پیشنهادهای محمد عزیزی (٣٧٨)
تقسیم بندی کردن به گروه های کوچکتر
سوا کردن جدا کردن
کاربرد دوم داشتن کاربرد دیگر داشتن
علیه ( کسی ) در آمدن علیه ( کسی ) شدن
ریشه داشتن در
حال و هوا عوض کردن حال و هوا عوض شدن
پدر در آوردن!!
تو قوطی کردن
وِلو بودن - افتاده بودن there were books lying around everywhere in the room کتابها همه جای اتاق وِلو بودند.
تلاش برای به درد سر انداختن کسی چوب لای چرخ کسی انداختن
A : I am tired B : well, if you will go to bed so late, I'm not surprised. A : من خسته ام. B : خوب، وقتی اینقدر دیر میری به رخت خواب تعجبی نمیکنم.
زیر بار رفتن
کلک کاری را کندن
سوا کردن
تو گوش ( کسی ) فرو کردن
تو گوش کسی فرو کردن
به توفیق دست پیدا کردن
اگر بدترین حالت تو بدترین شرایط پیش بیاد
بالا سر کسی وایستادن بالا سر کسی ایستادن
نگاه ها را به سمت خود جلب کردن
اعصاب خردی راه - اعصاب خردی ترافیک؛
معنی تحت الفظی : یه تبر برای تیز کردن داشتن معنی معادل : غرض داشتن
پرس و جو کردن
موج راه انداختن
در گرما گرم اون لحظات ( که فرد بدون فکر است چون عصبانی یا هیجان زده ست )
همه جا را گشتن تا پیدا کردن
( برای انجام کاری ) تا ته دنیا رفتن
همون جا همون زمان - همون جا بعدش - همون جا بعد