تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درجه یک، بهترین، مخصوص بهترین ها . He went through what Hollywood calls Treatment A, i. e. the works for top visitors 2. مخفف Anal ( مقعدی، رابطه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار دادن بیضه ها در دهان: ( یک عمل جنسی ) . He asked her to teabag him during sex بیضه لیسی: ( عمل لیسیدن بیضه های مرد توسط شریک جنسی. ) . She was ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) مخفف Ass to Mouth معنی: [رابطه] از مقعد به دهان ( معمولا در فیلم های پورنوگرافی ) شرح برای درک بهتر معنی: 1. دخول مقعدی: تو این مرحله، ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) اسید ( Acid ) "He dropped acid yesterday. " نام کامل ال اس دی، اسید لایزرژیک دی اتیل آمید است. این ماده از اسید لایزرژیک که در قارچ ار ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) amphetamine - آمفتامین "Got any A?" "Need some A to pull an all - nighter. " “A” is considered very bad news, “it rots your teeth and y ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ربات ( ماشینی که قادر به انجام خودکار مجموعه ای از اعمال پیچیده، به ویژه دستگاهی که توسط کامپیوتر برنامه ریزی شده باشد ) The factory uses robots to ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دندان ها ( جمع tooth، ساختارهای سخت و سفید رنگ در دهان که برای جویدن و گاز گرفتن استفاده می شوند ) You should brush your teeth twice a day. دندانه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوش He covered his ears to block out the loud noise. گوش/حس شنوایی ( توانایی شنیدن ) She has a good ear for music. توجه ( علاقه به گوش دادن به حر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم She has beautiful blue eyes. چشمی/سوراخ ( منفذ کوچک، سوراخ سوزن، روزنه و غیره ) The needle had a very small eye. دید/نگاه ( توانایی دیدن، قوه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موی کوتاه ( موی کوتاه روی سر انسان ) She decided to cut her hair and now has short hair. موی کوتاه گربه/سگ ( نژادهای گربه و سگ با پوشش موی کوتاه ) ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر He hit his head on the door frame. سر/مغز ( عقل، هوش، قدرت تفکر ) Use your head! Think before you act. رئیس، مدیر ( کسی که در رأس یک گروه، ساز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

پاها ( جمع کلمه foot به معنی عضو انتهایی ساق پا ) My feet are tired after a long day of walking. فوت ( جمع کلمه foot به معنی واحد اندازه گیری طول ) ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پا He hurt his foot playing football. کف پا ( قسمت زیرین پا ) She gently massaged the sole of her foot. فوت ( واحد اندازه گیری طول، معادل 12 اینچ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشتان پا He wiggled his toes in the sand. پنجه ( قسمت جلویی کفش یا جوراب ) There's a hole in the toe of my sock. انگشت ( در چهارپایان، بند انتها ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

پا He broke his leg in a skiing accident. پایه ( یکی از قسمت های نگهدارنده صندلی، میز و غیره ) The table had three legs. بخش ( قسمتی از یک سفر یا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشتان دست She had long, slender fingers. انگشتان پا ( پنج زائده ی انتهایی پای انسان - معمولا با toes جایگزین می شود ) The shoes were too tight, a ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازو He broke his arm in the accident. دسته ( بخشی از یک صندلی، عینک و غیره که برای تکیه دادن یا استراحت بازو طراحی شده ) The chair had padded arms ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دست She held the book in her hand. عقربه ( عقربه ساعت یا other instruments ) The hand of the clock pointed to twelve. کمک، یاری ( مساعدت و یاری ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدن، جسم He has a strong and healthy body. جسد ( بدن مرده، به ویژه جسد انسان ) The body was found by the river. تنه ( بخش اصلی و مرکزی چیزی، بدون ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دهان Open your mouth wide and say "aah". محل ورود ( قسمتی از یک ظرف، رودخانه، غار و غیره که به بیرون راه دارد ) The ship sailed into the mouth of t ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

موی بلند ( روی سر انسان ) : She has long hair that reaches down to her waist. ( در موسیقی ) سبک هِوی متال: ( به طور غیر رسمی, به ژانر موسیقی هِوی م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

صورت، چهره She has a beautiful face. حالت چهره ( برای نشان دادن احساسات ) He had a sad face. رویه، سطح ( سطح صاف یا جلویی چیزی ) The clock face w ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقایسه کردن ( بررسی شباهت ها و تفاوت ها ) We compared the two products to see which was better. سنجیدن ( قرار دادن دو چیز در کنار هم برای بررسی ) ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مو She has long, blonde hair. موی حیوان Cat hair was covering the furniture. تار مو There's a hair in my soup! فاصله بسیار کم ( مجازا به معنی فاص ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٧

"The" یک حرف تعریف معین ( definite article ) در زبان انگلیسی است. "The" برای اشاره به چیزی که مشخص و معین است استفاده می شود، یعنی هم گوینده و هم شنو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ضمیر پرسشی ( کدام ) - برای سوال پرسیدن در مورد انتخاب بین چند گزینه مشخص استفاده می شود. Which color do you prefer, red or blue? Which book did y ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شبکه ( مجموعه ای از خطوط متقاطع که مربع یا مستطیل تشکیل می دهند ) The city's streets are laid out in a grid pattern. شبکه برق/بزرگراه/راه آهن ( سیس ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کوچک ( دارای اندازه، ابعاد یا مقیاس کم ) She lives in a small apartment. کم اهمیت ( دارای اهمیت کم ) It was a small problem, easily solved. ضعیف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بزرگ They live in a big house. مهم ( دارای اهمیت زیاد ) This is a big decision, so think about it carefully. شدید ( برای نشان دادن صمیمیت زیاد یا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

زیبا She looked beautiful in her wedding dress. عالی ( برای ابراز رضایت و خشنودی ) "I passed the exam". "Beautiful" مترادف مربوط به معنی زیبا: gorg ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تمیز ( فاقد هرگونه آلودگی، لکه یا کثیفی ) Make sure your hands are clean before you eat. پاک ( از نظر اخلاقی درستکار و منزه ) کامل، مطلق ( چیزی که ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کثیف ( چیزی که با گرد و خاک، لکه یا مواد ناخواسته پوشیده شده است ) His clothes were dirty after playing in the mud. ناپاک ( چیزی که از نظر اخلاقی ن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ترسناک It was a scary movie, I couldn't sleep all night. وحشتناک The size of their debt is scary. آدم ترسو ( کسی که بزدل و ترسو است ) Don't be suc ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوب، دلپذیر، دوست داشتنی/ زیبا ( چیزی که خوشایند و لذت بخش است ) It was a nice day, so we went for a walk. It's a really nice dress you bought مهرب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پیر/سالخورده/سالمند He is an old man with a kind face. قدیمی This is a very old building. سابق/قبلی My old phone was much simpler than my new one. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

جوان She is very young to be a doctor. بچه حیوان ( فرزند یک حیوان ) The lioness protected her young. جوان به نظر رسیدن Despite her age, she looke ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گربه The cat sat on the windowsill, watching the birds. آدم خبرچین و دورو Don't be such a cat, spreading rumors about everyone. گربه ماهی ( نوعی م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عنکبوت A spider was spinning a web in the corner of the room. اسپایدر ( برنامه کامپیوتری که به طور خودکار در وب می گردد و اطلاعات جمع آوری می کند، ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قلاده The dog's name was written on its collar. یقه He loosened his tie and unbuttoned his collar. دستگیر کردن The police collared the suspect ne ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سگ The dog barked at the postman. آدم پست He's a real dog; he cheated on his wife. دنبال کردن The reporters dogged him for an interview. دچار مشک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لاک پشت The tortoise slowly moved across the garden. آدم یا شیء کند ( در اصطلاح عامیانه به معنی موجودی یا چیزی که حرکتی به شدت کند و آرام دارد ) H ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خرگوش A rabbit hopped across the road. Synonyms: hare, bunny, coney گوشت خرگوش We had rabbit stew for dinner. حرف زدن بیش از حد این معنی بیشتر در ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حیوان خانگی My pet cat loves to cuddle. Synonyms: domesticated animal, companion animal مورد علاقه He was always the teacher's pet. Synonyms: favo ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خوشحال/شاد ( احساس لذت و رضایت ) She was happy to see her old friends again. Synonyms: pleased, delighted, glad, joyful, cheerful, content خوش/مبار ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سرد ( دارای دمای پایین، متضاد گرم ) It's cold outside, so wear a coat. Synonyms: chilly, freezing, icy, frosty, wintry سرد/بی احساس ( فاقد محبت یا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غمگین ( احساس یا نشان دادن اندوه؛ ناشاد ) I was sad to hear that you're leaving. Synonyms: unhappy, sorrowful, dejected, depressed, downcast, miser ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیجان زده ( داشتن یا نشان دادن شور و شوق و اشتیاق زیاد ) The children were excited about opening their presents. Synonyms: thrilled, enthusiastic, ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آغاز The beginning of the movie was very exciting. Synonyms: start, outset, commencement, inception, origin ابتدایی/اولیه She is taking a course fo ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

تسلیم The rebels were forced into submission after a long siege. Synonyms: surrender, capitulation, yielding, giving in اطاعت He demanded complete ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اضطراب ریاضی. یه حس واقعی و یه مشکل شایعه که خیلی از آدم ها، از بچه ها تا بزرگسالان، باهاش درگیرن. به طور خلاصه، اضطراب ریاضی ترس، نگرانی و عصبیتیه ...