پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٤٨)
جنگ جان. جنگ مغلوبه.
ادبیات، ادبیات فردی ، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و. . . . .
کُلاسا ( کُل آسا ) :کلکسیون کُلنما. گرداور،
پهلوانی پول.
فرنگی.
علم:اَلمِ کار و از لِمِ کار یعنی لم کار وعلم کار دستت باشد.
یافتن. دریافتن:کشف.
کَوگکَر، بَدبَدِ.
بعد المبادی:پسا بنیادی. قبل المبادی:پیشا بنیادی.
پسا بنیادی:مابعدالمبادی. ماقبل المبادی:پیشا بنیادی
دانسته:منسوب. کتاب منسوب به:نوشته دانسته از .
کامل فارسی است زیرا حرف "ل"الحاقی ( لقی ) است و کام وکامیابی است . وشایستگی در پیشرفت است.
افتادش، پردازش:اسلوب
دانش ( علم ) دو گونه است ا_دانشهای آرمانی ( انسانی ) ۲_دانشهای کاربردی ( تجربی )
جمهور فارسی است زیرا از جم :جم به پنداشت زم وجمع وگردهم و هور به دریافت حرکت جنبش و چرخش میباشد. جم وهور =جمهور.
اثرِ:از سرِ. اصل ازسر ( درخت را از سر نشا کن. ) سحر:از آن سر ( روز ) . همه فارسی میباشند.
کُت. کُتِش:قطع ، مقاطع:کُتِشها
رسِش. رسیدن:منوال
"زبان چه زبانهای درونی چه زبانهای بیرونی" در یک کشور و یا یک . . . .
نگریستن:مشاهده.
یشت ساز :نت موسیقی یشت:یادداشت. گاتها:گفته ها.
هیربد:خیربادو بهتر باد وبهترین باشندگان. اینک خیراندیش. خیر علی. خیره. . ( خیره مادر حسن بصری ) نیکان دین و. . . . .
تون سر ؛تو سر، توسر مایی بزرگ مایی ، اینک در لرستان تون بجای تو کار برد دارد. _ ( سردار )
فارسی است خص، ناب و پر چای خص چای ناب وپر رنگ. ناب کار: پر کار . ویژهء کار. متخصص:ناب ، پر، ویژه.
چون قایقها را از نی ساخته اند ناو، نیو، و نی، میباشد . که ناوخدا و ناخدا میگوییم.
الموسیقی الکبیر:ساز بزرگ؛اثر ابونصر فارابی دومین آموزگار.
خارج خودش فارسی است، قرچس، قرضس. لری ایت که همان اوتout باشد.
بُعد فارسی است، در لری میگوییم:کیک بید کرد یعنی بعید ودور شد.
آموز و ورز کوشی: تعلیم وتمرین عملی
درستکرد:اختراع.
آواز شناسی:آکوستیک.
یشت شناسی :نت شناسی. ( یشت:یادداشت ) گاتاها ویشت ها:گفته ها ویادداشتها.
سازشناسی: موزیکولوژی
سرمایه؛دادِش ونادادِش ( منقول ونامنقول )
کمایی. کم آمدن:اجحاف
سربست:نتیجه گیری.
دیباچه. مقدمه . مقدمه سازی:دیباچه سازی، دیباچه چینی. کاردرستی.
وابست ها ( ی ) جمع اش.
وابست. وابستِ یک پدیده به . . . .
میانش:معتدل . مانند اندیشهء میانشی .
سه وار. ۴، ، ۵، . . . . وار
پیشه:داشبورد.
زودرس. اسنپ
زندگی برپایهء ارج ( ارزش ) ومرج ( شرط ) است. ارزشها و مرجها را باید نگرش نمود.
دپارتمان:بخشی. ویلا:تکی.
ویلا:تَکی. آپارتمان:بخشی.
شسته رفته.
دووار
دووار :دوبلکس
. آ: نقطه آمدن /این نشان را در لری: تِی رِز" می گویند. ( تیرز ) .