تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مجموعه لباس هایی که هیچ وقت از مد نمی افتند و با معمولاً با همه لباس ها می شه پوشیدنشون و به همه لباس ها میان مثل شلوار جین. A wardrobe staple is a ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس جنس مخالف را تن کردن If someone is in drag, they are wearing clothes usually worn by people of the opposite sex, especially as part of an enter ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

تقلید کردن یک ظاهر ( تیپ و پوشش ) یا ایده ی تحسین برانگیز to imitate the ideas, appearance, etc. , of At times he seems to be channeling the late M ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دستگیر کردن و بردن و زندانی کردن کسی ( توسط پلیس ) verb To arrest, capture, or otherwise detain someone. A noun or pronoun can be used between "ta ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

موقعی استفاده می شود که انتظار داریم طرف متقابلا منصفانه برخورد کند Fair's fair: I washed the dishes yesterday, so it's your turn to do them today.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بسیار جذاب ( درباره شخص ) ( humorous ) ( of a person ) very attractive his delectable body

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بیماری تخریب شدن سلول های سیستم عصبی مرکزی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

پذیرفتن چیزی ناخوشایند و اجتناب ناپدیزی از سر ناچاری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

اینم یکی مثل بقیه!

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

خشک و کوتاه سرفه کردن to cough in a short dry manner منبع: merriam - webster

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انحراف یا سقوط کردن ( تنزل کردن ) به ویژه از یک وضعیت بالاتر منبع: merriam - webster ضمن اینکه عبارت lapse of honour به معادل فارسی "کسر شأن" اشاره ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسر شأن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محزون و تنها مانده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چهار جهت اصلی ( شمال و جنوب و غرب و شرق )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازتاب عمومی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

به تدریج و به نحو نامحسوسی به سمت وضعیتی رفتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نمونه تحقیقاتی ( مثلا یک حشره یا حیوان یا گیاه و غیره ) ، نمونه نمایشی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکوی پَرِش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

برای بیان میزان کمی از ترس به کار میره، معادل فارسی اون می تونه باشه "اوه" You should see the big wad of lint I just plucked from the trap of my clo ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

محکم چسباندن لب ها به یکدیگر بصورت قوسی ( به نشانه ی رد کردن یا ناپسند شمردن )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترجمه صحیح تر "اندکی همراه با" هست چرا که عبارت tinge به مقدار کمی از هر چیز اشاره دارد، مثلا رگه ای از چیزی یا سایه ای از رنگی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانه رفتار کردن ( بویژه با کسی که قرار نیست دوستانه رفتار کنید مثلا دشمن خود یا دشمن گروه خود یا دشمن کشور خود ) She was accused of fraternizing ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

به بیان دقیق تر، اینطور بگم که، در واقع A: "Wait, how old is she going to be?" B: "I told you, eight! As in, the number that comes before nine. " A: ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

محتمل ترین و مناسب ترین most likely to be chosen for something; most suitable The house is isolated and a prime target for burglars. He's a prime ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

به سرپنجه ی کفش گفته می شود. ( بخش میانی و بالایی کفش طبق تصویر )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمی دونم چی بگم والا، هیچ ایده ای در این باره ندارم

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تغییر و تحولات شدید و عجیب و غیر منتظره

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استشناق یک خط پودر مواد مخدر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دروغ با از قلم انداختگی به حالتی می گویند که فرد با ذکر برخی حقاق توام با از قلم انداختن برخی دیگر سعی در به اشتباه انداختن مخاطب دارد. مثلا ماشین ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

معنی اول و مهمش رو کسی نذاشته بود: 1. به رگبار بستن و کشتن کسی kill someone by firing a series of bullets or other missiles 2. زیر گرفتن بی مهابای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

حله، باشه قبول

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدون لکه و کدورت ( درباره اشیا مثلا شیشه )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ستودنی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بشدت، حسابی، کاملا If you pass the door i'll have to whip you but good از در رد بشی مجبورم حسابی شلاقت بزنم!

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

کار سخت و دشوار، کار پرخطر We should be able to leave without being noticed, but it will be sticky business

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فرد تازه کار و علاقمند و آینده دار در حوزه ای

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دست دادن موقتی چیزی ( بخاطر فراموشی جای آن ) معنای "گم کردن" کلی تر هست و دربرگیرنده قید موقتی در تعریف فعل نمی باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یک یا چند صف از مردم یا وسایل نقلیه که در یک جهت یکسان حرکت می کنند ( کاروان ) one or more lines of people or vehicles moving in the same direction ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

تصویری سایه مانند که از تابش شدید نور پشت شی به وجود می آید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای توضیح خواستن درباره چیزی استفاده می شود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معنای حامد درست است ( منطبق بر دیکشنری کمبریج ) : حفظ کردن چیزی hang onto something

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

علاوه بر رشک بردن، نکوهش کردن هم معنا می دهد، از دیکشتری مرین وبستر: to look upon with disapproval or envy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پابرهنه وسط بحثی پریدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

شخصی که مشوق و فعال کننده رفتارهای خود ویرانگیر و منفی در شخص دیگر است ( مثلا اعتیاد ) سایر معانی به ترتیب اهمیت: کار راه انداز، تسهیل گر، قوت ده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شناختن/شناسایی شخصیت و انگیزه های کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

منظره تماشایی و شگفت انگیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

با سرعت خارج از کنترلی حرکت کردن an electric golf cart careened around the corner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زنگ زده ( بعنوان صفت ) a rusting tractor

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای منفی کردن جملات بصورت تاکیدی ‘Where’s Wally?’ ‘Damned if I know. ’ ( =I don’t know ) I’ll be damned if I can find my keys ( =I can’t find them ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گذران کردن