پیشنهاد‌های صمد توحیدی (١,٨٤٧)

بازدید
٢,٩٢٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

باغ نایافته، بهشت از دست رفته. فردوس گم شده. پارک شهر.

پیشنهاد
٠

پاجاپا:طبق النعل بالفعل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اک:اخ. اکوان:اِخوان. اکوان دیو :اخوان دیو؛برادران دیو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

شناسش:توصیف.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دریابش:تفهیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکلیف نمایی. تکلیف گذاری. تکلیف شناسی. تکلیف نهی . تکلیف مندی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

شناخت. دانست، ( دانستنی ) . یافت. دریافت. دِرک. پنداشت. آموخت. دانش. پیبرد. گزارشه. دید. آگاه. بینش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تازیدهء سِ ، سیل، به لری است. سِ کُ نگاه کن. سی ، سیل؛سعی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دَنگ کُن:خواننده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مفّر که پناه بردن است وپریدن به جایی، بسا پایهء آن فِر گرفتن لری باشد که تازیده شده است .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"پَرما"ها ( فارسی ) :والدین؛parent. ( پءر ماءر ) ؛"پَرما" ها.

پیشنهاد
٠

کالبد و فرا کالبد:فیزیک و متافیزیک؛طبیعه و ماوراء الطبیعه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عول و تعصیب:خانه و خانواده. "بازخوردها وبرخوردها. " عول:خانه؛پیوند. تعصیب:خانواده؛پیوست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاکی پیکی:پایان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

"او ( خیام ) پیایند "پورسینا" بود با آنکه در گفت و نوشت گیر و گرفتی داشت. بیهقی. گردانیدهء شهرام. "

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالاست. بالا می رود. شعله ور است:متصاعد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سویچینگ:گیران کار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرافیک:رنگک،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوشتکی:گرافیکی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بینَت کار:دیجیتال.

پیشنهاد
٠

میانک رایانه:مینی کامپیوتر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آویزک :پنل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایستش:استپ؛stop

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

متولی:بابا. به جای متولیِ کار بابایِ کار. متولیها:باباها.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیرونش کردن. پوزشش را خواستند. بخششش را خواستند. کنارش گذاشتند. رد ش کردند. رد شد . روانه اش نمودند. تاراندندش. دست به سرش کردند. هو شد. دواندندش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمایه ونمونا. فهرست واعلام .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمایه و نمونا:فهرست واعلام.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشا . پیشا پایان. ماقبل ماقبل آخر. پیشا دانشوری:ماقبل رنسانس.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشاورز گاهی به کاه نیاز دارد کشت را ( گندم یا جو ) از بیخ از دم گِل میزند ودرو می کند و قل، قل می درود. وگاهی به کاه نیاز ندارد واز بالا ی ساقه کشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از دم اَدم؛ازدهان، اَدهان از دم واز دهان:عدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مِت، مَت:زیر ، زیردار، ژرف، گود:مت رو:مترو؛فارسی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشاپایان:ماقبل آخر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مِرک لری:زانو مِرکَه:زانویی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلیدرویه:کیبورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سامان نما:سیتم عامل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نماگر:operation.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیران:سویچ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آرمان:ایده آل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ایار ، یار، دستم ایار است دستم یار من است یار من است، وبه روند عیار شده است. یار هم با من است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهنامه نمود پهلوانی من است امثال وحکم ز نکته دانی من است خیام رباعی را یکی فرزانه است حافظ که نشان راز خوانی من است شهرام.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژگان با" د" و"ذ "در ایران از کهن تا کنون بسیار است. آذر، گذر . ث نیز که مثل در پایه متل است .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

لر؛لور :راه راست ودرست وخدنگ راگوییم. در نسخه های تاریخی لور به سبک خوانش لری آن راه راست ودر ست وخدنگ است که لرها را ساده گفته اند پس نسخه واره ها ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آگِر در زبان لکی آذر وآتش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بابای گرامی وبانوی گرامی تلاش ما برای زبان فارسی وپاس از آن است. پس بانوان گرامی وبابایان گرامی تلاش کنیم و مرد وزن ندارد. واصل واژه پردازی است تا و ...

پیشنهاد
٠

ریخت وساخت:جرح وتعدیل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضِرپ و تُوپ به لری ؛زد وخورد. "بزن بزن"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چَرخَن:دایره.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لری پارس سگ را پاس می گویند . شاید پارس فارسی پرسه زدن باشد. پاس هم نگهبانی است. یا پاس پایهء پارس باشد زیرا استادان ادب پارسی لری را مادر فارس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاور:خواب بَر. باختر:بخت بیدار. شمال :باد شب مال؛شبرو. جنوب:بجنب بگرد بیاب، سرازیراست. ایوار:غرب. مشرق: از مهر ومیثرا میترا میسراک ومیشراک و میش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خَلک وخاک:خَلق و خاک. خَلک؛لری. خُلک؛خُلق. خَلک وخُلک:خَلق وخُلق. خَلکِ خدا :خَلقِ خدا.