پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٤٩)
محموله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بار، بَرتیمان bartimān ( سغدی: بَرت bart حمل و میانوند [ی] و پسوند نام ساز [مان] ) . مانند سازمان، ساخت ...
شربت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آبشِل که در تبری ( طبری ) آبشله ābshele می باشد.
10Every morning and every evening, a young sacrificial ram was burned on the altar along with a grain and drink offering. تا ۱۰ روز هر صبح و عصر، قو ...
I guess that would explain why you got to be drunk to see it. پس این هم دلیل اینکه چرا فقط هنگام مستی میشود او را دید.
چشیدنی
هاروت: این واژه در اوستایی هَئوروت haurvat و به معنی فرشته است.
الله از ترکیب دو واژه ی عبری اِل ( خدا ) که در عربی ئیل خوانده می شود مانند جبرئیل، و اِلوهه elohe ( خدا ) ساخته شده است که هر دو در بند 20 از فصل 33 ...
رحمان: کسی که رحم می کند و رحیم کسی که به آسانی رحم می کند. ( le petit Robert 1 )
اخلاص: همه ی کوشش خود را بدون توجه به دیگران و تنها برای خدمت به کسی یا انجام دستورهایش به کار بردن با این هدف که مورد پسند او واقع شود. ( le petit R ...
اجر ajr: پاداش مادی یا معنوی در برابر کار نیک. ( le petit Robert 1 ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بُهل bohl ( پهلوی: buhl ) حافظ: کلک ...
آزمایش: امتحان: انجام دادن کار یا کارهایی برای شناخت دانش، ارزش، شایستگی یا ویژگی های کسی یا چیزی؛ و یا درخواست کاری از کسی و یا گذاشتن او در شرایطی ...
امتحان: انجام دادن کار یا کارهایی برای شناخت دانش، ارزش، شایستگی یا ویژگی های کسی یا چیزی؛ و یا درخواست کاری از کسی و یا گذاشتن او در شرایطی برای نشا ...
الهام: 1ـ حالتی عرفانی که در آن عارف می پندارد چیزی از سوی خدا یا نیرویی فراگیتی به ذهن او انداخته شده است که به گمان او نشان از چیرگی خواست خدا بر خ ...
فرداب همتای پارسی واژه ی عربی الهام است.
بول در سنسکریت فعل است با دو معنی: 1ـ بیرون ریختن، خالی کردن. 2 ـ پوشیدن، پنهان کردن، نهفتن؛ و از سنسکریت به عربی راه یافته و عرب ها یک معنی آن یعنی ...
فریبرز: این نام در اوستایی: فره بذ fraboż بوده که در آن جا به صورت فعل و به معنی بیدار ـ هشیار ـ آگاه ـ دانا بودن است؛ و از دو بخش ساخته شده است: فره ...
فرامرز: این نام در اوستایی: فره مرز framarez و به معنی فراموش کردن بدی هاست که در هندی باستان پره مرش pramarsh که مرش در سنسکریت به معنی بخشیدن و پشت ...
قم: در اوستایی گهم ghom و به معنی ضلع و یا پهلوست؛ یعنی جایی که یک ضلع آن به کویر و ضلع دیگرش به کوهستان زاگرس و البرز است.
ار: پسوند زینت است و تنها در واژه ی انگشتر به کار رفته است. انگشت و ار: زیور انگشت.
خرابات: این واژه عربی و جمع خراب است؛ و در پارسی ریشه ندارد. در فرهنگ پهلوی دکتر بهرام فره وشی و نیز مکنزی، فرهنگ واژه های سغدی بانو بدرالزمان قریب و ...
حالت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: استیش astish ( پهلوی: astishn ) ویمه vime ( مانوی ) .
کان در پهلوی سه معنی دارد: معدن، شخم، جنگ افزار. ( فرهنگ واژه های پهلوی از دکتر بهرام فره وشی )
اشکان: این نام که از اشک یکم پایه گذار اشکانیان ساخته شده است، از اشک چشم گرفته نشده است؛ زیرا اشک در نوشته های یونانیان باستان ارسچس arsaces بوده و ...
اریکا: این نام در سنسکریت ایریکا irikā و به معنی رونده چون طاووس و نام یک گیاه یا درخت نیز می باشد.
Stop hanging on me وایسا منو نگیر.
Hanging on the tree downstairs روی یک درخت جلوی هتل آویزان شده.
از مصدر entwine در هم تنیدگی، به هم پیوستگی.
تماس جزئی، ارتباط کم.
نفس اماره: کشش تند درونی که انسان را به سوی لذت های مادی این جهانی می کشاند و نشانگر کم خردی است. ( https://www. cnrtl. fr/definition/concupiscence ...
تخصص: دسته ای از دانش های ژرف در یک چیز مادی یا بخشی از یک چیز که به خوبی انجام دادن هر کاری در باره ی آن را به دنبال دارد. ( https://www. cnrtl. fr/ ...
تعدی: اقدام گام به گام یا ناگهانی برای بالا کشیدن دارایی دیگران و یا غصب حقوق کسی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/empi�tement ) همتای پارسی این ...
تخلف ( = تخطی ) : سرپیچی از یک قانون یا اجرا نکردن، ضعیف اجرا کردن، چیز دیگری را به جای آن اجرا کردن یا منحرف کردن آن از روندی که باید باشد و تضعیف آ ...
تجاوز: فراتر رفتن از حیطه ی قانونی ـ فرهنگی، اخلاقی و یا طبیعی خویش و ایجاد ناهمخوانی با یک پدیده با تازش و یا دست اندازی به روند طبیعی آن. ( https:/ ...
تجزیه و تحلیل: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: بِژیران bežirān که در زبان لکی: bezerān خوانده می شود.
عیب: نقطه ضعف، خرابی در چیزی. ( le petit Robert 1 ) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آک āk ( پهلوی ) ، آیوک āyuk ( پهلوی: āhuk ) جیمان jimān ( ...
نقص: نبود چیزی که بودنش ضروری یا دلخواه است، ناکافی بودن چیزی در سنجش با آن چه دلخواه است، کمبود چیزی که با بودنش آن چه دلخواه است کامل می شود. ( htt ...
آرنیکا: این نام در سنسکریت آرنیه کا ārnayakā و به معنی زاهد، عابد است؛ و مونث آرنیه که ārnayaka می باشد؛ که مذکر آن به معنی مرتاض نیز می باشد.
هلند در سنسکریت اُلند oland می باشد به معنی پرتاب کردن، بیرون ریختن؛ زیرا آن جا سرزمینی پایین تر از سطح دریاست و در گذشته همواره در آن سرزمین آب جمع ...
ارشین در سنسکریت ارشنین arshanin و به معنی خروشان، پر جنب و جوش می باشد و از ریشه ی ارش arsh ساخته شده که به این معانی است: 1ـ روان ـ جاری ـ پخش شدن. ...
ارمیا: گویش درست این نام، اِرِمیا eremyā یا یِرِمیا yeremyā می باشد.
مسکین: کسی که درآمدش تأمین کننده ی نیازهای اولیه ی ( خوراک ، پوشاک ، مسکن ) زندگی اش نیست . بر خلاف فقیر که هیچ درآمدی ندارد. ( le petit Robert 1 ) ...
مسیح: این واژه در زبان آرامی مِشیاخ و در عبری ماشیاخ خوانده می شده و به معنی مالیدن بوده است. به این معنی که در آیین یهود، بر سر کسی که می خواست روحا ...
مقدس: 1ـ کسی که رفتار، گفتار و پندارش بی عیب و کاستی و برابـر با اخلاق و دین و دارای کمال اخلاقی است، درون و برونش پاک است و هیچ گناه، خطا یا اشتباهی ...
میقات: آخرین لحظه از زمانی که برای انجام دادن کاری تعیین شده است. ( le petit Robert 1 )
نفاق ( دورویی ) : نشان دادن عقیده یا احساسی هماهنگ با وضع موجود، در حالی که عقیده و یا احساس واقعی چیز دیگری است . ( le petit Robert 1 ) همتای پارسی ...
الصاق: همتای پارسی این واژه ی عربی، پَزوم pazum است که در سغدی پذوم pażum می باشد.
روح خبیث: روح در سنسکریت رُهَک rohak بوده و به زبان عربی راه یافته ولی خبیث عربی است: همتای پارسی این دو واژه، این است: مادیزما mAdizmA که در لری mad ...
سریش: در سنسکریت: صریش śrish ( چسبیدن ) ؛ در اوستایی: سریشه srisha ( چسبیدن ) ؛ پارتی: sreshishn؛ ( چسبانندگی ) مانوی: سِریشن serishn ( چسب ) . این ک ...
something beyond our range of hearing ولی من ترجمه اش کردم.
قول: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سغدی واب است.