پیشنهادهای محمد عزیزی (٧١١)
نقشه بزرگ مقیاس ( که مساحت کوچکی با جزئیات بیشتر دارد )
ترک عادت کردن ترک کردن
مراقب بودن زیر نظر داشتن رصد کردن
مطلع نگه داشتن کسی
قضاوت درست ( ارزیابی درست از شرایط ) قضاوت صحیح
قضاوت کسی را تحت تأثیر قرار دادن
سفر یک شبه سفر شبانه
کوک کردن یک ساز
دچار آسیب دیدگی شدن
افراد مجروح
سر و صدای بی وقفه
سرگرمی حین پرواز ( مانند فیلم و موسیقی وغیره )
این حس را داشتن این تصور را داشتن When I firs met my new boss, I got the impression that he might be a difficult person to work وقتی اولین بار رئیس ...
تصور بدی ایجاد کردن حس بدی ایجاد کردن
کاملا غیر ممکن
به وضوح دلالت کردن
بی تاب شدن بی صبر شدن بی حوصله شدن
بطور لاعلاجی بیمار
با ایده ای هم سو بودن
هم سو بودن
عمیقاً آزرده عمیقاً رنجیده
هتل های هوشمند
این نظر را داشتن که
این دیدگاه را داشتن که
محکم چسبیدن به some economists hold firmly to the belief that a certain level of unemployment is inevitable برخی از اقتصاددانان محکم به این باور چس ...
شیوع پیدا کردن ( روزنامه انگلیسی ) Flu outbreak hits southern Eurppe آنفولانزا شمال اروپا شیوع پیدا می کند.
سیل آمدن
زلزله آمدن زلزله رخ دادن زلزله لرزاندن
تاریخ باستان
به احتمال خیلی کم به احتمال خیلی ضعیف
خیلی تعریف شده بسیار توصیه شده
بسیار سود آور بسیار پر منفعت بسیار مفید
بسیار با هوش
بسیار احساساتی به شدت احساساتی
به شدت انتقادی بسیار انتقادی
به شدت رقابتی
اندکی تردید کمی تردید
میراث موسیقیایی میراث موسیقی
اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کاری خود
اوج دوران حرفه ای خود اوج دوران کاری خود
اشاره ی آشکار
اشاره های آشکار
جریمه سنگین
حساس به گرما گرمایی
صبحانه جانانه صبحانه دلچسب
از صمیم قلب موافقت کردن قلباً موافق بودن
شنوایی حساس حس شنوایی حساس
سر خط خبرها شدن
قوه تخیل قوی داشتن
وقت کردن انجام کاری وقت داشتن برای انجام کاری I'm sorry, I didn't have time to do my homework متاسفم، وقت نکردم تکالیفم را انجام دهم متاسفم وقت انجا ...
وقت کردن وقت داشتن I'm sorry, I didn't have time to do my homework متاسفم وقت نکردم تکالیفم را انجام دهم.
دورانی برای خود داشتن Lena had the time of her life in Brazil لنا دورانی برای خودش داشت در برزیل
مزه کردن چشیدن do you think this cheeks is bad? it has a strong smell Have a taste, tell me what do you think فکر میکنی این پنیر بد هست؟ بوی تندی ...
همدردی کردن I have no sympathy for airlines that lose customers من هیچ همدردی نمیکنم با خطوط هوایی که مشتریان خود را از دست می دهند.
ظاهر جذاب ظاهر خیره کننده ظاهر گیرا
زبان تند و تیزی داشتن
استراحت کردن استراحت داشتن Go home and get some rest برو خانه و مقداری استراحت کن ' After I've had a good rest, I'll tell you everything. بعد از ...
داشتن دلیلی برای باور کردن
شک داشتن در موردِ شک داشتن در باره ی
پایان خوشی داشتن
داشتن سابقه کاری در
ملودی فراموش نشدنی
تیجه گیری عجولانه
حکم سنگین
منتقد سر سخت
دعوی حقوقی سخت نبرد حقوقی سخت
زوج خوشبخت they are happily married آنها زوج خوشبختی هستند
چیزی را از همان رد کردن چیزی را از همان نپذیرفتن
موی وز
مو خرمایی
بلند تر شدن ( صدا ) the noise grew louder and soon we realised it was a plane approaching صدا بلند تر میشد و زود ما فهمیدیم اون نزدیک شدن یک هواپیم ...
مسن تر شدن
پرورش دادن گیاهان
اوقات خوشی داشتن
غم بزرگ
لذت فراوان لذت زیاد
عشق زیاد عشق فراوان
درکی داشتن از
درک عالی از
درک عالی داشتن از ( چیزی )
پیش رفت خوبی کردن
طلایی ( رنگ ) شدن
با دیدگاهی موافق بودن
سینه خود را خالی کردن
به آرامی پیش زفتن به خوبی و خوشی پیش رفتن
وارد جزئیات ریز شدن وارد ریز ریز جزئیات شدن
تپه نوردی کردن تپه پیمایی کردن
کایت سواری کردن
کوه نوردی کردن کوه نوردی رفتن
ارزان فروختن ارزان فروشی کردن
راه دادن ( هنگام رانندگی ) you must give way to traffic from the left شما باید به ترافیک از سمت چپ راه بدهید.
به کسی قول دادن
از کسی به گرمی استقبال کردن
به کسی دستور دادن
به کسی سرنخ دادن راهنمایی کردن کسی
خنده ای کردن خندیدن ( کوتاه )
مطلقه شدن
نفس عمیق کشیدن ( به دلیل احساسات شدید مانند شوکه شدن، سورپرایز شدن، وحشت زده شدن )
آینده چه در بر دارد
اساسا مخالف بودن
با تمام امکانات مجهز
آشپزخانه با تمام امکانات
بطور کامل قبول کردن
دوست خاص
قانون ممنوع می کند قانون ممنوع کرده
لیز خوردن سر خوردن
دنبال کردن مسیر مسیری را دنبال کردن
حاد شدن مشکلات
شکست تماشایی
از وحشت پر شدن
مبارزه برای زندگی
خلق و خوی آتشین
به تندی انتقاد کردن شدیدا انتقاد کردن
احساس غربت کردن
خانواده تشکیل دادن زن و بچه دار شدن
عامل جزیی
عامل عمده عامل اصلی
اشکها از صورت کسی جاری شدن
بسیار محتمل
ورزش کردن
مثال کامل مثال عالی مثال تمام و کمال
به آسانی در یک امتحان قبول شدن
سر امتحان نشستن
ارائه کردن شواهد
جمع کردن شواهد
ارتباطی برقرار کردن ارتباطی یافتن ارتباطی پیدا کردن He attempts to establish a connection between mobile phone use and physical damage to users' b ...
کاملا موافق بودن
پایان تمام و کمال
تاکید کردن روی ( چیز خاصی )
فرد مسن
راه موثر
تغییر ایجاد کردن
اثر معکوس
تحصیلات متفرقه آموزش متفرقه and 20‰ of adults do some sort of further education course during their lives و20 درصد از بزرگسالان در طول زندگی خود نوع ...
شکوفا شدن اقتصاد رونق گرفتن اقتصاد the economy boomed in the 1990s اقتصاد در 1990 رونق گرفت. اقتصاد در 1990 شکوفا شد.
راحت کردن/شدن درد تسکین دادن درد
خانه رویایی
بهبود چشمگیر
امتحان دادن
گذراندن دوره
مأیوس
تفاوت عمده
به حق شایسته بودن به حق سزاوار بودن به حق مستحق بودن
مزاحمت درست کردن مزاحمت ایجاد کردن
شغل پر زحمت
عمیقا متأسف
عمیقا نگران
تصمیم خردمندانه
واحد پول
صدای زنگ خطر
کار تراشیدن a baby makes a lot of work for it's parents - but it's worth it یک بچه برای والدینش کلی کار می تراشه اما ارزشش را دارد.
شکایت مداوم
درد مداوم
مقایسه کردن
یه پرده رنگ
صحنه های پایانی ( فیلم )
رساندن مطلب حق مطلب را ادا کردن رساندن پیام do you think I managed to get the message across in my speech فکر میکنی موفق شدم مطلب را در سخنرانی ام ...
اعلام رسمی زمان مرگ فوت شدن/کردن He was pronounced dead at 1:10 او در ساعت 10؛1 فوت شد
انقلابی ایجاد کردن انقلابی رقم زدن
رسما شکایت کردن
رسما اعتراض کردن
ایستادگی کردن در برابر ایستادن در برابر
محاسبه کردن
دل/قلب کسی را به دست آوردن
به سنگ خوردن ( استعاره از به سرانجام نرسیدن ) این استعاره بر مبنای شکسته شدن قایق در برخورد با صخره شکل گرفته
به شکست انجامیدن گفتگوها
کنار رفتن ابرها ( و بیرون آمدن خورشید ) شکاف در ابر ها
کتاب قطور
کتاب نازک
جلوی دید را گرفتن مانع از دیدن شدن unfortunately the trees block the view of the snow covered mountains متاسفانه درختان مانع از دیدن کوههای پوشیده ...
قهوه تلخ
پاداش و مزایای عالی
پیچ را دور زدن دور زدن پیچ
تب بالا
خسته مرده
بی ملاحضه گی
نبرد سرنوشت ساز نبرد تعیین کننده
شانس آوردن
ارائه کردن ترجمه همزمان
گذشته را پشت سر گذاشتن it's time you put the past behind you and started focusing on the future وقتشه گذشته را پشت سر می گذاشتی و شروع میکردی به تمر ...
بدست گرفتن مالکیت ( چیزی ) they try to take possession of the ball آنها تلاش می کنند مالکیت توپ را بدست بگیرن
بر هم زدن تعادل زیست بوم
بد جوری احتیاج داشتن you badly need a haircut تو بد جوری به یه سلمونی احتیاج داری
بازی خارج از خانه ( فوتبال )
ایجاد آگاهی ایجاد کردن آگاهی
بیزاری زیاد تنفر زیاد نفرت زیاد
خیابان درخت کاری شده خیابانی که در طرفین آن درخت وجود داشته باشد
جلب توجه کردن توجهات را جلب کردن
شرکت کردن در جلسات سر کلاس ( دانشگاه ) حضور داشتن you must attend all the lectures to complete the course شما باید در همه جلسات برای تکمیل دوره شرکت ...
فرض کردن
بحث داغ
سر قرار ( ملاقات ) خود ماندن
مقبره باستانی
مقدار خیلی کمی مقدار ناچیزی I only put minute amount of chilli in the soup but it was still too hot for some people من فقط مقدار کمی فلفل ( chilli ) ...
مکان دیدنی
توافق جامع
تغییری جزئی ایجاد کردن
ذکر کردن منابع خود
بهره بردن از
دسترسی سریع
رویکرد اتخاذ کردن
موضع اتخاذ کردن
کاملاً وحشت زده کاملا شوکه
کاملا پوچ
ساختمان کلنگی
رئیس فدراسیون the President of the National Badminton Federation رئیس فدراسیون ( تیم ) ملی بدمینتون
به شدت مورد انتقاد قرار دادن
به شدت انتقادی
نگاه حاکی از نارضایتی
تشویق بلند
بسیار شایسته کاملا مستحق
از دست دادن مشتری
تهاجم زمینی
بالاترین احترام بالاترین احترامات
بیشترین احترام
چهره سیاسی
انتخاب سخت
بیشتر ترجیح دادن
تصمیم معقول
درجه ای از عدم اطمینان درجه ای از عدم قطعیت
توافق جمعی توافق به اتفاق آرا
به تاخیر انداختن تصمیم گیری
باور همگانی باور متداول باور رایج
اختلافاتی وجود داشتن
بیش از حد حساس
فرد عاقل
آزرده خاطر پریشان حال
عضو کوچک
تاثیر عمده ای داشتن
دلیل مستقیم دلیل عمده دلیل اصلی
گرفتن نمره نمره گرفتن gaining good marks in the end of year exam گرفتن نمرات خوب در امتحانات آخر سال
جرأت از دست دادن
شروع دل گرم کننده شروع امیدوار کننده
شروع دلسرد کننده شروع نا امید کننده
شروع زود هنگام
شروع دیر هنگام
کلید زدن آغاز پایان ( چیزی )
( چند قدمی را ) بالا پایین کردن /رفتن
گام های بسیار بلند ( ی ) برداشتن
گام های بسیار بلند
قدم های متزلزل گام های لرزان
با سر رفتن با کله رفتن عجله کردن
دایرةالمعارف زتده دایرةالمعارف متحرک
بدون هدف گشت زدن
قدم زنی تفریحی
میانبر زدن
امید است
نادیده گرفتن واقعیت
بوی اشتها آور
بوی اشتها آور
بوی تازگی
طعم اکتسابی ( طعمی که به مرور زمان از آن خوشمان می آید )
بوی گند غیر قابل تحمل
دود غلیظ
این یک ضرورت است
عطر خاص عطر مخصوص بوی خوش مخصوص the distinctive aroma of the local dishes and the smell of fresh coffee wafting across the square from the small ca ...
رنگهای چرک تاب رنگهای ملایم رنگ مغلوب
نام کسی را لکه دار کردن
بی رمق
نور بی رمق تابش بی رمق the fain glow of dawn was viable on the horizon نور بی رمق سپیده دم در افق قابل رویت بود.
یک نقطه نورانی
رنگ رفتن
صحبت کوچولو
افراد لاغر
افراد چاق
مکان دور افتاده
جای دور جای پرت she is always traveling to far - off places او همیشه در حال مسافرت به جاهای دور است.
کاملا دور
در فاصله چند قدمی
صدای مهیب
صدای ماشین
صدای خراشیدن
صدای خش خش
صدای ترق تروق
صدای تالاپ ( خفیف )
( صدای ) چک چک باران
صدای ( شر شر ) جریان آب
باد زوزه میکشید
سکوت وحشتناک
آینده ی بسیار خوبی در پیش داشتن
از بین رفتن محصولات کشاورزی ضایع شدن محصولات کشاورزی
آلودگی دریا
وضعیت وحشتناک
شکاف در حال گسترش شکاف گسترده
مناطق محروم
صدمه جبران ناپذیر
خرابی محصولات کشاورزی از بین رفتن محصولات کشاورزی
منابع آبزی ذخایر آبزی
منطقه نا آرام
جنگ ناخواسته
نیروهای مسلح
آتش بس اعلام کردن
سلطان مواد مخدر
آتش گشودن
کار آسان کار راحت
صلح به ارمغان آوردن
پول ریختن پای چیزی
پول صرف کردن بابت ( چیزی ) she spends a lot of money on traveling او یه عالمه پول بابت مسافرت ( کردن ) صرف می کند.
برگزار کردن گفتگوها the government hold talks with all interested parties to try to end the strike. حکومت گفتگوهایی باتمام گروه های ذینفع جهت پایا ...
راس امور بالا ترین رده
گزارش تفصیلی گزارش همراه با جزییات
مقابله با جرم
اقدامات تروریستی
قانونی عمل کردن در چهارچوب قانون عمل کردن
دلیل متقاعد کننده آوردن دلیل قانع کننده ای آوردن
فیزیکدانان
پیش کشیدن ( بحث )
پرداختن به مسئله ( بطور مختصر ) اشاره کردن به مسئله
چهره پیشتاز چهره سرشناس
کمک چشمگیر
رفتن تو یه کاری رفتن تو یه کسب کاری
فرصت محدود فرصت کم بازه زمانی محدود/کوتاه
دانا آگاه فرزانه مطلع با دانش
تهدید حیاتی تهدید جانی
تیم مقابل
پیشی گرفتن ( در مسابقه )
دارنده رکورد جهانی
ثبت کردن رکورد جدید جهانی
شکستن رکورد جهانی
هدف غایی
موضع شفاف موضع روشن
باد و باران باران به همراه باد
مثل اینکه به نظر میرسه
آفتاب گرفتن
موسیقی شاد
قدرت حاکم
رو آمدن بهبود پیدا کردن
تبعیت کردن
به چیزی عادت داشتن/کردن
هم دست
( سر ماجرایی ) نقش بازی کردن
محدوده ی نرخها
گاز دادن ( اتومبیل در حالت خلاص )
آج لاستیک
آج لاستیک
سر راه به کسی سر زدن
شوراندن کسی علیه کسی دیگر she is turning people against the boss اون داره افراد را علیه رییس می شوراند.
شوراندن کسی علیه کسی دیگر
افکار منفی
احساس بد داشتن
دری وری گفتن
بی چاک و دهن
سر ( یه صحبتی را ) باز کردن
یه صندلی بردار بیار
موشک انداز ( دستی )
کشش بازار
باختن به باخت دادن به he lost out to his brother in the finals of tennis tournament او در فینال تورنومنت تنیس به برادرش باخت.
روز بازدید عموم
تعظیم کردن به سر تسلیم/ تعظیم فرود آوردن به
از دستور خارج کردن از دستور کار خارج کردن از گزینه ها خارج کردن
بی نصیب گذاشتن who feels life is passing them by چه کسی احساس میکنه زندگی آنها را بی نصیب گذاشته
بالای منبر رفتن پر گویی کردن روضه خواندن
گیر دادن به کسی برای چیزی the director gave him a ticking off for arriving late at the meeting مدیر به او برای دیر رسیدن گیر داد the boss gave the ...
قبض آب
دنبال کاهای کسی دویدن کارای زیادی برای کسی انجام دادن
بر طرف شدن
گروه جدایی طلب
نگینی خرد کردن
به هر قیمتی شده
اقدامات ممکن
داروی لاغری
لاغری
رفتن و ایستادن رسیدن و ایستادن could you just draw up in front of the garage, and I'll put the boxes in the boot میتونی فقط بری وایستی جلوی گاراژ و ...
حرارت کم شعله کم we'll have to keep the sauce on a very low heat ما باید سس را روی حرارت /شعله خیلی کم قرار دهیم
رقابت حذفی
لاغر ماندن
keep sth from sb چیزی را از کسی مخفی /پنهان کردن you are keeping something from me. aren't you
با کسی رو هم ریختن we were all very shocked when Emily left her husband and ran up with her boss ما همگی شوکه شدیم وقتی Emily شوهرش را ترک کرد و با ...
تن در دادن تن دادن
مشکلات خانوادگی
مشکل کوچک
به تدریج رو به افول رفتن
کم گذاشتن برای در ( چیزی ) کوتاهی کردن زدن از ( چیزی ) we mustn't skimp on the food and drink for the party. we don't want our friends to think we ...
پیش افتادن جلو افتادن سر آمد شدن سر شدن
جسته گریخته خواندن ( کتاب ) I haven't read the book in detail. I just dipped into it من کتاب را با جزییات نخوانده ام. من فقط آن را جسته گریخته خوان ...
بچه درس خوان
خواستار شدن خواهان شدن طلبیدن
بالا خواه کسی درآمدن بالای کسی در آمدن
نهفته بودن در نهفته است در it's about time you realised that the secret of success lies in taking positive action وقتشه میفهمیدی که رمز موفقیت در ا ...
مثل قارچ سبز شدن ناگهان ظاهر شدن
مشکلات کوچک مشکلات ناچیز
برگه امتحانی
برق گرفتگی
تجربه وحشتناک تجربه دردناک
چراغ نفتی چراغ گردسوز
درب را روی خود بستن در ب را روی خو قفل کردن
تو جعبه خودش گذاشتن تو کیف خودش گذاشتن تو کیسه خودش گذاشتن
بچسب بهش ( ولش نکن )
محکم این ور إون ور زدن/خوردن محکم این طرف اون طرف زدن / خوردن my suitcase got a bit bashed about on the plane چمدان من کمی در هواپیما محکم این ور او ...
بیکار دراز کشیدن
بلند شدن از زمین
از سر ( کسی ) انداختن از سر ( کسی ) بیرون کردن I think I've managed to turn him off the idea of building a model railway track in the back garden فکر ...
جیم شدن جیم زدن
( چیزها ) سر جای خود قرار گرفتن
کاملا آشفته در هرج و مرج کامل
کنترل را به دست گرفتن
چالش بزرگ
کار بزرگ کار دشوار وظیفه دشوار
شهرت فوق العاده شهرت زیاد
حریف قدرتمند حریف سخت
جزئیات فراوان
خلاصه جامع
جنس اصل کالای اورجینال
کلید آپارتمان
میانگین دما
قیمت پایه قیمت ثابت
مجموعه لغات
داده ورزی
برگر گیاهی همبرگر گیاهی
تکنولوژی هراس ( کسی که از بکارگیری یا ارتباط با نوعی تکنولوژی میترسد مثل کسی که از کار با کامپیوتر یا کسی که در استفاده از پله برقی هراس دارد )
یک چرخ یک چرخه ( وسیله ای دارای زین و رکاب و فقط یک چرخ که برای حرکات نمایشی استفاده میشود. )
مربوط به سن و سال
مربوط به استرس
سرشار از کلسیم غنی از کلسیم
غنی از فیبر
بدون افزودنی
بی استرس بدون استرس
رأی نه رأی منفی ( بصورت جمع no votes ) آرای مخالف
رأی آری ( بصورت جمع yes votes ) آرای موافق
سوال اساسی
VAT : value - added tax مالیات بر ارزش افزوده
کسی را سرکار گذاشتن اسگل کردن کسی کسی را خر کردن دست انداختن کسی
حرافی کردن حرفای الکی زدن
یا حرفهایی از این قبیل یا حرفهایی از این دست
چیزی از این قبیل چیزی از این دست
یه چیزی دور و برِ یه چیزی حول و حوشِ
محل سخنرانی تالار سخنرانی اتاق سخنرانی
از جمله خودم
شنیدم ناراحت شدی از چیزی
قصد اهانت ندارم
به زیباترین شکل ممکن
بارها چندین بار چندین دفعه چند دفغه
با کسی تنها شدن
همانطور که همه چیز مشخص است
کارها را مرتب کردن
یه چیز دیگه اینکه دوما /ثانیا بعلاوه ( اینکه )
به دلیل چیزی
شیوه غیر رسمی
عنوان فصل
اشاره مختصری کردن
از حد نرمال خارج شدن
اختلاف مذهبی
هم سو با
بخش عمده
تاثیر منفی
موافق با موافق بودن با توافق نظر داشتن با
swear words کلمات رکیک
بهانه کامل
کمیته تحقیق
بهانه ضعیف
دلیل و مدرک محکم ( دال بر عدم حضور در صحنه جرم ) the police questioned her about the murder, but she had a cast - iron alibi ; she had spent the who ...
کافیه کافی
اینو دیگه نداشتیم این دیگه قابل قبول نیست look, this is just not on. you promised to be here by two o'clock and it's almost three اینو دیگه نداشتیم ...
رقم پیش بینی شده
هیچ گزینه ای نداشتن
این احتمال هست احتمالش هست
اتفاق هست دیگه می افته. اتفاقِ می افته.
چه زوری داره چقد زور داره
مفهوم مبهم مفهوم غامض
مفهوم مشکل ساز
وضعیت مشکل ساز شرایط مشکل ساز
رابطه مشکل ساز
قدم بسیار بزرگ
گام اصلی قدم اصلی
گام رو به عقب
قدم بزرگ گام بزرگ
عطر ماندگار عطر با ماندگاری بالا
جر و بحث طولانی
بحث های طولانی
مذاکرات طولانی
فشار بی امان فشار غیر قابل تحمل
اتهامات دائمی
شایعات بی وقفه
مشکلات دائمی
سرفه های مداوم
لذت زودگذر
احساس گذرا
اثر ناپایدار اثر گذرا
تاخیر طولانی
مذاکرات طولانی
بحثهای طولانی
تحقیقات طولانی
روند طولانی
لحظه کوتاه
دیدار کوتاه بازدید کوتاه
نگاه گذرا
در یک ثانیه ( sec کوتاه شده ی second است )
در یک لحظه ( mo کوتاه شده moment است )
زمان کافی
ذخایر نفت و گاز
طراحی کاربر پسند
جریان خون
بیماری گوارشی
مته الماسه مته دیوار
سر پیچ گوشتی
چسب چوب
قلمستان
کنتور برق
زخم و زیلی جراحت و کبودی
حمله حاد ( بیماری )
طرح های بیمه
شرایط حاد
وفور ارزانی
متمایز از بقیه
بی رقیب
از رکود ( اقتصادی ) خارج شدن بیرون آمدن از رکود
وارد رکود ( اقتصادی ) شدن به رکود رفتن
اقتصاد بیمار
ارز واحد
نشانه های دلگرم کننده
شهادت دروغ دادن
تایید کردن حکم
حکم را لغو کردن
تخریب محیط زیست
اهداف کلیدی
سازمانهای دولتی
نیازهای انسان
دارایی های مادی
برابری درآمد
لوح سنگی
سیاست مرجوع کردن ( کالا )
ارسال فوری
ایجاد یک حساب کاربری درست کردن حساب کاربری
کارنامه ( حرفه ای، شغلی )
تحت الفظی : بدبین ها ( افراد ) بدبین
معنی تحت الفظی : جوانه ی سبز استعاره از اولین نشانه های رشد یا بهبود
جو بی اعتمادی
دنبال چیز غیر معمولی گشتن
فرار کردن از شلوغی
منطقه حمل با جرثیل ( یدک کش )
نمره ی منفی
رانندگی کردن تحت تاثیر مواد مخدر رانندگی در حالت نعشه گی
از کرده ی خود در عذاب بودن
محصول زمان خود
جلو تر از زمان خود
طرز لباس پوشیدن
دختر بچه دختر کوچولو
دوست راستین
چوب حراج خوردن
برنامه زمانی فشرده
نیروی جدید
کاری کردن یه کاری کردن the children are very quiet. I wonder what they're getting up to بچه ها خیلی ساکت هستند. نمیدونم دارن چه کار میکنند. what h ...
باران ( های ) پراکنده
زیادی سخت گرفتن زیادی سخت کردن
همه اینها درست همه اینها ( که گفتی ) درست
وسیله نقلیه
اون موقع ها
قبل از آن
سرعت ثابت
گوله رد شدن گوله گذشتن
ثروت بعد از مرگ
لباسهای تیره
ممکنه که ممکن است که it is probabale that the next government will chang the tax laws ممکن است که دولت بعدی قوانین مالیات را تغییر دهد.
معلوم نیست که بعید است که
بواسطه فقدان به دلیل کمبود she could not concentrate through lack of sleep او به دلیل کمبود خواب نمی توانست تمرکز کند.
جایگزینی نداشتن جز اینکه
چاره ای نداشتن جز اینکه
از فاصله ی دور از دور I saw you in the distance yesterday من شما را از دور دیدم دیروز
تا اون زمان تا اون وقت تا اون وقت که تا اون وقتی که
عصر کامپیوتر
عصر حجر
دوران سنگی
عصر یخبندان
تو یه گوشه گیر افتادن
بد گمانی داشتن در مورد چیزی I have my doubts about this plan من بد گمانی های خودم را درباره این طرح دارم.
له یا علیه موافق یا مخالف
به نظر من به عقل من
روند پیری
رشته کوه
به نظرم می رسد
این هفته ای که گذشت نه هفته قبل این هفته ای که گذشت نه هفته ی قبل از اون
She's well awawre of the problem او به خوبی از مشکل آگاه است.
تحت بازداشت
( آب، آب معدنی ) بدون گاز یا گازدار؟
شرمنده باعث شرمندگیه
( لباس ) تیپ خاص زدن
راه خود را رفتن
در حال فروپاشی بودن زهوارش داره در میره
در دام چیزی افتادن
سخت گرفتن کار
سخت چونه زدن
به دوران سخت ( بی پولی ) افتادن
سخت و خسته کننده I am finding it really really hard going فهمیدم اون واقعا سخت و خسته کننده است.
هوش از سر کسی بردن
در نیمه شب تو نصف شب
سرنوشتی بدتر از مرگ بدترین چیزی که میتونه اتفاق بیفته
جون به لب شدن
از ترس چیزی جون کسی در آمدن
جون و تن خود را به خطر انداختن تن و جون خود را به خطر انداختن
زندگی همراه با بخت واقبال داشتن
تباه کردن زندگی کسی
ضربه زدن به قلب ( چیزی ) it aims to strike at the heart of freedom and democracy هدف آن ضربه زدن به قلب آزادی و دموکراسی است.
توانایی شمردن با انگشتان یک دست ( کنایه از تعداد خیلی کم )
تحت سرپرستی کسی نبودن
برای کسی بلند دست زدن. برای کسی کف بلند زدن.
حدس زدن نداره - معلومه - مشخصه
خوشگل نبودن زیبا نبودن
بدون زحمت بدون ناراحتی
او همیشه همین طوری است. اون همین جوری است.
لنگ یک قرون دو زار نبودن ( کنایه از پولدار بودن ) bob در این عبارت به معنی سکه یک شلینگی است. let's ask Mr Ross for a donation to the club. He's ...
A: Did you enjoy the party last night? B: Not half! A:دیشب از مهمونی لذت بردی؟ B: نه یه کم /نه یه ذره /نه نصفه نیمه ( خیلی )
اگه یه شانس نصفه نیه دست بده
نقشه راه راه کار
our competitors won an award this week. we're really going to have to raise our game رقبای ما این هفته جایزه گرفتند. ما واقعا باید سخت تر کار کنیم. ...
well, I think anyone who mugs someone should go to prison, full stop. خوب، من فکر میکنم کسی که یه نفر را خِفت میکنه بایستی بره زندان، نقطه تمام.
فقط با یه مبلغ ناچیز
کولاک کردن
دو تا بدشانسی در یک زمان دو تا بد شانسی پشت بند هم
سکه یه پول شدن ضایع شدن خیط شدن
دست برتر داشتن دست برتر بودن موقعیت برتر داشتن
رو فرم بودن
ساز مخالف تحت الفظی:نُت ناموزون
تنها صدا تنها the only person with a specific opinion
یک صدا بودن ( در برابر عموم مردم ) ی
یک صدا بودن
ولم کن بابا
منصفانه است ( قبول )
قضیه پیچیده تر شد
یکی هست فرقش چیه
فقط همینو کم داشتیم
خوب شد خلاص شدیم خوب شد راحت شدیم
سوتی دادن
تلاش برای رسیدن به بالا بالاها
تن به کار دادن
زمینه سازی کردن
حرکت هوشمندانه حرکت عاقلانه
یک دنیا تفاوت تفاوت خیلی زیاد
غیر قابل تصور ترین رویاها
درگیریهای خونین رویارویی های خونین
گفتگوهای طولانی
تحت الفظی؛ اگر و این یه اگر بزرگه اگر، شایدم نشد
بها ندادن بها ندادن به چیزی
هوش از سر کسی رفتن / بردن
روز گند
رای افراد مسن تر
تقلب در انتخابات دستکاری انتخابات
برنده شدن با اختلاف بسیار زیاد
دشمن شماره یک جامعه
ارزان و خوب
با صرفه جو یی زندگی کردن
گوشمالی
ید طولا ی قانون دست بلند قانون دست توانمند قانون چنگال قانون کنایه از پلیس
جنگ اراده ها
( فرانسه ) بهترین
بند آمدن زبان قاصر بودن زبان از بیان
دستاتو آلوده نکن
امیدهای زیادی داشتن
مبارزه نفس گیر
کار نفس گیر
کار تیمی
حرکت هوشمندانه حرکت نبوغ آمیز
شهریه های نجومی
تعداد معدود
غلبه بر موانع
رسیدگی کردن به مشکل
چیزی زیر لب زمزمه کردن زیر لب چیزی گفتن
فضای کافی
کمک مهم وچشمگیری کردن کمک بزرگی کردن
گذشته ی نه چندان دور
آینده نه چندان دور
چهره ی بی احساس
ظاهر خشن ظاهر عبوس
شرایط تخفیف دهنده مجازات
امداد رسانی کردن
متوقف نشدن
بیعانه دادن
مجوز دادن
زنجیره وقایع
حال و هوای جشنواره
دیدن عکس العمل ( کسی یا چیزی )
جا گرفتن برای نشستن جارفتن it's very crowded in this cafe. you grab a seat and i'll get our drink این کافه خیلی شلوغه تو برو جا بگیر من نوشیدنی های ...
going by the weather forecast, there'll be snow tomorrow طبق پیش بینی هواشناسی فردا برف می بارد.
ریزه خواری کردن - ناخونک زدن
گاز دادن ( وقتی خودرو در حالت خلاص است )
اشک تو چشم جمع شدن؛ I could see her eyes misting over. می تونستم ببینم داره اشک تو چشماش جمع میشه.
چپیدن
دزدکی بیرون رفتن
در مخمصه افتادن
کوچک تر کردن ( اندازه )
the TV series about his pottery pushed up the value of her work سریال تلویزیونی درباره سفالگری او ارزش کار او را بالا برد بالا بردن بردن بالا
قرار داشتن در بینِ قرار گرفتن در بینِ
تقسیم بندی کردن به گروه های کوچکتر
سوا کردن جدا کردن
کاربرد دوم داشتن کاربرد دیگر داشتن
علیه ( کسی ) در آمدن علیه ( کسی ) شدن
ریشه داشتن در
حال و هوا عوض کردن حال و هوا عوض شدن
پدر در آوردن!!
تو قوطی کردن
وِلو بودن - افتاده بودن there were books lying around everywhere in the room کتابها همه جای اتاق وِلو بودند.
تلاش برای به درد سر انداختن کسی چوب لای چرخ کسی انداختن
A : I am tired B : well, if you will go to bed so late, I'm not surprised. A : من خسته ام. B : خوب، وقتی اینقدر دیر میری به رخت خواب تعجبی نمیکنم.
زیر بار رفتن
کلک کاری را کندن
سوا کردن
تو گوش ( کسی ) فرو کردن
تو گوش کسی فرو کردن
به توفیق دست پیدا کردن
اگر بدترین حالت تو بدترین شرایط پیش بیاد
بالا سر کسی وایستادن بالا سر کسی ایستادن
نگاه ها را به سمت خود جلب کردن
اعصاب خردی راه - اعصاب خردی ترافیک؛
معنی تحت الفظی : یه تبر برای تیز کردن داشتن معنی معادل : غرض داشتن
پرس و جو کردن
در گرما گرم اون لحظات ( که فرد بدون فکر است چون عصبانی یا هیجان زده ست )
همه جا را گشتن تا پیدا کردن
( برای انجام کاری ) تا ته دنیا رفتن
همون جا همون زمان - همون جا بعدش - همون جا بعد