پیشنهادهای نمیخوام بنویسم (١٦٣)
این لغت کاملا فارسی هست و دهخدا اشتباه نوشته که عربی هست. در گویش دشتی نمی گویند زنجبیل، بلکه میگویند زنجفیل که در واقع همان زنگ فیل و زنگ پیل هست که ...
ارامش، از رامیدن هست، در واقع الف در اول آن الف نفی هست که در اثر مرور به آ دگرگون شده است. در واژه های مانند اناهید ( ناالوده ) امرتات ( نامیرا ) و ...
سِیل به معنی دیدن، تماشا، شاید از سِیر عربی به معنی گشتن و گردیدن باشد در گویش دشتی. بنابراین پیشنهادم برای جایگزین کردن تماشا با آن را پس میگیرم. ...
گَر با فتحه روی گ، به معنای دستی شده، کمی بیش از حد اهلی شده. مثلا میگوییم بُز گَر، یعنی بزی که به آدمی خو و عادت کرده است و راحت توسط انسان گرفته می ...
شی به معنای زیر در گویش دشتی همچنین به معنی شوهر. ( ی همانند ی در عدد سی تلفظ شود ) شِی به معنای با هست ، برابر حرف با در فارسی معیار ( با کسره زیر ...
کُم به معنی شکم ( ضمه روی ک ) کَم به معنی قیف ( فتحه روی ک )
در فارسی میگوییم سخن چینی کردن و نمی گوییم تمامی کردن، اصلا بیشتر مردم واژه نمام و تمامی جزو واژگانشان نیست در ایران. در گویش های جنوب ایران و در لر ...
البته در گویش دشتی گور با ضمه روی و یا همان تلفظ معیار معنی قبر را میدهد، همانند فارسی معیار. ولی گُور با الفظی همانند روشن ، برای حرف و؛ معنی گاهی ...
در گویش دشتی تاک میشود یکی، البته تاک معنی برهنه هم میدهد ولی بیشتر در گویش آری معنی برهنه میدهد. تاک در گویش دشتی همان معنی تک فارسی معیار را دارد ...
همچنین سِیل که در گویش دشتی گفتم معنی تماشا کردن، تماشا، نگاه کردن و دیدن میدهد از ترکی هم نیامده است و ربطی به واژه سیراتمک ترکی ندارد زیرا در گویش ...
من میگویم از سِیل در گویش دشتی یا سِی در گویش بوشهری که به همان معنای تماشا، و دیدن هست بعنوان برابر فارسی استفاده شود. توجه کنید که سِی در انگلیسی ...
میتوان واژه سِیل، که در گویش دشتی همان تماشا هست را برابر پارسی این نهاد یا واژه سِی که در گویش بوشهری به معنای تماشا و نگاه کردن هست. توجه شود در ه ...
کوباد در گویش لری و لیراوی به معنی شرق هست
در گویش آری به معنی شرق هست
در گویش دشتی ما به آلت تناسلی مردانه یا بیضه، گُند ( با ضمه روی گ ) نمی گوییم ولی در بین برخی افراد در جنوب ایران معمول است و لرها هم بدین معناها دار ...
گِند، با کسره زیر گ به معنی دوخت روی پارچه هست به معنی بخیه در گویش دشتی. گَند با فتحه روی گ به معنی یادشده همان از فعل گندیدن همانند فارسی.
به سید محمد مجلسی که خیال میکند زبان عربی همان دین اسلام هست، از تعصب بیجا و نادرست مذهبی و دروغ پراکنی دست بردارید، البته عجیب نیست که شما نسبت به ع ...
در گویش دشتی پیش به معنی جلو، و قبل تر هم هست
نوشته بودم خوی در گویش دشتی ریخت دیگر خایه است. میخواهم کاملتر توضیح بدهم و اصلاح کنم. خوی با کسره زیر خ و سپس ضمه ریخت دیگر خایه است. و خوی با تلف ...
همچنین تنگیدن در گویش دشتی به معنی استعاری از کوره در رفتن برای کسی هم هست. مثلا : میتنگت سیم= با عصبانیت و از سر خیره سری یکدفعه حرف درشت بهم میزند ...
تنگیدن با کسره زیر ت به معنای پریدن در گویش دشتی
تنگیدن در گویش دشتی به معنی پریدن و جهیدن هست. بتنگ= بپر.
دیدی تو زیر و کام بدو اندرون بسی با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب " رودکی" ریدکان= رودکان= رودک ها، جمع کرد به معنی خردسال و عزیز یا کوچک و عزیز یا ک ...
گَرد، با فتحه روی گ به معنی پودر هم به کار میرود.
بچه ده روزه ترک انده به پدر و مادرم و پدران و مادرانشان در دشتی که گرخیدن را به معنی گر گرفتن و در حال برافروختن به کار میبردند ایراد گرفته و میخواهد ...
جِخی با کسره زیر ج، جخی، به دویدن و به گریختن گویند در گویش دشتی، جَس گذشته آن ( بن ماضی ) هست. میجخی= می دوی جسی= گریختی، دویدی
مِزی، با کسره زیر م، در گویش دشتی همان خواستن یا بن ماضی فعل خواه هست. اُم مِزی= میخواستم. اِت میت= میخواهی. در گویش دشتی همانند دوران های باستان ...
در گویش دشتی آن را مُشک گویند
رُبیون، با ضمه روی ر، در گویش دشتی به میگوی رودخانه مند گویند
رُبیون، با ضمه روی ر، به میگوهای درون رودخانه مند در منطقه دشتی میگفتند. میگو
سیلَک، با برگ درخت نخل درست میکردند برای نگهداشتن ماهی های که از رود میگرفتند در منطقه دشتی درست میکردند و به کار میبردند
ریَه، با فتحه روی ی، در گویش دشتی نوعی نخ که با ان تور ماهیگیری می بافتند .
سِدِدو، با کسره زیر س و د ، و " و" آخر را " او" بخوانید نوعی ماهی رودخانه ای در رودخانه مند در منطقه دشتی
هَدر، با فتحه روی ه، نوعی دام تور صیادی که با گرز ( شاخه ) درخت نخل درست میکردند، و با آن در رودخانه مند ماهی می گرفته اند در منطقه دشتی.
کُله، با ضمه روی ک، در گکیش، دشتی به معنی آغل و خس که بز و گوسفند را د آن نگه می داشتند
لُوکه، و را مانند" او "در جور و نو و دو ( دویدن ) و روشن" بخوانید، نوعی تختخواب که با گرز ( شاخه ) درخت نخل میساختند در منطقه دشتی
گُردنه، با ضمه روی گ، گردینه، سته، دسته صدتایی گرز ( شاخه درخت خرما ) نخل، که کنار هم پیچیدند و با آن در برای آغل و خس ( کله در گویش دشتی ) را با آن ...
در گویش دشتی و بوشهر آن را سپسو گویند
سپسو، سپسون، در گویش دشتی
در گویش دشتی آن را سِپَک گویند، با کسره زیر س و فتحه روی پ، تویزه
در دشتی چندین نوع زنبیل از برگ درخت خرما درست میکردند. بزرگترین را بَل میگفتند با فتح روی ب بخوانید، بعد زنبیل، بعد گلیله و در انتها پَرسدو
در گویش دشتی هم کوگ گویند، او را مانند او در "جور، نو، روشن و. . . " بخوانید نه مانند او در "رو "، " گو" و . . .
چُغول، با ضمه روی چ ، و "و" را " او" بخوانید.
چُغول، پرنده ای کمی بزرگتر از گنجشک، تاجدار، تلاش کمی بزرگتر از گنجشک در منطقه دشتی ( احتمالا نوعی هد هد ( نوعی شانه به سر، نوعی پوپک ) .
در گویش دشتی مار ملوسک هم میگفتند در قدیم. نمیدانم الان بگویند یا نه
در گویش دشتی آن را از لیست گویند، بز لیسک نوعی تمساح ، همان بزمجه درست تر هست. سمی بوده و هست
بُز لیسک، نوعی جاندار شبیه پمبزک و مارمولک در منطقه دشتی، نیشش سمی بوده و هست
پمبزک، جانوری شبیه مارمولک، آفتاب پرست را گویند، هنگام بیرون آمدن آفتاب می انده زیر آفتاب و آفتاب می گرفته است در منطقه دشتی
هُوانه، با ضمه روی ه و واو را واو بخوانید، نوعی ظرف ذخیره سازی آب که با خاک رس درست میکردند در منطقه دشتی، دیر و کنگان
بَل ، نوعی زنبیل بلندتر از زنبیل، با برگ نخل ( پیش مُه ( درخت خرما ) ) در گویش دشتی گویند. بل بزرگتر از زنبیل، زنبیل بزرگتر از گلیله و گلیله بزرگتر ...
پیش، برگ درخت خرما را در گویش دشتی گویند
تَک، با فتحه روی ت به نوعی حصیر که با پیش ( برگ درخت خرما را پیش گویند ) نخل درست میکردند میگفتند
گِرخیدن، به شروع آتش گرفتن و به درحال سوختن گویند در گویش دشتی و این تنها از لحاظ آوایی شبیه آن چرندیانی که مشتی ترک انده اند اینجا وآبادیس را با واژ ...
خُرُنگ، ذغال در حال سوختن ( گرخیدن ) را گویند در گویش دشتی
مَنکَل، در گویش دشتی نوعی ظرف ذخیره سازی آب که با خاک رس درست میکردند در منطقه دیر و کنگان
هُوانه، با ضمه روی ه و "و" را واو بخوانید، ظرفی برای ذخیره سازی آب بوده و با خاک رس درست میکردند. در دشتی، خمره یا بشکه ذخیره آب که با گل رس درست می ...
لیف در گویش دشتی به پوسته ریشه ریشه روی درخت نخل میگفتند و باهاش ظرف هایشان را میشستند.
در گویش دشتی تُوه گویند
تاپو را در دشتی با گچ درست میکردند
چو ( چوو ) ، در گویش دشتی به وردنه گویند. و را واو بخوانید، و روی چ ضمه هست
چُو ( چوو ) با ضمه روی چ و واو را واو بخوانید نه مصوت او، باهاش نان پهن میکردند، وردنه
پَرسِدو، با فتحه روی پ، و کسره زیر س، نوعی زنبیل کوچکتر از گلیله و زنبیل، برای نگهداری رطب بیشتر به کار میبرند. زنبیل بزرگتر از گلیله و گلیله بزرگتر ...
گلیله در گویش دشتی نوعی زنبیل کوچک، برای نگهداری خرما
دوکو، نوعی کوبنده شبیه هاون در دشتی برای کوبیدن پنگ نخل به منظور ساخت بند به کار میبردند
چَخ ، نوعی سنگ شبیه سنگ اسیاب که روی آن با دوکو ( شبیه هاون ) ، پنگ نخل را میگویند تا نرم شود و با پنگ نخل بند ( طناب ) درست میکردند.
دد گویش دشتی آن را دروش گویند
سِپَک با کسره زیر س و فتحه روی پ، نوعی زنبیل که با برگهای دل نخل میبافتند، برای ناندان استفاده میکردند، به خاندان با پیش نخل میگفتند. در دشتی در استا ...
پنگاشت به پنگ ( خوشه درخت خرما ) خشک شده در گویش دشتی میگفتند
هس، به نوعی اسیاب گندم در گویش دشتی در زمان قدیم میگفتند در روستای مادریم در دشتی. امروز میخوام چندتا از این واژه ها بنویسم که امروزه در هیچ فرهنگ ل ...
کم علاوه بر معنی اندک در گویش دشتی به قیف هم گویند
کُم کُم، با ضمه روی هر دو کاف، به معنای قالب در گویش دشتی ، برای قالبی که با آن خشت میزدند به کار نیرود، قالب خشت. در واقع گمانم تکرار دوبار واژه کم ...
خاسیدن به معنی گزیدن در گویش دشتی، مثلا میگوییم: مارش خاسید، یعنی مار او را گزیده است
گنیم با ضمه روی گ ، میخواهم کمی دقیق تر توضیح بدهم، گنیم همان عدس سبز هست و به نوعی نخود یا چیزی شبیه آن که انکار امروزه دیگر یافت نمی شود میگفتند خُ ...
گنیم با ضمه روی گ، نخود، خُره به معنی عدس. خُره از خوردن گرفته شده
گیرُم، با ضمه روی ر، در گویش دشتی یعنی اینکه به فرض من، یعنی اینکه فرض کنم. گیریم شکل جمع آن یعنی اینکه فرض کنیم.
گُنیم با ضمه روی گ به معنی عدس هست در گویش دشتی و متفاوت از گنم هست که به گندم میگویند
گِنه، با کسره زیر گ به معنی نامرغوب و بی کیفیت هست در گویش دشتی از گنگ و گوناک پهلوی ساسانی
گُند، با ضمه روی گ به معنای آلت تناسلی در جنوب ایران
گنا، با کسره زیر گ، به معنای دیوانه و خل هست در گویش دشتی
گِمنه، با کسره زیر گ، بلغور گندم، نوعی خوراکی که با گندم درست میکنند در گویش دشتی ، ( گندمینه )
گُما، با ضمه روی گ، در گویش دشتی به قسمت زیربنای انسان گویند، قسمت نرم بالای شرمگاه،
گَزَر، نوعی هویج در گویش دشتی
گِریخ، با کسره زیر گ، به معنای گریه هست در کویش دشتی
گِریچه، با کسره زیر گ، در گویش دشتی به استخوان نیمه شانه، استخوان قسمت بالای بازوی انسان که به شانه و کتف متصل است گویند
گِرِند، با کسره زیر گ و ر، در گویش دشتیو در همه گویش های بوشهر به معنای گره هست
گِنَر، با کسره زیر گ، فتحه ردی گ، به معنای گره هست در گویش دشتی
سَندَک، با فتحه روی س و ک، همان سنگدان مرغ را گویند در گویش دشتی
شرجی، در بوشهر به هوای دم کرده و مرطوب گویند و نام باد نیست.
نُم داشتن ( ن را با ضمه بخوانید ) به معنای رطوبت داشتن هست در گویش دشتی، به معنی مرطوب بودن
شَرجی، دهخدا نادرست نوشته، نام باد نیست، به هوای مرطوب میگوییم
گُرگُم، با ضمه روی هر دو گ، به نوعی خار بوته صحرایی در گویش دشتی گویند. خاص منطقه بوشهر گمانم
گُردیک، با ضمه روی گ ریخت دیگر گُرد، به معنای قلوه، کلیه در گویش دشتی، از گورتک زبان پهلوی ساسانی
گُرده، با ضمه روی گ ، در گویش دشتی همان کلیه را گویند
گِرده، با کسره زیر گ، نوعی نان محلی در دشتی و بوشهر
گُرد، با ضمه روی گ به معنی شاخه درخت نخل در گویش دشتی، گُرز هم میگویند
گُر، با ضمه روی گ، به معنی شعله آتش که یکباره سرکش شده و اوج می گیرد در گویش دشتی. آتش گرفتن، سوختن
بُچیل، با ضمه روی ب، همانند بچیک یا بجیک به گنجشک گویند در گویش دشتی
گُت، با ضمه روی گ، به معنی بزرگ در گویش دشتی
سُند با ضمه روی س در گویش دشتی همان سن ، سن و سال
گُپ، با ضمه روی گ، در گویش دشتی به لپ و گونه گویند،
گپ، با فتحه روی گ در گویش دشتی هم به معنای بزرگ و هم به معنای صحبت و گفتگو هست
گبه نوعی فرش از لحاظ کیفیت از گلیم بهتر و از قالی پایینتر
کوهنه، او را همانند او در روشن تلفظ میشود و سپس فتحه، در واقع تلفظ نزدیک به تلفظ پهلوی ساسانی آن البته با افتادن گ در انتها و جانشین شده ه بجای ان، ب ...
لَکه با فتحه روی ل، در گویش دشتی به معنی پارچه
دوست افغانی آن که نوشتید بوتل، بتل از انگلیسی باتل هست به معنی شیشه و بطری، و واژه ای انگلیسی هست که به کار میبرید.
گِتَک، با کسره زیر گ، فتحه روی ت، در گویش دشتی، نوعی علف و بوته، بوده و علف هرز
سیل سه حرفی به معنی سیلاب ریشه عربی دارد ، و واژه ای مانند مسیله هم از همین کلمه ساخته شده و به معنای محل سیل میباشد یا جایگاهی که بیشترین احتمال سیل ...
این دوستانی که مینویسند قره در ترکی میشود سیاه، میشود بگویند ربط یک رنگ به یک ابزار چی هست که استدلال نامربوط مینویسند
چشوک با کسره زیر چ، به معنای روزنه و سوراخ درون در و دیوار و مانند اینها ( بیشتر برای دیوار ) هست در گویش دشتی
سیل با کسره زیر س، به معنی دیدن هست در گویش دشتی، سیل کردن ) ( نگاه کردن ) و در گویش بوشهری با افتادن ل به سی تبدیل میشود به همین معنا
شاییدن، در گویش دشتی به معنی توانستم هم به کار میرود، میگوییم اُم میشاند ( یعنی من میتوانم ) . میتوان این را برای موفق شدن هم به کار برد و در گویش د ...
شور در گویش دشتی شستن، میشورم ( همان میشویم هست ) بشور ( در فارسی بشوی، بشور )
غَر با فتحه روی غ به معنی گردو خاک و غبار هستش در گویش دشتی
غوری، ریخت درست این واژه هست که در گویش دشتی هم به کار میرود زیرا در این گویش همچنان به فارسی میانه و پهلوی ساسانی و فارسی باستان وفادار تر هست حرف ق ...
غاپ به معنی پنیر نخل در جنوب ایران چه در گویش دشتی و چه در دیگر گویش های رایج در استان بوشهر
خاپ ریخت دیگر غاپ به معنی پنیر درخت خرما ( نخل ) هست در جنوب ایران
سوُوَته، که با سایواک خاصی تلفظ میشود که امروزه تنها در کردی موجود هست و در فارسی باستان در واژه خوش بوده است، باید خوانش شود، همان ریخت دیگر سوخته ه ...
کوگ با تلفظ او همانند او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، به معنی کبک. این را دوباره نوشت تا درباره او در کوگ و واژه های مانند آن که نوشتهنوشته کمی بی ...
کوگ، با تلفظ او همانند او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، همان کبک هست در گویش دشتی. و لرها هم به کبک همین را میگویند
دِروُشیدن با کسره زیر د، و تلفظ او همانند او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، به معنی لرزیدن هست در گویش دشتی
اُور، با تلفظ او شبیه او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، به معنای ابر در گویش دشتی
اُو با تلفظ شبیه او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، ریخت دیگر اب در گویش دشتی
اوسار با تلفظ او شبیه او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، ریخت دیگر واژه افسار که در گویش دشتی به کار میرود و به افسار گویند
اوشی با تلفظ او همانند آنچه در جور عربی به معنی ظلم و ستم هست ریخت دیگری از شانه هست که به گونه اختصاصی برای وسیله برباد دادن گندم از کاه جدا نشده ( ...
شی با ش و ای و نه مانند شیء عربی بلکه کنند ای در عدد سی تلفظ شود، به معنای زیر در گویش دشتی و همچنین همانند لری معنای شوهر هم میدهد
چو با او همانند او در جور عربی به معنی ظلم و ستم بخوانید میشود شایعه در گویش دشتی. دهخدا چون نتوانسته یا نمیدانستم در گویش ها و زبان مردم ایران ساوا ...
شو، با خواندن او شبیه او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، به معنی شب در گویش دشتی هست. این واژه همانند تلفظش همان تلفظ show انگلیسی به معنی نمایش هست.
کوش، با خواندن او همانند او در واژه جور عربی به معنی ظلم و ستم به معنی کفشدر گویش دشتی
گور، او را همانند او در جور عربی به معنی ظلم و ستم بخوانید، این واژه میشود پاره ای از زمان، لختی از زمان در گویش دشتی و مترادف گاه در فارسی هست.
کُلَرِه، با ضمه روی ک، فتحه روی ل، کسره زیر ر ، به آنچه هنگام زخم روی بدن بسته میشود تا خوب شود گفته میشود ( در گویش دشتی )
گِتَک، با کسره زیر گ و فتحه روی ت، در گویش دشتی و دیگر گویش های بوشهر
زُرد با ضمه روی ز، به معنای نخ هست در گویش دشتی و زَرد با فتحه همان رنگ زرد هست مانند فارسی در گویش دشتی
بَکرَک، با فتحه روی ب و ر ، به معنای قرقره که در کارهای ساختمانی و مانند آن به کار میبرند. و گُروک با ضمه روی گ ، به قرقره نخ و مانند آن میگویند در ...
گُروک، به معنی قرقره نخ هست در گویش دشتی و قرقره معرب یا ترکی شده این واژه هست. در ضمن به قرقره که در کارهای ساختمانی به کار گرفته میشود، میگفتند بَ ...
پِلیس، با کسره زیر پ به معنای بسیار اندک، ، بسیار کم در گویش دشتی
پِرزه، به معنی بسیار کم، بسیار اندک،
اَسَک، با فتحه در ابتدا روی همزه و روی س، به معنای هسته در گویش دشتی و ریخت دیگر آن هست.
گمانم ساعت مغرب همان سایگ و سایک که پهلوی ساسانی سایه هست باشد. هنوز هم مادرم و قدیمی ترها در دشتی برپایه سایه زمان را می سنجند و بر پایه اینکه سایه ...
پَروَنگ، کمربند مخصوص بالارفتن از درخت خرما
در گویش دشتی هم به معنی تنبل و بی عرضه هست
بُتُل، با ضمه روی ب و ت ، به معنای سوسک سرگین گردان که عربیش جُعَل هست. در گویش دشتی و همچنین در لری و بختیاری
هونَخ ، با فتحه روی نون، فعل امر نشستن در گویش دشتی. خود نشستند را چزدن ( چسدن ) با کسره زیر چ، گویند
زته با زبر ( کسره ) زیر ز و ت، همان ریخت دیگر زدن هست. در گویش دشتی به جای زدن به کار میرود.
خوی در گویش دشتی ریخت دیگری از خایه هست، و باید بیافزائیم که از لحاظ تلفظ با واژه خوب به معنای سرشت و طبیعت افراد متفاوت هست.
مُه، با پیش ( ضمه ) روی م، همان نخل هست در گویش دشتی و بوشهری و تنگستان و دشتستانی ( برازجان و اطرافش ) و . . . و برابر پارسی اصیل واژه نخل هست.
مُه، م با پیش ( ضمه ) به درخت نخل در گویش دشتی و تمام گویش های دیگر استان بوشهر گویند. گمانم برابر پارسی واژه نخل عربی هست. گاهی مُخ هم گویند.
تاره در گویش دشتی و بگونه کلی در جنوب ایران به ویژه بوشهر به حاصل درخت نخل نر گویند که گل و گرده نخل نر را در خود نگه میدارد
کاکا در گویش دشتی به برادر میگویند
کم، اشکم، در گویش دشتی هر دو برای واژه شکم به کار میرود.
سور، در گویش دشتی به غذای پرنمک سور میگویند، به آب شور دریا و رو ام آب شور میگویند. و به ندرت شور برای معانی که سور به کار میرود به کار میرود. گمانم ...
ختیدن ریخت دیگری از خوابیدن در گویش دشتی کاربرد دارد. هوختم ( یعنی بخوابم ) ختدسیدم ( خوابیده ایم ) .
و در ادامه دیدگاه پیش تپ با ضمه روی ت، به معنای اندک و قطره هست در گویش دشتی، و برای مقدار مایعات به کار میرود تنها. ان تَپ با فتحه باشد، بخشی از بد ...
تَپ، به قسمتی از بدنه درخت نخل گفته میشود.
البته باید در توضیح دوستمان اضافه کنم که تاره برای محصول نخل می به کار میرود که نگهدارنده گرده های نخل تر هست که از آن برای بارور کردن نخل ماده استفا ...
پنگ، خوشه خرما، در واقع چوب یا شاخه ای که هنگام تولید مثل خرمای ماده ، میوه خرما را حمل می کند پنگ میگویند. پنگ خرما برای ساخت جارو پنگی هم استفاده م ...
پنگ خوشه خرما هست
است با کسره در گویش دشتی در بوشهر هم به نوعی خرما میگویند. یک گونه خرما هست
من خودم پدر و مادرم و تمام نیاکانم اهل دشتی هستند و ما لر نیستیم. گویشمان هم مانند لری از پهلوی ساسانی منشعب شده و به این دلیل شباهت هایی دارد. به ...
دوست عزیز من خودم از دشتی هستم ما لر نیستیم. اما گویشمان چون مانند عرب از پهلوی ساسانی منشعب شده تا حدی نزدیک هست. ما یکی از گروههای قومی قوم پارس ...
گنز در گویش دشتی هم به نوع خاصی از زنبورها میگویند البته نه به زنبور عسل.
گُزیم ، واژه ای از گویش دشتی که به عقرب میگویند، از همان ریشه فعل گزیدن هست
نوشته مردم در شمال و شمال شرقی روسیه هستند که ترکی حرف میزنند و واژه هایشان مشابه ترکی آذربایجان و چون آنها یک واژه ای مانند چاقو یا از این دست به کا ...
چاقو فارسی هست و در اصل چاکو ( در گویش دشتی که حرف ق را ندارد و غ را هم ندارد یا به ندرت دیده میشود هستش و این گویش از پهلوی ساسانی جدا شده و از گویش ...