پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٤٩)
به خودو بخود. اگر منظور از خود، خویشتن باشد، به جدا نوشته می شود. مانند: به خود گفت؛ ولی اگر منظور خودکار، اتوماتیک باشد، روی هم نوشته می شود. مانند: ...
بجای و به جای: اگر معنی جایگزینی بدهد، می نویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، می نویسیم: ...
به جای و بجای: اگر معنی جایگزینی بدهد، می نویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، می نویسیم: ...
وسیله معاش: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آجیوا ājivā ( سنسکریت ) .
غذا خوردن - بردن ـ برداشتن. we take food and drink غذا بخوریم و چیزی بنوشیم. Likewise, taking food may not seem appropriate under certain stressful ...
استخدام رسمی یا استخدام دائمی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: اسپاسیک espāsik ( سغدی ) نُشاکو noshāku ( سغدی: noshaku )
استخدام: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی زیبای سغدی است: اسپاسیک espāsik.
حقوق بشر: آزادی ها و حقوق در نظر گرفته شده برای انسان بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر که اینهاست: 1 - آزادی ها: گفتار، کردار، کار، آموزش و پرورش هم بر ...
اعلامیه حقوق بشر: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، اینهاست: نیشتایات nishtāyāte ساسنای sāsnā مانو mānu ( سغدی - اوستایی - سنسکریت )
بدو امر: بدو در عربی به معنی بیابان است؛ و به کسی که در بیابان زندگی می کند، بَدَوی گویند؛ پس ننویسیم: در بدو امر. بنویسیم: در آغاز کار. ( کتاب غلط ن ...
ارومیه: این واژه در سنسکریت با سه نگارش آمده است: اورمی urmi ( اقیانوس ) ؛ اورمیه urmya و مونث آن اورمیا urmyā به معنی دار ای خیزاب، موج دار، آن چه م ...
با آنکه و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، اگر چه، با اینکه، و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ذالک، ...
با اینکه و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، اگر چه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ذالک، ل ...
هرقدر و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر چند، گرچه، اگر چه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ...
گر چه و همتاهای آن مانند: هر چند، هر اندازه، هر قدر، اگر چه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، م ...
اگر چه و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ذالک، ل ...
هر چند و همتاهای آن مانند: هر اندازه، هر قدر، گرچه، اگر چه، با اینکه، با آنکه و گواینکه با واژه ی ولی و همتاهای آن مانند: اما، با این همه، مع هذا، مع ...
حال و اخبار عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این ترکیب، این است: اَواهَس ( پارتی )
زمان حال اخباری: زمان پارسی و حال و اخبار عربی است که پسوند ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این ترکیب، این است: اَواهَس ( پارتی )
زمان حال ساده: زمان و ساده پارسی و حال عربی است؛ همتای پارسی این ترکیب، این است: اَواهَس ( پارتی )
شایان: این نام در پهلوی شایِن shāyen بوده به معنی توانا، توانمند، ارزشمند، شایسته.
الهام، القا، وحی. In this way the Bible was “inspired of God, ” the Greek word for which is The�oʹpneu�stos, meaning “God - breathed به این طریق کتا ...
نفس کشیدن. All were silent, only the pilgrim woman went on in measured tones, drawing in her breath همه ساکت بودند؛ تنها این زن زایر به آهنگ موزون ن ...
همتای پارسی اعلام: اَزدا ( پارسی باستان ) همتای پارسی اعلان: ابدیس abdis ( پارتی ) . اعلانات: ابدیسان
اِعلام و اعلان: اعلام یعنی آگاه کردن، آگاهانیدن و اعلان یعنی آشکار کردن. همتای پارسی اعلام: اَزدا ( پارسی باستان ) آدیس ( سنسکریت: ādiś ) همتای پ ...
اعضاء: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آنگان āngān ( سنسکریت: ānga= عضو با پسوند جمع ان ) گاتران gātrān ( سنسکریت: gātra= عضو با پسوند ان )
شاهین: این نام در اوستایی سَئِنَه saena ( اوج گیرنده، بلند پرواز ) ( فرهنگ چهارجلدی واژه های اوستا نوشته احسان بهرامی ) و در پهلوی سِن sen ( فرهنگ وا ...
سهراب: این نام در سنسکریت سوهرد suhred به معنی خوش قلب است؛ که در پارسی ب جایگزین د شده است مانند دالان و بالان؛ و سوهرب و سپس سهراب شده است؛ شادروان ...
سنجر: این نام در سنسکریت سنجنه sanjana ( پیوند دهنده ) بوده است. از آن جایی که در تاریخ آمده که سنجر نهمین پادشاه سلجوقی در سنجار در کردستان عراق زا ...
غلتیدن، غلت زدن، جنبیدن، حرکت کردن، وول خوردن، لولیدن And he picked up something that was rolling about the floor. و روی زمین خم شد و چیزی را که هنو ...
اختتامیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فاکلاش fAklAsh ( گیلکی ) آیامچیک AyAmcik ( سُغدی ) .
محل سکونت: همتای پارسی این دو واژه ی شش بخشی عربی، این واژه ی سه بخشی است: مانِستان mānestān ( پارتی و مانوی ) .
ترتیب: همنای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سَمبال ( خراسانی ) آراگ ārāg ( اوستایی: آراذ ārāż ) .
غیر منتظره و غیر مترقبه: همتای پارسی این واژگان عربی، این است: اِناکُم enAkom ( لکی ) .
غیر مترقبه و غیر منتظره: همتای پارسی این واژگان عربی، اینهاست: اِناکُم enākom ( لکی ) . پیش بینی نشده ( دری )
تعارف: گفتن سخنان ارجمندانه ( محترمانه، مودبانه ) به صورت زبانی یا نوشتاری به کسی برای بهره برداری از چیزی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/compl ...
They Had Abiding Faith مردانی با ایمان پایدار But more important than all of these things, the sibling bond can be a thing of abiding love. ولی مهم ...
تعلل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پش pash ( پارتی ) ، پستن pastan ( سغدی ) .
خربزه: سنسکریت: کهربوجه kharbuja؛ پهلوی: خربوزک xarbuzak ( خر: بسیار، بزرگ مانند خرگوش یعنی دارای گوش بزرگ و خرچنگ بوز: بو اک ) ( دارای بوی بسیار، بس ...
داراب: این نام در اوستایی:داره آپ dAraAp ( آبِ بُرنده، آب گوارا، آب سبک ) ؛ پهلوی: dArAb، dArAp با همان معنی اوستایی نام پسر بهمن اردشیر و هشتمین شاه ...
خشایار: این نام در اوستایی: خشا xshA ( شاه، پادشاه ) و یار ( یار ـ یاور ) بوده که یار به معنی یاور در پهلوی آمده و بی شک در اوستایی در واژه ی یاورنه ...
خسرو: سنسکریت: سوصروس suśravas ( نامدار، سرشناس، بسیار با شکوه ) ؛ اوستایی: هَئُسرونگهه haosravangha، هَئُسرَوَه haosrava، هوسرَوَنگه husravangh، هو ...
پوریا: این نام در سنسکریت: پوریه purya و به معنی کسی است که درون سنگر یا دژ است، سنگربان، دژبان.
اتراق: همتای پارسی این واژه ی ترکی مغولی، این است: ویراس virAs ( سنسکریت: ویراسنه veyrAsana ) .
bivouac
شهید: کسی که در راه گسترش دین یا آرمانی که خود برگزیده یا از خانواده یا جامعه گرفته یا در دفاع از آن آرمان یا دین یا دفاع از میهن پس از رنج ها یا یکب ...
سکته sekte ( در پزشکی ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پسیز pasiz ( سغدی: پسذ paseż ) ، فجا fajA ( گیلکی ) . سکته sakte ( در دستور زبان ) : ...
به اضافه ( در ریاضیات، یکی از چهار عمل اصلی ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ترگون targun ( پهلوی: targon ) . به اضافه ( افزون بر ) : همتای ...
صلیب: این واژه از واژه ی آرامی چَلیپا ساخته شده که دکتر معین در پانویس برهان قاطع آورده است. پس چلیپا پارسی نیست؛ زیرا در سغدی پتچنگ patcang، پتشنک p ...
ضربدر، ضرب در: ضرب واژه ای عربی و در پارسی است؛ این واژه از ریشه نادرست ساخته شده است؛ زیرا ضرب در عربی زدن، کوفتن است و به هیچ روی معنی دو خط چپ و ر ...