پیشنهادهای ZabanHi (١٩٨)
بی ثبات کردن / برهم زدن / متزلزل ساختن / از بین بردن ثبات
به طور کلی / سطحی / غیر دقیق
بیگانگی از زندگی / ازخودبیگانگی در زندگی
فروپاشی یا ازهم گسیختگی سوژگی ( یا هویت فردی )
�پایانی� یا �بحرانی�
قانون مند کردن / نظام مند کردن / تدوین کردن / کدگذاری کردن
گزیده / گلچین / مجموعه آثار منتخب
در بستر خود قرار دادن / در چارچوب مناسب جای دادن / نسبت دادن به زمینهٔ علمی موجود
ترکیب می کند / تلفیق می کند / یکپارچه می سازد
فراخواندن، احضار کردن، به یاد آوردن، زنده کردن ( احساس یا تصویر در ذهن )
پرجنب وجوش، سرزنده، پرطراوت، پرانرژی
به هر اندازه ای که لازم باشد
یک آدم خسیس و مردم گریز
انسان گریز، مردم گریز
خسیس، صرفه جو به شکل افراطی
با انرژی، با قدرت، به شدت
منحصراً یا فقط
خودفریبی یا خود را گول زدن
نمایشی/ نمایشی کردن یا به صورت نمایشی نشان دادن
به ندرت یا به صورت محدود
سرخوردگی یا یأس از واقعیت
آدم جسور و ماجراجو
چرخش آهنگین یا چرخش تناقض آمیز که به معنی تغییر ناگهانی و غیرمنتظره ای است که برخلاف آنچه که انتظار می رود رخ می دهد، ایجاد می کند و باعث شگفتی می شو ...
توضیح یا مقدمه که به ارائهٔ اطلاعات زمینه ای برای خواننده اشاره دارد، از جمله جزئیات مربوط به محل و زمان وقوع داستان، شخصیت ها و زمینه های مهم برای د ...
برچسب زدن / در قالبی محدود قرار دادن
برچسب زدن / در قالبی محدود قرار دادن
فشار/ کشش/ تنش/ سختی
مبتنی بر / مستند به / استوار بر
تجسم سایبرنتیکی یا بدن یافتگی سایبرنتیکی
متون معتبر / آثار بنیادین / مجموعه آثار شاخص
متون
سخت گیرانه / انعطاف ناپذیر
تحلیل تماتیک یا تحلیل موضوعی روشی در پژوهش کیفی که به شناسایی و تفسیر الگوهای معنایی یا "تم ها" در یک متن یا مجموعه داده می پردازد.
تِم های تکراری/ کلیشه های روایی/ الگوهای معنایی/ شگردهای ادبی
قوس های روایی/ منحنی های داستانی/ مسیرهای روایت/ سیر داستان/ پیشروی روایی "narrative arc" به ساختار کلی داستان اشاره دارد؛ یعنی چگونگی آغاز، اوج گیر ...
بررسی کردن کاویدن نقد و تحلیل کردن مورد پرسش قرار دادن بازنگری انتقادی
"Abstract" در فارسی معانی مختلفی دارد، بسته به اینکه در چه متنی استفاده شده باشد: 1. صفت ( Adjective ) : انتزاعی، غیرملموس، ذهنی چیزی که واقعی یا عی ...
نوعی حکومت استبدادی که با استفاده از فناوری دیجیتال مردم را کنترل و سرکوب می کند
نظامی که در آن تصمیم گیری ها به جای سیاستمداران، توسط متخصصان فنی و علمی انجام می شود
نوعی نظام اقتصادی - سیاسی که بر آزادی بازار، خصوصی سازی و کاهش نقش دولت تأکید دارد
زیستی سنجی یا زیست سنجی مثال ها: تشخیص چهره، اثر انگشت، اسکن چشم = اطلاعات بیومتریک Bio = life or body Metric = measurement
�رشد کردن بر پایه ی چیزی�، یا �وابسته بودن به چیزی برای پیشرفت و موفقیت�
مرتبط، مهم و کاربردی در یک زمینه خاص
برانگیختن / تحریک کردن / وادار کردن / باعث شدن ( واکنش یا احساس )
تفکر کردن عمیق / درنگ کردن / تأمل کردن
جسمی
هم راستا بودن با | هم خوانی داشتن با | بازتاب دادن
( فعل ) ۱. نادیده گرفتن / باطل کردن ( تصمیم یا قانون ) ۲. کنترل را به دست گرفتن ( به ویژه از سیستم خودکار ) ۳. بر چیزی برتری داشتن / غلبه کردن ( ...
مزاحم | مداخله گر | نفوذگر | تجاوزگر