پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٤٨)
مرز رسی. حدنصاب . مرزرس.
زمین خراش.
کیهان بینی. کیهان بین
کیهان پژوه.
آب پژوه.
کوهدان. کوه شناس. کوه آشنا. کوهرو.
کوهگرد.
دریا شناس.
آسمان پلک. آسمان گرد. آسمان پیما.
جردهء کیهان پیمایی
آغاکیهان.
آغاکیهان:spaseman
کیهان نورد. کیهان پیما.
جندگی. حیزی. ( خیزی )
دِدادمایی. از مادر سپسی
وارفته.
وضع فارسی است، میگوییم وضع گوسفند چگونه بود و روند یافته است . لری وز می گویند.
ماستمالی، کلاه شرعی.
مرزشها
با آب و تاب
ایستار:موقف، در سال گویا ۱۳۶۱ بود ایستار را به دست دادم.
بامداد به داد
نکته را گرفتم.
مبداء از بدو دویدن ومقصد از قصد خواسته می آیند و هر دو انگاره ای فارسی دارند.
بدو تا نها، بدایه تا نهایه بدو وا نها بدو به جلو .
بدو وبیاغاز تا خاسته تا بنشین
تُر. شُر. سُر ( سیر ) سُوک. نُوچ: راه و روند
پاگ تا داگ. پایگاه تا جایگاه.
مال و جال. مبدا مقصد
داگ ، دالگاه، دالگه ، مقصد . ومبدا جاکار ، مقصد جابار. ( [مالگه دالگه :مبدا مقصد ) ) ]
سیم بستکش. سیم بکسل
ابرآدم. ابرآغا.
جا افتاده بد جوری جا افتاده وبهانه ای برای آسیب رسانی وزیانمندی به بازسازی وآراستگری زبان ودیگر کارهاست.
گزارش نگار :خبر نگار
کِش وکَش :جزر ومد
خُواناگر ( خواننده )
یابشی. یابشیها
بنویس، دیکته کرد ، بنویس کرد دیکته می کند بنویس می کند.
اندیش صوری:منطق صوری
چیست پایه:اصالت ماهیت آنچه پایهء آن چیستی است و برپایهء چیستی گفتگو می شود.
یابش، یابش کردن:حس، احساس احساسات:یابشها.
روزگاران به یادم می افتد.
ویردارش فرزانش
درونشی و بیرونشی، ورودی وخروجی و درونش وبیرون.
راست ودرست، حقیقت و واقعیت، هرچند حقیقت و واقعیت خود فارسی میباشند، در زبانش لری اگر نگاه مردم به ته دره ای یا تویه ای بیفتد می گویند واقش ( واقعیتش ...
استپ، ایست توپ، فارسی استstop
هست پایه، اصالت وجود
بابا و بانو، بابایان وبانوان.
عین و ذهن :آخت و ساخت. سابجکت و آبجکت subject and abject.
پیشا رستاخیز فناوری ، پای رستاخیز فناوری ، پسا رستاخیز فناوری.