پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٥٠)
رازمانی
نَخ. در نخَش رفتن.
تاملات، مدیتیشن:دادوستد دردادوستد بودم در سدد بودم در صدد جا افتاده است
یکه:یوگا.
گمانه ها درست است.
باهم. معاصران با هم ها.
توطئه :پسینه مانند پیشینه که به دریافت مقدمه باشد.
هر دوره یا آیین روزگاری را دارد. مانند یک طایفه که به روند قوم وآتشگاه ( تژگا ) ودوده و . . . را دارد که به روند آنها در میان اهل دانش گذشتگان اکنونی ...
باهم :معاصر. باهم ها معاصران.
تاروند چه باشد . درست است
گروهش:حزب
شهرآورد. وشهروندی وشهرآشوبی. وشهرآوردی.
گرفتن. گرفتش.
دیرش. دیرکرد. دیرا. واافتادن. پس افتادن. سپسی شدن.
ناپسند ناگزیده چیزی که نمیگزینیم هرچیز که خوار آید روزیش به کار آید . باید پسند ونا پسند را به روند آزمود وبه کار گرفت .
پسند وگزین. گلچین . دستچین. بهین. در واژگان هم بکار می گیرند. تاروند چه باشد.
انیران آنِ ایران از آن ایران.
ایران کشور آریاییان ایران، انیران آن ایران ازآن ایران.
کوتاهش ومیانش وبلندش قد کسان.
فتح، پت، پت وش نَدَ، فتح بهش نداد. غالب، غلوی هَرد. و دوری خورد. فارسی اند.
قطع فارسی است. لری به جای قطع کُت میگوییم. کت کت: قطعه قطعه
پشتیبان.
تک. نوک. ته. بالا. اوجا. فرا.
مستگر:مسکر.
تایک. ( تای هم )
پیوست. پیوند. پیک ( پیِ یَک ) پی هم . بست . بستن. جوش. پیشک، پیش یک ( یکدیگر ) .
مانیفست:آشکار.
میدان می دان. دشت داشتن. کوه کاب قاب بسته . دریا دریو درهء آب . دیر در دیل دل.
فضا خوانش دیگری از افزا و فزایش وافزایش ومانند اینهاست.
ماندگار:استقرار.
محوطه فارسی است، گاهی کاروانی یا قافله ای در حرکت است ناگهان به راهی خراب می رسد کاوان اسب والاغ واستر می مانند واینک کاروانیان با صدای هوش هوش هوش و ...
ترچیدن.
پُزِشی.
دوستی ناپذیر.
پایین نمی برد.
بی خدایی آشکار. بی خدایی نا آشکار.
موز موز کار علی وا دیار.
هو لری است به پنداشت گراز. هو لری مانند تو ( شما ) لری.
چون یک. دو چونان یک. هم برابری .
گستره.
پیوند.
کناره
پرگرفت
نادستاورد. بیدستاورد. بی نتیجه. نانتیجه. ناسودار. ( سودار )
دستاورد، نتیجه.
روند.
خوشگلی:جاذبهء و گرفتش عشقی
آب پَر، آب پَران.
زِل روز.
"الکترال":"گزینگان"، در برابر" برگزیدگان" که "پیامبران" باشنداز نگرش واژگان.