پیشنهادهای محمد عزیزی (٣٦٩)
یه صندلی بردار بیار
موشک انداز ( دستی )
کشش بازار
باختن به باخت دادن به he lost out to his brother in the finals of tennis tournament او در فینال تورنومنت تنیس به برادرش باخت.
روز بازدید عموم
تعظیم کردن به سر تسلیم/ تعظیم فرود آوردن به
از دستور خارج کردن از دستور کار خارج کردن از گزینه ها خارج کردن
بی نصیب گذاشتن who feels life is passing them by چه کسی احساس میکنه زندگی آنها را بی نصیب گذاشته
بالای منبر رفتن پر گویی کردن روضه خواندن
گیر دادن به کسی برای چیزی the director gave him a ticking off for arriving late at the meeting مدیر به او برای دیر رسیدن گیر داد the boss gave the ...
قبض آب
دنبال کاهای کسی دویدن کارای زیادی برای کسی انجام دادن
بر طرف شدن
گروه جدایی طلب
نگینی خرد کردن
به هر قیمتی شده
اقدامات ممکن
داروی لاغری
لاغری
رفتن و ایستادن رسیدن و ایستادن could you just draw up in front of the garage, and I'll put the boxes in the boot میتونی فقط بری وایستی جلوی گاراژ و ...
حرارت کم شعله کم we'll have to keep the sauce on a very low heat ما باید سس را روی حرارت /شعله خیلی کم قرار دهیم
رقابت حذفی
لاغر ماندن
keep sth from sb چیزی را از کسی مخفی /پنهان کردن you are keeping something from me. aren't you
با کسی رو هم ریختن we were all very shocked when Emily left her husband and ran up with her boss ما همگی شوکه شدیم وقتی Emily شوهرش را ترک کرد و با ...
تن در دادن تن دادن
مشکلات خانوادگی
مشکل کوچک
به تدریج رو به افول رفتن
کم گذاشتن برای در ( چیزی ) کوتاهی کردن زدن از ( چیزی ) we mustn't skimp on the food and drink for the party. we don't want our friends to think we ...
سر آمد شدن سر شدن
جسته گریخته خواندن ( کتاب ) I haven't read the book in detail. I just dipped into it من کتاب را با جزییات نخوانده ام. من فقط آن را جسته گریخته خوان ...
بچه درس خوان
خواستار شدن خواهان شدن
بالا خواه کسی درآمدن بالای کسی در آمدن
نهفته بودن در نهفته است در it's about time you realised that the secret of success lies in taking positive action وقتشه میفهمیدی که رمز موفقیت در ا ...
مثل قارچ سبز شدن ناگهان ظاهر شدن
مشکلات کوچک مشکلات ناچیز
برگه امتحانی
برق گرفتگی
تجربه وحشتناک تجربه دردناک
چراغ نفتی چراغ گردسوز
درب را روی خود بستن در ب را روی خو قفل کردن
تو جعبه خودش گذاشتن تو کیف خودش گذاشتن تو کیسه خودش گذاشتن
بچسب بهش ( ولش نکن )
محکم این ور إون ور زدن/خوردن محکم این طرف اون طرف زدن / خوردن my suitcase got a bit bashed about on the plane چمدان من کمی در هواپیما محکم این ور او ...
بیکار دراز کشیدن
بلند شدن از زمین