پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٥٠)
خرد افتامد:real reason
داشتمند:server.
داشت. serve.
چی و چرایی. چه وچرا. انگیزه وانگیخته.
هفت کعباویز؛ ( کعب آویز ) معلقات سبع. ده کعباویز:معلقات عشر.
"هر که خورد خرما گوید نخور خرما" شهرام.
نماگر:مانیتورینگ
تاخت. تاز. تازش. تاخت وتاز. یورش. تاختش.
ناآرامی. شلوغی. بهم ریخته. سخت. نا به سامان. بیسامانی:اغتشاش.
حذف
نیکماند و نیکماندها:باقیات صالحات .
زبان زند:زبان زنده.
گستر. پخش. افشان:نشر. نشر فارسی است.
رنسانس" renaissance "بازگردانده وترجمهء "دانشوری"فارسی میباشد که در سپیدگان دانشوری و"reinsaince "بکار گرفته شد. دانشوری؛ دانش ور ی. ور:بر ، جلو :را ...
"پُرِش" پیل پایان یافت":شارژ کامل" انجام شد.
زدن پر نما به برق:متصل کردن شارژ.
نقشهء زبان شناسی واژگان بر پایهء نگرش نخستین پنج قاره را پوشش می دهد مردم نخست در آفریقا در کنار هم بودند و زبانشان همانند ی بسیاری داشت تا اندک اندک ...
راه پیما. راه نورد. راه جو. راهرو. راه ورز. راه ور. راه گر . راهنما. راهی. راهدار. راه بان. . . . . . .
نوردش قله:صعود قله. پیمایش قله، قله پیمایی. قله نورد. قله پیما. قله گرد ( ی ) .
نوَرنده:صعود کننده. نوردش:صعود کوه نورد. کوه پیما:پیمایش. پیمایند.
"گرده" با" غده های فرا گرده ای":کلیه با غدد فوق کلیوی. لری غده را غُتّهَ می گفتند.
هَمِش:کمون .
ناکجا آباد به هنگام؛ تنگدستی وگشاددستی. بهتری وبرتری. آزادی وبیماری. بیشینگی وکمینگی. پیشی و پسی. گرفتاری و ناگرفتاری. گیری و نگیری. عوام وخوا ...
فرزانه سهروردی "ناکجا آباد"گرایی به دست داده است که سپس در غرب به اتوپیا ساختار یافته است. اتو پیا ( اوت آو پیutopia, out of pay ) ( بیرون از ساخت ) .
آرمانشهر#ناآرمانشهر.
چند وری. مانند دانشوری.
چند رسانه ای. چند رسانه.
کیس فارسی است مانند کاسک زیرا به زبانش لری لاک پشت را کاسکیسل گویند که ترکیبی ( تِر، کیپ، ی ) از کاس و کیس است و حرف ( ل ) الحاقی ( لقی ) است.
پایشگر. پایشورز. پایش نما. پایشگری.
رخساها:تصاویر. رخسا:تصویر. هرچند اصل تصویر ( صورو ) فارسی واز ایران باستان است.
شَل است :لنگ است می تُزگد ( تُزگِس ) تزگیدن:شَلیدن. لری.
خودپاسی:selfecare
سپرده:ودیعه سپرنده:مودع. سپرده پذیر:مستودع.
دادش:تعامل. ستدش:تعامل. داد وستد:تعامل.
برابرش:تعادل.
زبان یاب :استنطاقی. زبان یابی:استنطاق
بادگردان:ساززن اگر "بادگردان" داشته باشد می تواند بی نیاز به باز نفس ساعتها در ساز خود بدمد.
ورد شخم. وردتخم.
آرِش:کشت. خوابش:شخم.
پایش آزمایی:چکاپ.
نابود. ویران. کوبیدن. کوبش.
فراصدا:مافوق صوت.
صدافرارو:مافوق سرعت صوت .
برابرش:مقایسه.
ارز:ارزار؛ارزبَر، ارزآر، ارزبار. مانند ابر: آب بر، آب بار، آب آر. یا مانند اسوار ( سوار ) اسب بر ، اسب آر، اسب بار ( بار اسب )
گل کرده. نام آور ، نیماور، نامدار، نشان، انگشت نما. کلیک نما، کلیک:لری انگشت.
اَک. یَک، بی مانند:حق.
موضوع فارسی است زیرا پایهء آن وضع است که لری است زیرا گوسفندی را که سر می برند می پرسند وزش ( وضعش ) چطور بود. تکرار واژهء وز لری به وضع گراییده. و گ ...
نهاد راست یابی ودرست یابی:موضوع تحقیق و ( تحقق )
تحقق وتحقیق:راست یابی ودرست یابی، حق یابی.