پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٥٠)
حال:چه، چه ای. چه گونه ای . چگونه ای.
باغ نایافته، بهشت از دست رفته. فردوس گم شده. پارک شهر.
پاجاپا:طبق النعل بالفعل.
اک:اخ. اکوان:اِخوان. اکوان دیو :اخوان دیو؛برادران دیو.
شناسش:توصیف.
دریابش:تفهیم.
تکلیف نمایی. تکلیف گذاری. تکلیف شناسی. تکلیف نهی . تکلیف مندی.
شناخت. دانست، ( دانستنی ) . یافت. دریافت. دِرک. پنداشت. آموخت. دانش. پیبرد. گزارشه. دید. آگاه. بینش.
تازیدهء سِ ، سیل، به لری است. سِ کُ نگاه کن. سی ، سیل؛سعی.
دَنگ کُن:خواننده.
مفّر که پناه بردن است وپریدن به جایی، بسا پایهء آن فِر گرفتن لری باشد که تازیده شده است .
"پَرما"ها ( فارسی ) :والدین؛parent. ( پءر ماءر ) ؛"پَرما" ها.
کالبد و فرا کالبد:فیزیک و متافیزیک؛طبیعه و ماوراء الطبیعه.
عول و تعصیب:خانه و خانواده. "بازخوردها وبرخوردها. " عول:خانه؛پیوند. تعصیب:خانواده؛پیوست.
پاکی پیکی:پایان.
"او ( خیام ) پیایند "پورسینا" بود با آنکه در گفت و نوشت گیر و گرفتی داشت. بیهقی. گردانیدهء شهرام. "
بالاست. بالا می رود. شعله ور است:متصاعد.
سویچینگ:گیران کار.
کرافیک:رنگک،
نوشتکی:گرافیکی.
بینَت کار:دیجیتال.
میانک رایانه:مینی کامپیوتر.
آویزک :پنل
ایستش:استپ؛stop
متولی:بابا. به جای متولیِ کار بابایِ کار. متولیها:باباها.
بیرونش کردن. پوزشش را خواستند. بخششش را خواستند. کنارش گذاشتند. رد ش کردند. رد شد . روانه اش نمودند. تاراندندش. دست به سرش کردند. هو شد. دواندندش.
نمایه ونمونا. فهرست واعلام .
نمایه و نمونا:فهرست واعلام.
پیشا . پیشا پایان. ماقبل ماقبل آخر. پیشا دانشوری:ماقبل رنسانس.
کشاورز گاهی به کاه نیاز دارد کشت را ( گندم یا جو ) از بیخ از دم گِل میزند ودرو می کند و قل، قل می درود. وگاهی به کاه نیاز ندارد واز بالا ی ساقه کشت ...
از دم اَدم؛ازدهان، اَدهان از دم واز دهان:عدم.
مِت، مَت:زیر ، زیردار، ژرف، گود:مت رو:مترو؛فارسی است.
پیشاپایان:ماقبل آخر.
مِرک لری:زانو مِرکَه:زانویی.
کلیدرویه:کیبورد.
سامان نما:سیتم عامل.
نماگر:operation.
گیران:سویچ.
آرمان:ایده آل.
ایار ، یار، دستم ایار است دستم یار من است یار من است، وبه روند عیار شده است. یار هم با من است.
شهنامه نمود پهلوانی من است امثال وحکم ز نکته دانی من است خیام رباعی را یکی فرزانه است حافظ که نشان راز خوانی من است شهرام.
واژگان با" د" و"ذ "در ایران از کهن تا کنون بسیار است. آذر، گذر . ث نیز که مثل در پایه متل است .
لر؛لور :راه راست ودرست وخدنگ راگوییم. در نسخه های تاریخی لور به سبک خوانش لری آن راه راست ودر ست وخدنگ است که لرها را ساده گفته اند پس نسخه واره ها ( ...
آگِر در زبان لکی آذر وآتش است.
بابای گرامی وبانوی گرامی تلاش ما برای زبان فارسی وپاس از آن است. پس بانوان گرامی وبابایان گرامی تلاش کنیم و مرد وزن ندارد. واصل واژه پردازی است تا و ...
ریخت وساخت:جرح وتعدیل.
ضِرپ و تُوپ به لری ؛زد وخورد. "بزن بزن"
چَرخَن:دایره.
در لری پارس سگ را پاس می گویند . شاید پارس فارسی پرسه زدن باشد. پاس هم نگهبانی است. یا پاس پایهء پارس باشد زیرا استادان ادب پارسی لری را مادر فارس ...
خاور:خواب بَر. باختر:بخت بیدار. شمال :باد شب مال؛شبرو. جنوب:بجنب بگرد بیاب، سرازیراست. ایوار:غرب. مشرق: از مهر ومیثرا میترا میسراک ومیشراک و میش ...