پیشنهادهای محمد عزیزی (٣٧٧)
هوش از سر کسی رفتن / بردن
روز گند
رای افراد مسن تر
تقلب در انتخابات دستکاری انتخابات
برنده شدن با اختلاف بسیار زیاد
دشمن شماره یک جامعه
ارزان و خوب
با صرفه جو یی زندگی کردن
گوشمالی
ید طولا ی قانون دست بلند قانون دست توانمند قانون چنگال قانون کنایه از پلیس
جنگ اراده ها
( فرانسه ) بهترین
بند آمدن زبان قاصر بودن زبان از بیان
دستاتو آلوده نکن
امیدهای زیادی داشتن
مبارزه نفس گیر
کار نفس گیر
کار تیمی
حرکت هوشمندانه حرکت نبوغ آمیز
شهریه های نجومی
تعداد معدود
غلبه بر موانع
رسیدگی کردن به مشکل
چیزی زیر لب زمزمه کردن زیر لب چیزی گفتن
فضای کافی
کمک مهم وچشمگیری کردن کمک بزرگی کردن
گذشته ی نه چندان دور
آینده نه چندان دور
چهره ی بی احساس
ظاهر خشن ظاهر عبوس
شرایط تخفیف دهنده مجازات
امداد رسانی کردن
متوقف نشدن
بیعانه دادن
مجوز دادن
زنجیره وقایع
حال و هوای جشنواره
دیدن عکس العمل ( کسی یا چیزی )
it's very crowded in this cafe. you grab a seat and i'll get our drink این کافه خیلی شلوغه تو برو جا بگیر من نوشیدنی میگیرم.
going by the weather forecast, there'll be snow tomorrow طبق پیش بینی هواشناسی فردا برف می بارد.
ریزه خواری کردن - ناخونک زدن
گاز دادن ( وقتی خودرو در حالت خلاص است )
اشک تو چشم جمع شدن؛ I could see her eyes misting over. می تونستم ببینم داره اشک تو چشماش جمع میشه.
چپیدن
دزدکی بیرون رفتن
در مخمصه افتادن
کوچک تر کردن ( اندازه )
the TV series about his pottery pushed up the value of her work سریال تلویزیونی درباره سفالگری او ارزش کار او را بالا برد بالا بردن بردن بالا
قرار داشتن در بینِ قرار گرفتن در بینِ
تقسیم بندی کردن به گروه های کوچکتر