پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
1. درجه یک، بهترین، مخصوص بهترین ها . He went through what Hollywood calls Treatment A, i. e. the works for top visitors 2. مخفف Anal ( مقعدی، رابطه ...
قرار دادن بیضه ها در دهان: ( یک عمل جنسی ) . He asked her to teabag him during sex بیضه لیسی: ( عمل لیسیدن بیضه های مرد توسط شریک جنسی. ) . She was ...
( عامیانه ) مخفف Ass to Mouth معنی: [رابطه] از مقعد به دهان ( معمولا در فیلم های پورنوگرافی ) شرح برای درک بهتر معنی: 1. دخول مقعدی: تو این مرحله، ...
( عامیانه ) اسید ( Acid ) "He dropped acid yesterday. " نام کامل ال اس دی، اسید لایزرژیک دی اتیل آمید است. این ماده از اسید لایزرژیک که در قارچ ار ...
( عامیانه ) amphetamine - آمفتامین "Got any A?" "Need some A to pull an all - nighter. " “A” is considered very bad news, “it rots your teeth and y ...
ربات ( ماشینی که قادر به انجام خودکار مجموعه ای از اعمال پیچیده، به ویژه دستگاهی که توسط کامپیوتر برنامه ریزی شده باشد ) The factory uses robots to ...
دندان ها ( جمع tooth، ساختارهای سخت و سفید رنگ در دهان که برای جویدن و گاز گرفتن استفاده می شوند ) You should brush your teeth twice a day. دندانه ...
گوش He covered his ears to block out the loud noise. گوش/حس شنوایی ( توانایی شنیدن ) She has a good ear for music. توجه ( علاقه به گوش دادن به حر ...
چشم She has beautiful blue eyes. چشمی/سوراخ ( منفذ کوچک، سوراخ سوزن، روزنه و غیره ) The needle had a very small eye. دید/نگاه ( توانایی دیدن، قوه ...
موی کوتاه ( موی کوتاه روی سر انسان ) She decided to cut her hair and now has short hair. موی کوتاه گربه/سگ ( نژادهای گربه و سگ با پوشش موی کوتاه ) ...
سر He hit his head on the door frame. سر/مغز ( عقل، هوش، قدرت تفکر ) Use your head! Think before you act. رئیس، مدیر ( کسی که در رأس یک گروه، ساز ...
پاها ( جمع کلمه foot به معنی عضو انتهایی ساق پا ) My feet are tired after a long day of walking. فوت ( جمع کلمه foot به معنی واحد اندازه گیری طول ) ...
پا He hurt his foot playing football. کف پا ( قسمت زیرین پا ) She gently massaged the sole of her foot. فوت ( واحد اندازه گیری طول، معادل 12 اینچ ...
انگشتان پا He wiggled his toes in the sand. پنجه ( قسمت جلویی کفش یا جوراب ) There's a hole in the toe of my sock. انگشت ( در چهارپایان، بند انتها ...
پا He broke his leg in a skiing accident. پایه ( یکی از قسمت های نگهدارنده صندلی، میز و غیره ) The table had three legs. بخش ( قسمتی از یک سفر یا ...
انگشتان دست She had long, slender fingers. انگشتان پا ( پنج زائده ی انتهایی پای انسان - معمولا با toes جایگزین می شود ) The shoes were too tight, a ...
بازو He broke his arm in the accident. دسته ( بخشی از یک صندلی، عینک و غیره که برای تکیه دادن یا استراحت بازو طراحی شده ) The chair had padded arms ...
دست She held the book in her hand. عقربه ( عقربه ساعت یا other instruments ) The hand of the clock pointed to twelve. کمک، یاری ( مساعدت و یاری ر ...
بدن، جسم He has a strong and healthy body. جسد ( بدن مرده، به ویژه جسد انسان ) The body was found by the river. تنه ( بخش اصلی و مرکزی چیزی، بدون ...
دهان Open your mouth wide and say "aah". محل ورود ( قسمتی از یک ظرف، رودخانه، غار و غیره که به بیرون راه دارد ) The ship sailed into the mouth of t ...
موی بلند ( روی سر انسان ) : She has long hair that reaches down to her waist. ( در موسیقی ) سبک هِوی متال: ( به طور غیر رسمی, به ژانر موسیقی هِوی م ...
صورت، چهره She has a beautiful face. حالت چهره ( برای نشان دادن احساسات ) He had a sad face. رویه، سطح ( سطح صاف یا جلویی چیزی ) The clock face w ...
مقایسه کردن ( بررسی شباهت ها و تفاوت ها ) We compared the two products to see which was better. سنجیدن ( قرار دادن دو چیز در کنار هم برای بررسی ) ...
مو She has long, blonde hair. موی حیوان Cat hair was covering the furniture. تار مو There's a hair in my soup! فاصله بسیار کم ( مجازا به معنی فاص ...
"The" یک حرف تعریف معین ( definite article ) در زبان انگلیسی است. "The" برای اشاره به چیزی که مشخص و معین است استفاده می شود، یعنی هم گوینده و هم شنو ...
1. ضمیر پرسشی ( کدام ) - برای سوال پرسیدن در مورد انتخاب بین چند گزینه مشخص استفاده می شود. Which color do you prefer, red or blue? Which book did y ...
شبکه ( مجموعه ای از خطوط متقاطع که مربع یا مستطیل تشکیل می دهند ) The city's streets are laid out in a grid pattern. شبکه برق/بزرگراه/راه آهن ( سیس ...
کوچک ( دارای اندازه، ابعاد یا مقیاس کم ) She lives in a small apartment. کم اهمیت ( دارای اهمیت کم ) It was a small problem, easily solved. ضعیف ...
بزرگ They live in a big house. مهم ( دارای اهمیت زیاد ) This is a big decision, so think about it carefully. شدید ( برای نشان دادن صمیمیت زیاد یا ...
زیبا She looked beautiful in her wedding dress. عالی ( برای ابراز رضایت و خشنودی ) "I passed the exam". "Beautiful" مترادف مربوط به معنی زیبا: gorg ...
تمیز ( فاقد هرگونه آلودگی، لکه یا کثیفی ) Make sure your hands are clean before you eat. پاک ( از نظر اخلاقی درستکار و منزه ) کامل، مطلق ( چیزی که ...
کثیف ( چیزی که با گرد و خاک، لکه یا مواد ناخواسته پوشیده شده است ) His clothes were dirty after playing in the mud. ناپاک ( چیزی که از نظر اخلاقی ن ...
ترسناک It was a scary movie, I couldn't sleep all night. وحشتناک The size of their debt is scary. آدم ترسو ( کسی که بزدل و ترسو است ) Don't be suc ...
خوب، دلپذیر، دوست داشتنی/ زیبا ( چیزی که خوشایند و لذت بخش است ) It was a nice day, so we went for a walk. It's a really nice dress you bought مهرب ...
پیر/سالخورده/سالمند He is an old man with a kind face. قدیمی This is a very old building. سابق/قبلی My old phone was much simpler than my new one. ...
جوان She is very young to be a doctor. بچه حیوان ( فرزند یک حیوان ) The lioness protected her young. جوان به نظر رسیدن Despite her age, she looke ...
گربه The cat sat on the windowsill, watching the birds. آدم خبرچین و دورو Don't be such a cat, spreading rumors about everyone. گربه ماهی ( نوعی م ...
عنکبوت A spider was spinning a web in the corner of the room. اسپایدر ( برنامه کامپیوتری که به طور خودکار در وب می گردد و اطلاعات جمع آوری می کند، ...
قلاده The dog's name was written on its collar. یقه He loosened his tie and unbuttoned his collar. دستگیر کردن The police collared the suspect ne ...
سگ The dog barked at the postman. آدم پست He's a real dog; he cheated on his wife. دنبال کردن The reporters dogged him for an interview. دچار مشک ...
لاک پشت The tortoise slowly moved across the garden. آدم یا شیء کند ( در اصطلاح عامیانه به معنی موجودی یا چیزی که حرکتی به شدت کند و آرام دارد ) H ...
خرگوش A rabbit hopped across the road. Synonyms: hare, bunny, coney گوشت خرگوش We had rabbit stew for dinner. حرف زدن بیش از حد این معنی بیشتر در ا ...
حیوان خانگی My pet cat loves to cuddle. Synonyms: domesticated animal, companion animal مورد علاقه He was always the teacher's pet. Synonyms: favo ...
خوشحال/شاد ( احساس لذت و رضایت ) She was happy to see her old friends again. Synonyms: pleased, delighted, glad, joyful, cheerful, content خوش/مبار ...
سرد ( دارای دمای پایین، متضاد گرم ) It's cold outside, so wear a coat. Synonyms: chilly, freezing, icy, frosty, wintry سرد/بی احساس ( فاقد محبت یا ...
غمگین ( احساس یا نشان دادن اندوه؛ ناشاد ) I was sad to hear that you're leaving. Synonyms: unhappy, sorrowful, dejected, depressed, downcast, miser ...
هیجان زده ( داشتن یا نشان دادن شور و شوق و اشتیاق زیاد ) The children were excited about opening their presents. Synonyms: thrilled, enthusiastic, ...
آغاز The beginning of the movie was very exciting. Synonyms: start, outset, commencement, inception, origin ابتدایی/اولیه She is taking a course fo ...
تسلیم The rebels were forced into submission after a long siege. Synonyms: surrender, capitulation, yielding, giving in اطاعت He demanded complete ...
اضطراب ریاضی. یه حس واقعی و یه مشکل شایعه که خیلی از آدم ها، از بچه ها تا بزرگسالان، باهاش درگیرن. به طور خلاصه، اضطراب ریاضی ترس، نگرانی و عصبیتیه ...