پیشنهادهای فانکو آدینات (١,٥٤٩)
مراسم: آیینی اجتماعی و یا فرهنگی برای برگزاری یک دستور دینی ( جشن یا سوگواری ) یا ارج گذاری به کسی یا یک درگذشته که دارای سازمانی سنتی و تنظیم شده می ...
He listened closely to their comments and complaints او با دقت سخنان و گله های مشتریان خود را شنید.
The director listened carefully and said that he once considered undertaking charity work. مدیر به دقت به سخنانش گوش داد و گفت که زمانی خود نیز می خ ...
The count sat between them and listened attentively کنت میان این دو نفر نشسته بود و سخنانشان را به دقت گوش میداد.
به گوش او رسانده شده.
پانیا در سنسکریت پانییا pāneyyā و به معنی آب است. ( نگاه کنید فرهنگ سنسکریت ـ انگلیسی مونیر ویلیامز، ص 613 ستون دوم ) .
پان ته آ: این نام در سنسکریت پانتها pānthā و به معنی آفتاب، خورشید می باشد؛ و پانتها دوه تا devatā یعنی خدای خورشید که نام چندین خدا نیز بوده است. ( ...
پارمین: این نام در واژه های اوستایی، پهلوی، پارتی، مانوی، سغدی، پارسی باستان و پارسی کهن دیده نمی شود؛ ولی پاره pāra در سنسکریت به معنی بهترین، نیکوت ...
پارمیس: این نام در میان واژه های اوستایی به هیچ صورتی وجود ندارد؛ نه پارمیس، نه پارمیث، نه پرمیس، نه پرمیث، نه پره میس، نه پره میث، نه پرومیزد، نه پر ...
جلب توجه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سغدی است: اِتامسا etAmsA.
فراخوانی با صدای بلند، بانگ زنی، داد ـ فریاد زنی. He tried calling out to me. او می کوشید مرا صدا کند. and scrambled up on Aunt's chair, calling ou ...
التزام: پیمانی درونی و کاربردی بر پایه ی قانون یا اخلاق یا علاقه که بر اساس آن، کسی خود را یا دیگری او را وادار می کند تا کاری را برای دیگری یا برای ...
مطیع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هونیوش hunyush ( مانوی ) استیکان ostikān ( پهلوی ) .
مستمع: همتای این واژه ی عربی، این است: نیوشاک nyushāk که در سغدی نیغوشاک niqushāk بوده است. پس می توان این سروده را چنین بازسازی کرد: مستمع صاحب سخ ...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: لیژانِ هانوین ližāne hānvin؛ ( کردی: ližana با اوستایی: hānmvin ) .
1ـ دولت: همه ی دستگاه های اداره کننده ی یک کشور؛ و این زمانی است که مثلا گفته می شود دولت آمریکا یا دولت ژاپن و. . . یعنی رژیم آن کشورها. ( https://w ...
ناطق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ژاران؛ ژا در سغدی یعنی سخن با پسوند فاعلی ران ( مانند سخنران، قایقران و. . . )
دول doval ( دولت ها ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: رایناکان rāynākān که رایناک rāyenāk در پهلوی به معنی دولت است که پسوند جمع [ان] به آن ...
دمبه: در سنسکریت دومبکه dumbaka ( دم کلفت گوسفند )
دوگوله: این واژه در سنسکریت dugula و به معنی پارچه ی ابریشمی، پارچه کتانی و لباس ظریف است.
ترکیب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویریست virist ( سغدی ) ، نیرمان nirmAn ( سنسکریت: nirmAna ) ، میسران misrAn ( سنسکریت: miśrAna ) .
استعمال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فَرابَر farābar که در اوستایی فره بر frabar بوده است.
توسل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اِسریان esryān که در سنسکریت صرینه śrayana می باشد.
صفحه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرنه parne ( سغدی ) ورگر vargar ( پارتی ) .
مقیم: همتای پارسی این واژه ی عربی، پامَس می باشد. ( لغتنامه دهخدا )
ساکن ( بی حرکت؛ در دستور زبان ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ناوِچ nāvec. پیشوند نا و واژه ی سغدی وچ. ساکن ( مقیم ) : همتای این واژه ی عر ...
هوای نفس: حالت روحی یا فکری بسیار قوی که با شدت تأثیرات و یا دوام عمل، بر رفتار انسان مسلط می شود. 2ـ حالت شدید لذت خواهی، خشم و یا سودجویی که با تسل ...
یقین: پذیرش چیزی با اطمینان کامل، بدون کوچکترین شک و کوچکترین ترس از اشتباه در پذیرش. ( le petit Robert 1 ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست ...
مرتبط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سغدی است: آبَستو Abastu.
وصل: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه های سنسکریت پیند pind و آیوج Ayuj است.
1ـ در حالت حاصل مصدری: پیوند شدگی. 2ـ در حالت فاعلی: پیوند دهنده یا شونده.
اعمال نظر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: هَنزَف بینش hanzafe binesh هنزف hanzaf ( مانوی )
اَعمال ( کارها ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کارِل kārel ( کار با پسوند جمع لکی اِل ) . اِعمال ( به کار بردن ) : همتای پارسی این واژه ی ...
به کار گرفتنی، به کار بردنی، اعمال شدنی.
دنبال شدنی ـ پیگیری شدنی به وسیله ی
betake - ing: betaking واگذاری یا در حالت فاعلی واگذار کننده.
متصل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آناسپین ānāspin ( مانوی: anaspen ) .
استدلال: گفتارهایی مستند که با آنها نتایج منطقی یک اصل، یک علت یا یک واقعیت برداشت می شود تا درستی یک ادعا در رد یا پذیرش چیزی ثابت گردد. ( https://w ...
جنس ( نر و ماده، گونه ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سَس sas ( سنسکریت ) . جنس ( کالا ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دَسَن das ...
انقلاب: 1ـ گردش مداری یا بازگشت دوره ای یک جرم آسمانی که در فواصل زمانی معینی از از یک نقطه میگذرد. 2ـ گردش در یک منحنی بسته پیرامون یک محور یا نقط ...
ممنوع الورود: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نیژداد ایسام niždAdisAm نیژداد: مانوی نیجداد nijdAd ( ممنوع ) ایسام: سغدی: isAmandi ( ورود )
مسندالیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اودیشیا udishyA ( سنسکریت: uddeśaya ) .
عامل: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سغدی اَرکار arkār است.
مسکن: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: کاداگ که در مانوی کدگ kadag بوده است.
رابطه جنسی: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: میتونامچر mitunāmcar ( سنسکریت: mithunamcar ) .
رابطه: همتای پارسی این واژه ی عربی، نیوانیش nivānish است که در مانوی نیوننیشن nivannishn بوده است.
I think we start practising now به گمانم بهتره از هم اکنون تمرین کنیم.
مبتنی: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای پهلوی اُستامیک ostāmik می باشد.
Our life depends on our enduring. ندگی ما بسته به پایداری مان است.
ممنوعیت: اسم مصدر است به معنی ممنوع بودن. ( فرهنگ بزرگ سخن ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیژدادیش niždādish؛ نیژداد در مانوی نیجداد ( مم ...