پیشنهادهای محمد عزیزی (١,١٧٥)
به شدت رقابتی
اندکی تردید کمی تردید
میراث موسیقیایی میراث موسیقی
اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کاری خود
اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کاری خود
اشاره ی آشکار
اشاره های آشکار
جریمه سنگین
حساس به گرما گرمایی
صبحانه جانانه صبحانه دلچسب
از صمیم قلب موافقت کردن قلباً موافق بودن
شنوایی حساس حس شنوایی حساس
سر خط خبرها شدن
قوه تخیل قوی داشتن
وقت کردن انجام کاری وقت داشتن برای انجام کاری I'm sorry, I didn't have time to do my homework متاسفم، وقت نکردم تکالیفم را انجام دهم متاسفم وقت انجا ...
وقت کردن وقت داشتن I'm sorry, I didn't have time to do my homework متاسفم وقت نکردم تکالیفم را انجام دهم.
خوش ترین اوقات زندگی خود را داشتن Lena had the time of her life in Brazil لنا در برزیل خوش ترین اوقات زندگی خودش را داشت.
مزه کردن چشیدن do you think this cheese is bad? it has a strong smell Have a taste, tell me what you think فکر میکنی این پنیر بد هست؟ بوی تندی دا ...
همدردی کردن I have no sympathy for airlines that lose customers من هیچ همدردی نمیکنم با خطوط هوایی که مشتریان خود را از دست می دهند.
ظاهر جذاب ظاهر خیره کننده ظاهر گیرا
زبان تند و تیزی داشتن
استراحت کردن استراحت داشتن Go home and get some rest برو خانه و مقداری استراحت کن After I've had a good rest, I'll tell you everything. بعد از ا ...
داشتن دلیلی برای باور کردن
شک داشتن در موردِ شک داشتن در باره ی
پایان خوشی داشتن
داشتن سابقه کاری در
ملودی فراموش نشدنی
تیجه گیری عجولانه
حکم سنگین
منتقد سر سخت
دعوی حقوقی سخت نبرد حقوقی سخت
زوج خوشبخت they are happily married آنها زوج خوشبختی هستند
چیزی را از همان ابتدا رد کردن / نپذیرفتن چیزی را بلافاصله رد کردن / نپذیرفتن
موی وز
مو خرمایی
بلند تر شدن ( صدا ) the noise grew louder and soon we realised it was a plane approaching صدا بلند تر میشد و زود ما فهمیدیم اون نزدیک شدن یک هواپیم ...
مسن تر شدن
پرورش دادن گیاهان
اوقات خوشی داشتن
غم بزرگ
لذت فراوان لذت زیاد
عشق زیاد عشق فراوان
درکی داشتن از
درک عالی از
درک عالی داشتن از ( چیزی )
پیشرفت خوبی کردن
طلایی ( رنگ ) شدن
با دیدگاهی موافق بودن
( سینه ) خود را خالی کردن
به آرامی پیش رفتن به خوبی و خوشی پیش رفتن