پیشنهادهای ZabanHi (٣٤٨)
هژمونی ( اِسم، معادل فارسی: سلطه، برتری ) هژمونی به معنی سلطه یا رهبری یک گروه، دولت یا سازمان بر گروه های دیگر است؛ اغلب این نفوذ از راه فرهنگ، سیا ...
موتیف ها در ادبیات به عناصری گفته می شود که به طور مکرر در یک اثر تکرار می شوند و به تقویت موضوعات یا خلق فضایی خاص کمک می کنند. این عناصر می توانند ...
تروپ ها در ادبیات به موضوعات، شخصیت ها، یا کلیشه های تکراری گفته می شود که در داستان های مختلف به طور مکرر ظاهر می شوند و به انتقال معنا یا ایجاد آشن ...
سطحی کردن، ساده سازی افراطی
کیفی ( مربوط به کیفیت و ویژگی ها، نه کمیت )
تحقیقات علمی، پژوهش های دانشگاهی ( for academic work ) بورسیه تحصیلی ( for financial aid )
یکپارچه کردن، تلفیق کردن، ترکیب کردن
نابرابری، عدم تساوی، بی عدالتی
رضایت، موافقت، اجازه ( به خصوص رضایتی که بعد از آگاهی کامل داده می شود. )
افزایش، تقویت، ارتقاء ( معمولاً در زمینه فناوری و پزشکی به معنای تقویت قابلیت های انسانی با استفاده از فناوری است. )
تراز کردن، هم راستا شدن/ هماهنگی، همسویی، ائتلاف/ موقعیت اخلاقی یا سیاسی
از هم پاشیدن، فروپاشی، گسیختگی
انحلال/ فروپاشی/ زوال/ حل شدن ( در شیمی )
ادغام/ ترکیب/ هم آمیختگی/ ( در علوم: گداخت، به ویژه در فیزیک هسته ای )
عینک آفتابی آینه ای
تکامُل یافته/ پیشرفت کرده/ رشد یافته
پل زدن/ وصل کردن/ پر کردن فاصله
همگرا شدن/ به هم رسیدن/ تقریباً یکسان شدن
برجسته سازی/ در اولویت قرار دادن / مطرح ساختن به صورت برجسته
هدایت کردن/ راه یابی/ کنار آمدن با/ عبور کردن از/ مدیریت کردن ( در معنای استعاری )
اشباع شده / پر شده / غرق شده
عاملیت یا توانایی عمل و تصمیم گیری مستقل
تغییر دادن، دگرگون کردن، دست کاری کردن
زیرساخت ها ساختارهای پایه ای و سازمانی مورد نیاز برای عملکرد جامعه یا سازمان، مانند جاده ها، پل ها، شبکه های برق و ارتباطات.
تشخیصی ( صفت ) مربوط به شناسایی مشکل یا بیماری؛ ابزاری برای فهمیدن عیب یا وضعیت.
اقتدارگرایی به نظام یا سبک حکومتی گفته می شود که قدرت در دست یک فرد یا گروه کوچکی متمرکز است و آزادی های فردی و فعالیت های سیاسی محدود یا سرکوب می شو ...
🔸 کاهش / ساده سازی / تجزیه به اجزاء
🔸 رشد کردن / شکوفا شدن / رونق گرفتن / به موفقیت رسیدن
🔸 برجسته کردن / تأکید کردن / پررنگ کردن / نشان دادن اهمیت چیزی
🔸 مرتبط / وابسته / به جا / معنادار / دارای اهمیت در زمینه ی خاصی
🔸 امکان پذیر / شدنی / قابل اجرا / عملی
🔸 سیال / نامتعین / متغیر / انعطاف پذیر
🔸 برانگیزنده / تحریک کننده / برانگیزاننده ( در متن های علمی و ادبی، معمولاً به معنای تفکر برانگیز است )
از لحاظ فکری / به طور ذهنی / به شکل عقلانی
متجسم شده / مظهر شده / بدن دار / جلوه گر
🔸 ( فعل ) — هل دادن / پیش بردن / تحت فشار قرار دادن / به چالش کشیدن / برانگیختن 🔸 ( اسم ) — فشار / تلاش / پیش ران
🔸 ( اسم ) — دوتایی / دوگانگی / دوگانه 🔸 ( صفت ) — دوقسمتی / مبتنی بر دوگانه سازی
ترکیبی / آمیخته / تلفیقی / دوگانه ساز 🔸 ( اسم ) — موجود یا پدیده ی ترکیبی 🔸 ( صفت ) — دارای ماهیت ترکیبی / درهم آمیخته
الگو / چارچوب مفهومی / پارادایم ( در متون تخصصی به معنای �نگرش حاکم� یا �مدل نظری غالب� )
بافت / ساختار / تار و پود / بنیان پنهان
وابسته به معرفت شناسی / مربوط به شناخت و دانش
اصالت / واقعیت / حقیقی بودن
مجسم کردن / نمایان ساختن / عینیت بخشیدن
شیوه / سبک / حالت / گونه ی بیانی
مهار نشده / کنترل نشده / بی قید و بند معمولاً برای پدیده های منفی استفاده می شود که بدون نظارت یا محدودیت ادامه پیدا می کنند.
فوری / حیاتی / نیازمند توجه فوری
active
بازپیکربندی کردن / از نو تعریف کردن / تجدید ساختار دادن
قدردانی، شناخت و درک ارزش یا کیفیت