پیشنهادهای محمد عزیزی (٣٦٩)
٢٣٧
١ سال پیش
١
تلاش برای به درد سر انداختن کسی چوب لای چرخ کسی انداختن
١ سال پیش
-١
A : I am tired B : well, if you will go to bed so late, I'm not surprised. A : من خسته ام. B : خوب، وقتی اینقدر دیر میری به رخت خواب تعجبی نمیکنم.
١ سال پیش
٠
زیر بار رفتن
١ سال پیش
٠
کلک کاری را کندن
١ سال پیش
٠
سوا کردن
١ سال پیش
٠
تو گوش ( کسی ) فرو کردن
١ سال پیش
٠
تو گوش کسی فرو کردن
١ سال پیش
٠
به توفیق دست پیدا کردن
١ سال پیش
٠
اگر بدترین حالت تو بدترین شرایط پیش بیاد
١ سال پیش
٤
بالا سر کسی وایستادن بالا سر کسی ایستادن
١ سال پیش
٢
نگاه ها را به سمت خود جلب کردن
١ سال پیش
١
اعصاب خردی راه - اعصاب خردی ترافیک؛
١ سال پیش
٠
معنی تحت الفظی : یه تبر برای تیز کردن داشتن معنی معادل : غرض داشتن
١ سال پیش
٠
پرس و جو کردن
١ سال پیش
-٣
موج راه انداختن
١ سال پیش
٣
در گرما گرم اون لحظات ( که فرد بدون فکر است چون عصبانی یا هیجان زده ست )
١ سال پیش
١
همه جا را گشتن تا پیدا کردن
١ سال پیش
١
( برای انجام کاری ) تا ته دنیا رفتن
١ سال پیش
٠
همون جا همون زمان - همون جا بعدش - همون جا بعد