پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٣٩)
لبی زرد کردن. لری
لبی زرد کردن.
تیتال. تیتالیگری:مسخره. مسخرگی.
چه خوب. چه نیک . چه نیکو. به. به به. زیبا . شایا وبایا ( شایسته وبایسته ) در خور . بجای. . . .
آفرین. نخست آفرین کرد بر کردگار.
گلایگی، سیاسیات. هزلیات. سوگیات. اجتماعیت. بدبختیات. بیچارگیات و . . . .
سبک. ( بخش )
آیین. روش. روند. روا. رِوَدگَه. دین. راه.
پایان.
واداشت :وادار . سر کار گذاشتن. شیر نمودن. کشیدن ( به کاری ) .
برگه های مسافرتی.
کور زدا.
اُلگویِگی.
تاس:مو ریخت. به زبانش لری گَد.
غرض ، هدف. آماج. چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد.
تازه گر.
( fresh ( er:تازه گر.
برگهء سفر :بلیط
پاسخ شده. جواب شده بیمار پاسخ شده.
سخت رو سخت گذر سخت راه ( راه سخت )
سخت درمان. بی درمان. درمان ناپذیر.
داور دادآور. داوور. دور.
کُورَند. درمان بیماری کور گر. سوزند آمپول وکورند سرنگ.
کَم. سرند زدن کم زدن
سوزند.
موس :گِرزِه بر وزن حرفِه.
گریز رابر ستیز به وبهتر وبرتری دید.
پورمان. یک آجر سنگ . یخچال. چالیخ در جای خود تا سازگار شود . پوراندن. پورش. نیز درد پور گرفت وآرام وآسوده شدم.
پور:آرام. آسوده. دردم پور گرفت یعنی آرام گرفت.
کور ، چون برای درمان است ودرمان را از کهن کور می گویند. ( بروم پزشک دردم را کور کند. )
بودش. هستش.
بارزن. کسی یا کسانی که بار می زنند.
فعالیت ؛کار. فعال: کاری. فعل. کار هرچند پایهء همه پیله است.
نام ، اسم ، نشان و . . . نام یا دانشی ( علمی ) است ویا نهادی ( وضعی ) نامهای دانشی مانند ریموت ( کلیل ) را می توان دگرش داد و نامهای نهادی ( وضعی ) ر ...
کِلِیل:ریموت
عاقل پشیمانی؛پشیمانش
بایست ( بایستمان است )
مژدگانی به لری مِز گُنا
سلقی ویلقی تنها وناتنها.
تنها ناتنها :مجرد ومتاهل.
نادیدار: ممنوع الملاقات.
دویمه. بجای دومه که کابردهای دیگری دارد. دویمه کهن است
"چارانه. ترانه. رباعی. چهار دویه. چاردویه. دوچهاره. دوچاره. " رباعی هم از ما میباشد زیرا نوآورش ما می باشیم. گویند که رودکی چو می بود به رو میدید ...
باری:barely
یک شمار دستگاه سیما . یک دستگاه صدا ویک دستگاه ماشین ( مچین لکی ) چاپ ( چاو ) که به آنها ۱_نمودِند۲ - گفتِند۳_نوشتِند گوییم را خریدم. صدا و سیما بسیا ...
عِرض. عریضه. ارث. آز وآرزو را می نمایند.
چو. چوگان. چوگ ان:چوگان.
ایرشت و یورش عَرَض تاخت پرتو بر پدیده است وگوهر که جوهر باشد .
آسیب پذیر ( ان ) : ( s ) misereble
بگیریم. barely