پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٥٠)
خَلک وخاک:خَلق و خاک. خَلک؛لری. خُلک؛خُلق. خَلک وخُلک:خَلق وخُلق. خَلکِ خدا :خَلقِ خدا.
لاس گاو و چُسِلِه؛خَر سانها. چُغِلی پرندگان ( فَضلِه؛فِزِلَه ) رِیتِق:پوششی همه با ابهام وایهام. پِشکل ( پِشک ) :گوسفند وبز.
مرکز:فارسی است، مانند مِرک ( آرنج زدن روی بالش ) .
برپایهء. با پشتوانهء؛پایه ای، پشتوانه ای:مستند.
علوم العربیه:دانش های تازی؛گردانش ویا پایانش ( صرف ویا نحو ) .
آینه، آینده هر دو رو در رو و نماینده.
خربزه:خواربوسه، بوسه وار خوردن مانند خوردن بستنی بادولب خوردن.
نیزه، نیزل، نیژل، نزال، نازل:فارسی است.
گُله :سیاهی چشم، گُلهء چشم. درگُلهء چشم:درسیاهی چشم.
شرطه باد لری است بادی که هردم از سمتی میوزد، آدم راشرط ( گیج ) میکند. شُرتَه وا به لری، شرته باد.
دِهِش؛دِگِشت. "میدهد، میه ( لری ) ":ضربان"قلب"
پایا، پاینده:مستوفا؛وفی، بپا، پاینده ، پایا.
آسیدن و آسودن. وآزیدن ودستاورد. مانند غنا وغنودن:حاصل فارسی است.
ابله ( فارسی است، اَ، بِلِه، اَاَبِله بله . . . تند تند گویان است. ) :احمق.
روروه:سندروم.
"گذارده های زبان فارسی چند گذارده ای هستند. و هر گذارده را می توان به واژگان و گذارده هایی چند به دست داد. "
بدبهرگی:سوء استفاده. نیک بهرگی:حسن استفاده
سرودش:شعر وشاعری.
لبخند. پوزخند. چرت خند. گندخند. زهرخند.
دعا:فارسی است، همان ( دا ) ی لری دا تازیده به دعا .
حُرکِس، شُرکِس، تُرکِس، لُرکِس و، جُرکِس. حرکت. شرکت. ترکیدن ورفتن. راه ساده وخدنگ را در پیش گرفتن. جُریدَن جریان. شُریدَن وجریان. تُریدَن وجریان. وا ...
تخصیص :ویژه. برای ( برآیِ، برایندهِ ) خاص؛خص؛نابِ خَصّ، لری است، ناب، غلیظ:خَصّ.
خودیت:عینیت.
خُودَن:تعین.
خُودِش:تعیین.
رساله:نامه.
سنجش اندیش:نقد منطق.
وضع واقع :نهادِ افتامد. وضع:نهاد. واقع:افتامد. وَقَعَ:اُلقِیَ وجاءَ:اُفتامَد ( افتاد وآمد )
نوردش کوه چه سختی دارد. نوردش به دِن های کوههای بلند . بلندترین دن پس از اورست. کوه دنا ، دن جمع آن دنا ( دنها ) . بلندترین دنهای ایران.
سپاس. تشکر وارج گذاری. ستایش:بزرگی و عظمت. سنایش:بزرگواری و قدر دانی. نیایش:دعا.
داناک، فرزانه:فیلسوف.
ورزش نخست و اوّل ملّی ما در ایران ورزش کشتی می باشد. ورزش نخست واوّل جهانی ما در ایران توپا میباشد. همهء ورزش ها باارج وارزش هستند. همهء ورزش ها ن ...
سازمان کشورهای یکه:سازمان ملل متحد.
بالایش:اولویت. پایینش:اخرویت. چپش:یسری. راستش:یسری. زیرش. تحت. رویش. فوق.
بوده وشده: حدوث و قدم. حدوث:شده. قدم:بوده. از آغاز بوده:از قدیم بوده. سپس شده:حادث شده.
گامش:قدم زنی. قدم زدن.
قُبَه داری:توان داری. قُبَه نداری:توان نداری. به زبانش لری؛قوه:گوه؛گاوه. دل گاوه، دل گوه ، گوه:دل قوه ، قوت قلب.
۱_نهاد قانونگذاری:قوهء مقننه. ۲_نهاد اجرایی. قوهء مجریه. ۳_نهاد دادگری. قوهءقضاییه. هرچند قوه ( گوه ) و مقننه ، قانون، کندن، روی سنگ یا چوب و. . . ...
بجا آوردن راسته های مادی ومعنوی پدیدارها را عدالت میگویم. راسته:حق. راسته ها:حقوق.
ستبرا، استبرا ، ستبر ؛استوره، اساتیر؛نما، نمایان.
داشتمان:امکانات.
پریانی پوشیده در مدها: خیام. خَمِه، تاشو ( مد )
شهجان:بذل وبخشش و خرج . . . . نازان:ناز دارد نازش است. بنام خدای نازان وشهجان: بسم الله الرحمن الرحیم.
والا. بالا. برتر. بهتر.
خودران:بسا که سخت افزارها ویا نرم افزارهای خودروخودران به هنگام، پوشش را به زمانی فرازمانی ویا فروزمانی در راه به دست ندهد و دردست راننده نباشد و راه ...
نرینه:پسر. مادینه:دختر. فرزندان دختر وپسر را گویند.
واژگان چه سخت افزاری وچه نرم افزاری باید به هنگام پردازش گردند.
گویند خیام ز آثار چندی دارد درگفت ونوشت سبک پندی دارد چونی بفزا چند سخن می داری اندیشه نما فرصت اندی دارد. شهرام
فرزانش ساخت. ( ذهن و عین؛ساخت وآخت. ) فلسفهءذهن. فرزانش آخت:فلسفهء عین.
فرزانش زفان. فرزانش زپان. فرزانش زبان.