پیشنهادهای ناصر خسروی (٢٠٠)
برابر فارسی اش میتوان "هوروی" را داشت به معنی خوب چهره، از "هو" به معنی خوب در هومن هوتن ( از اوستایی ) است. و "روی" به معنی چهره از پریچهر نیز م ...
توضیح: extract به معنی چیزی را از درون چیزی زدودن یا بیرون کشیدن به ویژه بازور یا باکوشش extract با واژه ی abstract هم ریشه است to extract : بَرهَن ...
problematic: به معنی چیزی که دارای ویژگی دردسرساز است یا موجب دشواری و دردسر می شود problematical: دارای ویژگی problematic برابرهای فارسی: ماچیستی ...
تظاهر به دانستن.
گرانیک: gravity گرانش: gravitation واژه مصوب برای gravity گرانی است ولی برای اینکه با گران بودن کالاها اشتباه گرفته نشود بنظرم بهتر است با پسوند ic ...
reform: به معنای فرم یا دیس چیزی را تغییر دادن، باز فرم دادن. برابر فارسی: بازدیسی از تندیس، سردیس برای دیدن واژه ی دیس به form بروید.
تعریف: چیزی را به یاد سپردن یا به یاد نگه داشتن. برابرها: یادسپاری، بَرمیدن، از بَر کردن، ویراختن ( فعل گذشته ) ، ویراز ( فعل اکنون ) در لری ویر ب ...
تعریف: چیزی را به یاد سپردن یا به یاد نگه داشتن. برابرها: یادسپاری، بَرمیدن، از بَر کردن، ویراختن ( فعل گذشته ) ، ویراز ( ستاک اکنون ) در لری ویر ...
پَرتُم = a priori اَفدُم = a posteriori از دهخدا
USA : United state of america هر واژه فرصتیست برای دیدن یک مفهوم/کانسپت از دیدگاه های گوناکون. گرچه رایج است که USA را ایالات متحده ی آمریکا گویند ...
اندیشَنده: کسی که با اندیشه زیاد سرُکار دارد. کسی که می اندیشَد.
به بروجردی: خِسیرَ xesira
چَفتپَذیر، چفتشوا : flexible از فعل چفتن، چَفتیدن به معنی خَمیدن، خمیدن قامت یا پشت نمونه شعری: چو شد سال آن پادشا بر دو هفت بنالید و آن سرو نازان ...
نوواژه ی برای جایگزینیِ brand به معنای نشانه ای که بر روی گلّه ها، برده ها یا مجرمان می زدند تا مالکیت یا نسبت آن ها را مشخص کنند؛ امروزه نیز به معنا ...
برابر فارسی: مَتا از اوستایی به معنی پیش رفتگی، آنور چیزی meta پیشوند یونانی است به معنی بعد از، پشت متاگیتیک: metaphysic مَتا - کهکشان: metagalaxy
دژفهم: چیزی را به درستی نفهمیدن. دیگر برابرها: بدفهم، کجفهم
مَتاگیتیکی: مربوط به مَتاگیتیک یا دارای ویژگی مَتاگیتیک به واژه متافیزیک بروید.
مَتاگیتیک: آنچه که ماورای گیتی ( جهان ) باشد، آنچه که پس از گیتی درنظر گرفته می شود.
مَتاگیتیک: آنچه که ماورای گیتی ( جهان ) باشد، آنچه که پس از گیتی درنظر گرفته می شود. از استاد ادیب سلطلانی
بیشواکنش : overreaction تعریف : بیش از حد واکنش دادن نمونه: همیشه پیش از بالا رفتن دلار در بورس بیشواکنشی رخ میدهد. کمواکنش، فروواکنش : under - rea ...
پَرژَن: critique پَرژَنیدن: criticize پَرژَنِش :criticization پَرژَنی، پرژنال، پرژنیک: critical واژه ی غربال، گربال با critique هم ریشه اند.
dialogue: گفتگو میان دو یا چند کس برابر فارسی: دوگویی این واژه از یونانی dia - logos درست شده dia : دو logos: سُخَنیدن، حرف زدن که واژه های همانند ...
dialogue: گفتگو میان دو یا چند کس برابر فارسی: دُگویی این واژه از یونانی dia - logos درست شده dia : دو logos: سُخَنیدن، حرف زدن، گفتن ( گوییدن ) و ...
دیم ( dim ) به معنی چهره، رخسار، صورت، از واژگان پهلوی آذری و تاتی، تالشی، گیلکی. ریشه دیم از "دَیمَن" daēman در اوستایی است همچنین در پهلوی میانه " ...
برابر های فارسی درآخت: subject که فعل آن درآختن است برآخت: object که فعل آن برآختن است آخته از فعل آهیختن یا آختن یعنی چیزی را از درون چیزی دیگر ب ...
روله: فرزند کوچک ولی همچنین برای اشاره به فرزند عزیز نیز به کار می رود. این واژه با آمیختن رود و پسوند اوله ساخته شده که کوچک ساز است به مانند گلول ...
سَوایِش: عمل جدا کردن سَواییدن: فعل جدا کردن
شَوا: شدنی نمونه: آزمون شَوا
کاغذتا، کاغذپیچ به هنرِ �تا� کردن یا درست کردن شکلی با کاغذ را اُریگامی گویند که واژیست ژاپنی به معنی تا کردن کاغذ. هنگامی که خردسال بودم برادرم ب ...
به معنی توانا یا توانایی چیزی را داشتن زمانی که در جایگاه پسوند بیاید می توان آن را به شکل زیر ترجمه کنیم. برای نمونه: trackable دنبال پذیر، دنبال ...
level up: تراز ( سطح ) چیزی را بالاتر آوردن به فارسی میتوان داشت: مِهتراز، بِهتراز نمونه: مِهترازیدن ماشین برایم پنج میلیون هزینه داشت. level down: ...
اِستیکر: چَسبونَک، چسبنده، چَسبال اِموجی: شکلک، وینوات استیکر در برنامه های پیام رسان: نمادهای ایستا ( ثابت ) یا پویایی اَستند که برای بیان احساسات ...
اِستیکر: چَسبونَک، چسبنده، چَسبال اِموجی: شکلک، وینوات استیکر در برنامه های پیام رسان: نمادهای ایستا ( ثابت ) یا پویایی اَستند که برای بیان احساسات ...
اِموجی: شکلک، وینوات اِستیکر: چَسبونَک، چسبنده، چَسبال معنی و کارکردِ اِموجی: واژه ی است ژاپنی به معنی تصویر نویسه، اموجی در اصل نویسه ای ( حرف ) ا ...
تَراتاب: به چونا یا کیفیت یک ماده که امکان اجازه عبور نور را می دهد. تراتاب پیشنهاد دکتر ملایری است.
form واژه ایست لاتین - فرانسوی به معنی قالب[کالب] یا به روشی که یک چیز پدیدار است. برابر فارسی: دیس نمونه ی "دیس" از نظامی گنجوی از بهترین شاعران ...
چیزی که دارای ویژگی خود کار بودن باشد. پیشنهاد من: خودکاریک ایک یا ic پسوندیست ایرانی برای دارای ویژگی کردن فعل که در انگلیسی همین کاربرد را دارد. ...
چیزی را ایستاندن یا ثابت کردن یا تعمیر کردن بَرجا: fix برجادَن: fixing برجایِش، برجایدن: fixation برجایده ( برجا شده ) : fixed به تعریف ساده چیزی ر ...
کاغذتا، کاغذپیچ به هنرِ �تا� کردن یا درست کردن شکلی ( دیسه ی ) با کاغذ را اُریگامی گویند که واژیست ژاپنی به معنی تا کردن کاغذ. هنگامی که خردسال بو ...
در لری بروجردی لُف lof به معنی: شبیه، دوقلو
fragile: صفتی است به معنی دارای ویژگی به آسانی شکستن. پیشنهاد من: زودشکن یا زودشکنیک. پادواژه fragile واژه sturdy است به معنی دیرشکن. دوستان دقت ...
فعل گذشته dream Dreamt برابر dreamed نمونه: I dreamt about my mother فارسی: مادرمُ در خواب دیدِام ، درباره مادرم خواب دیده ام
درباره ریشه این واژه: این واژه از پوروا آلمانی murthran گرفته شده و در سانسکریت mar� و جالبه در پهلوی ( فارسی میانه ) murtan که امروزه در فارسی مردن ...
در زبان های برنامه سازی و ریاضی دروند: infix پسوند: postfix پیشوند: prefix
نگاریک نمونه: عکسبرداریک: photographic زمین نگاریک : geographic توضیح: گرافیکُس graphikos واژیست یونایی که در انگلیسی وارد شده و پسوند �ایک: را د ...
ترانما : transparent تراتاب : translucent پیشنهاد دکتر حیدرملایری
ریف کردن در لری بروجردی: میوه را تکه تکه یا ردیف ردیف کردن می گویند شاید این واژه در زبان ها و گویش های ایرانی دیگر هم این کاربرد را داشته باشد.
زمانه: فاصله طولانی و بلند زمانی از تاریخ نمونه: زمانه مسیحیت از زادمان حضرت عیسی آغاز شد. با سقوط کمونیسم ( هَمدارگرایی ) زمانه ی نوینی آمد. ما د ...
وب سایت: جایی که وب قراره گفته، نشانی یا آدرس در وب تصویب فرهنگستان : وبگاه ساخته سره گرایان: تارنما از وبسایت دکتر حیدری ملایری: وَپ سیت پیشنهاد خ ...
بازیافتگر - بازچرخِگر چیزی یا کسی که عملیات بازیافت را می انجامد. نمونه: دستگاه بازیافتگر دیگر پلاستیک ها را خوب جدا نمی کند.