او یافت. شهرام ص
سرِپایی. زودی. آزی. آزش. آزور. آزورز. آزمندانگیوارگیانهنمییمندیانش. تندی. فوری. چون تیر؛تیری:مانند تیر. چونان تیر. تیرسان. تیرمانند:ارتجالی.
افتانگیزلال ( افت انگیز لال ) :موهن لال.
" کار افت کردن. افت ورزی. افت گری . افت گرایی. افتانجامگر. افتانجامگرایی. افتاغازی. افتانجام. افتانجام گروی. افت وار. افت واری. افتینه. افتایی. افتای ...
گَردانِش و سَبک است؛ ۱_ناپراکن. ناپراکنشی. ناپراکند. ناپراکندی ۲_ پراکن. پراکنشی. پراکند. پراکندی. در همهء کارهای ؛ سرمایه شناسی. سیاست شناسی. فره ...
اُفت. افتامیز. افتاور. اُفتمند. افتور. افتورز. اُفتاگین. اُفتنما. افتخواه. افتی. افتینه. اُفتِش. افتا. افتانه. افتینه. افتاره. افتار. اُفتوَش ":موهن.
برهان شاید که بِرِهان باشد به چم رهانیدن از سر در گم ماندن و بسا که برهنگی باشد که از غلاف و پیلهء ناپیدایی زدوده شود که بیرق شده است ونمونا گردیده ا ...