پیشنهاد‌های صمد توحیدی (١,٨٥٠)

بازدید
٧٢٦
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برخوردن به . برنخورده به:حساس.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریزگ:مترادف و ردیف. ریزگ لری است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تازش. تاختش، تاخت. تاز. تاخت وتازه. رِم. ایرِشت ( یورش ) ایرشت لری است. افتادن به. . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیایند:نسبت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لان:لینک.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برش:قطع.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُرشمند:متقاطع.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برشا:تقاطع. برشایی:تقاطعی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدافند :دفاع.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادن ودادش. دادَنِمان. دادِشِمان. برای کابردها.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محض :فارسی است مَز ، مَزیده، مانند استخوانی را که مزیده اند و گوشت آن را پاک خورده اند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قضا: فُرس کُهن قِض آمد . و قدر :قَدِ دَر ؛پشتِ دَر.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جاودان=ازل وابد. ازل:ازاول ابد:بادتاباد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهر:در هر روی ، فارسی است. سرمد:سرآمد. فارسی است ازل وابد: از اول تا باداباد، فارسی اند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

روزگاری کسانی در راه سفر یا گلگشت ومانند آن نان بر سر قد خود می بستند و با خود می بردند"قِه نِیایَه" که کم کم به قناعت گرایید .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گزارا:اطلاعیه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگاهش:اعلام. اعلامیه.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایا:اعلان.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

اینک باید همهء وزنهای استفعال در زبان فارسی بویژه در صدا وسیما را به زبان فارسی خودمان و در رسانه ها نیز بکار ببریم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

شناسه سازی:استیضاح.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کناره گیری:استعفا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهرهء ناب:خریت محض.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گزیر و گریز. توافق وتنافر .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نسخه "به فروش که رفت این همه خوش نویس" باز نسخه" نمایند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرزانهء دانش:فیلسوف علم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شایتی ( شاید ) هم از دیده به دل واز دل به دماغ راه بیابد. هر آنچه دیده بیند دل کند یاد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بافتگی چند یاختهء مغزی می شود دل بستگی و دل باخته .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمانگاری:بیوگرافی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهرهء کار. که به روند به واژهء ماهر گراییده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوسر آهن ربا، ناهمخوان، و ضد ونقیض هستند.

پیشنهاد
٠

بالا، پایین . فراز ، نشیب . درازا ، پهنا. بلندا ، باریکا. فرازا، نشیبا. اینورا، آنورا. کوتاه، بلند. پهنا ، درازا. چپ ، راست. زیر، زبر .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

اشق ، کسی کسی را میخواست اشک میریخت، میگفتند؛اشق مریزد ، اشقش در آمده است، و براین پایه برای همانندی نامی هم شده "اشک آباد " به عشق آباد دگرش یافته ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از گذشته. از گذشته روزگار. زودترها. بسیار زود. فراوان زود. زودزودها. باپسوند ها وپیشوندهادی درخوربکار میروند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کهن روزگار:قدیم الایام . زودتر.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نَرنَری:کوییر ، در کهن روزگار نر بازی هم واژه بوده است .

پیشنهاد
٠

نها ، دما به لری مانند نهاوند ودماوند، نها وند یعنی جلویش وند وآسان رو است ودماوند یعنی پشتش آسان رو و وند می باشد. پیش وپس. پشت وجلو. پشت ورو.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیش. جلو. لری نها ولکی. ور ( بَر )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تک. یکه. تنها. ( سفیده#سیاهه. ) سفیده:جریده وناهمراه. سیاهه باهمراه وناتنها.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاشیدن. پاشاندن. از هم پاشاندن. از هم پاشیدن. از هم انداختن. زدن به هم. به هم زدن:انحلال، منحل:درِ آن را به گل آوردند ( گرفتند ) . بستند. شمع ومهر کر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استخدام:گزینش.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتاب، ناشتاب، شتابان، ناشتابان. تند آهسته، یواش ( یکباش ) :یک نواخت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نویس زدن"به جای صدا زدن در فرست و پیامک ها. ایشان را نویس زدم ( در پیامک ) یعنی صدا زدم. در آنچه نوشتنی باشد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زاد وزی مردم یک کشور مانند ایران یا ایرانشهر را شهر وند گویند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایگاه ذرتشت. لری ذردشت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

آذر پایگاه :پایگاه آتش. پادگان را هم می رساند:آذربایجان.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراخوانگاه:وعدهء موعود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داگ. دیدار. زمان دیدار. داگ دیدار. هنگام دیدار. درنگ دیدار.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزمون وافت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایینش. خوارداشت. خواری:اهانت. پست کرد. پست نمود. سر افکند. ناسر بلند کن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دَمش . بُویش. دماغش. پِتِش:لری پِت دماغ را گویند. اِنَه لُری :دم وباز دم.