دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست
در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم.
شهیدبلخی.
ای خسروی که نزد همه خسروان دهربر نام و نامه تو نوا و فرسته شد.
دقیقی.
کار این دهر بین و دور فلک وان دگر بازهل به مردم لک.
خسروی.
ببخشد درم هرچه یابد ز دهرهمی آفرین خواهد از دهر بهر.
فردوسی.
همان نیز یکباره بر چار بهرببخشید تا شاد باشد ز دهر.
فردوسی.
بمان تا بمانم به دهر اندکی کز آزادگان تو باشم یکی.
فردوسی.
نیاگان ما نامداران بدندبه دهر اندرون کامگاران بدند.
فردوسی.
بی از آن کامداز او هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم.
بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).
ای به غفلت خفته زیر دام دهرایمنی چون یافتی زین مفتتن.
ناصرخسرو.
دهر با صابران ندارد پای مثلی زد لطیف آن سرهنگ.
ناصرخسرو.
ای به بی دانشی شده شب و روزفتنه بر دهر و دهر بر تو به جنگ.
ناصرخسرو.
این هر دو شب و روز دو گفتار دروغندکاین دهر همی گوید همواره مستَّر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 158 ).
و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آن را واهی نتوانست کرد. ( کلیله و دمنه ).پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...