پیشنهاد‌های فانکو آدینات (١,٥٤٩)

بازدید
٢,٠٩٠
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بیضه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خَزمیان ( دری ) گوند gund ( پهلوی ) مِریشْک merishk ( کردی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مقعد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هَتَک ( دری ) زَزَنگ zazang ( اوستایی: زذنگه zażangh ) تیزگاه ( خراسانی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

عشق: گیرایی عاطفی شدید و لذت بخش جانداری به جانداری دیگر که با پیدایش ناگهانی [عارف قزوینی: به نگاهی دل ویرانه چنان کرده خراب*** که دگر کار دل از صور ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقاومت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ایستادگی، پایداری ( دری ) . پتیستات patistāt ( سغدی: پتستات patstāt ) زگ zog ( مانوی ) استینیک est ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

قدرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تانش tānsh ( اوستایی ) ایسان isān ( اوستایی: isāna ) یاتا yātā ( اوستایی ) تویش tevish ( اوستایی: te ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

She was always sitting on this sofa همیشه روی این صندلی می نشست. You're the one sitting on the throne. تو آن کسی هستی که بر تخت پادشاهی خواهی نشست. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

She loved Miles and enjoyed spending times with Jonah. او همیشه با خود یک میمون داشت و عاشق وقت گذارنی با دختران آوازه خوان بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوج oj: سنسکریت: اود، اوج uj، ud ( به سوی بالا ) ، اوچچه ucca بلند، بالا. ؛ اوستایی: اوز uz، اوس us با همان معنی سنسکریت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

شاید، ممکن است it may be more deeply than others شاید گناه من سنگین تر از دیگران باشد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قوم: مردمی که از یک سرزمین و یک فرهنگ و زبان ریشه دارند هرچند ممکن است در سرزمین های گوناگونی زندگی کنند و زبان یا گویش های گوناگونی داشته باشند ولی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طایفه: گروهی از مردم که در یک یا چند سرزمین زندگی می کنند و دین آنها یکی است ولی ممکن است خویشاوندی با هم داشته یا نداشته باشند و الزاما از یک پدر نی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

خانم: همتای پارسی این واژه ی مغولی، افزون بر بانو، این است: فرمنژ farmenž ( سغدی: framenc ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

آقا: همتای پارسی این واژه ی مغولی، این است: پاتا ( پهلوی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تهدید: ترساندن کسی با گفتن، نوشتن یا اشاره کردن برای نمایاندن قصد خویش به اعمال خشنوت بر علیه او یا به خطر انداختن جان یا منافعش برای وادار کردنش به ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیوسته انجام دادن کاری More than that, Jehovah wants your joy to last beyond the time of youth. تی او می خواهد شادیتان را پس از پشت سر گذاشتن جوانی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The solemn hush continued. سکوت سنگینی ادامه داشت. His face was solemn, but his eye was alight with joy. صورتش جدی بود و چشمهایش از شادی برق می زد ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به پایان رسیدن so will have an end without a name اجرم پایان زندگی ایشان نیز قرین ناکامی و گمنامی خواهد بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Pierre ceased keeping a diary, avoided the company of the Brothers پییر دیگر به نوشتن یادداشت های روزانه خود نمی پرداخت و از رفت و آمد با برادران فرا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Everyone, stay where you are and remain calm. همه سر جای خود بمانند و سعی کنند آرام باشند. Only Meggie and Justine suspected he would want to remai ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

If ye abide in me, and my words abide in you, ye shall ask what ye will, and it shall be done unto you. اگر با من بمانید و از من فرمانبری کنید، هر آ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

وجود: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سُغدی زاماک zāmāk می باشد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرام - ساکت نشستن I'd like you to sit quietly and close your eyes از شما می خواهم ساکت بنشینید و چشمهایتان را ببندید.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مزگت: این واژه در پهلوی mazgat ( و نه mazget ) بوده و از دو بخش ساخته شده است: مز maz ( بالیدن، رشد کردن، کمال یافتن ) و پسوند مکان ساز گَت که در پار ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسجد: این واژه ی عربی از ریشه ی سجد گفته شده و بر وزن مَفعِل اسم مکان از آن ساخته شده است مانند جلس مجلس، حفل محفل، نزل منزل و. . . پس ریشه ی پارسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تورج: این نام در اوستایی توره tura ( tu - ra ) یعنی توانا، نیرومند. ( تو ) یعنی توانستن با پسوند ( ره ) . نام پسر شیدسپ shidasp نوه ی جمشید چهارمین ش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مکان: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: جیناک jināk ( دری ) تاژار tāžār ( پارتی: tažar ) آسپد āspad ( سنسکریت: āspada ) ویاک vyāk، گواک gevā ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

جو javv ( اتمسفر ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آکاچ AkAc ( سغدی ) ، ایسپیر ispir ( مانوی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حملات ( جمع حمله ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پَدرفان padrafAn ( پارتی و مانوی با پسوند ان ) پتروتان patrutAn ( پهلوی پسوند ان ) اِد ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نفرین: اوستایی: نَئِد naed؛ سغدی: نیفرین، نیفریون nifrivan، nifrin؛ مانوی: نیفرین nifrin پهلوی: نَفرین nafrin؛ واژه ای توهین آمیز از روی خشم، نفرت و ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پروفسور حسابی یک فرهنگ انگلیسی به پارسی نگاشته که در سراسر آن از واژه های پارسی سره بهره گرفته و هیچ واژه ی عربی یا عبری در ترجمه به کار نرفته است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لعنت: واژه ای توهین آمیز از روی خشم، نفرت و یا کینه که با آن همه ی آسیب های ممکن یا مرگ و نابودی را برای یک فرد، یک خانواده، یک شهر، یک کشور و . . . ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گور در پهلوی گُهر gohr به معنی گوهر، جوهر، ذات، ماده، طبع، سرشت، فطرت، اصل، نژاد، تبار، دودمان، نسب بوده است و اصطلاح گور پدر ت یا گور پدر فلانی در ا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گور ( پاژنام بهرام شاه ساسانی ) : گور در پهلوی گُهر gohr بوده با این معانی: گوهر، جوهر، ذات، ماده، طبع، سرشت، فطرت، اصل، نژاد، تبار، دودمان، نسب، سنگ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جاوید: ریشه ی این واژه در سنسکریت یَو yav می باشد که فعل سببی از یو yu می باشد و در اوستایی یوه yava بوده و در سنسکریت چنین صرف می شود: یَوَیامی yava ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیمور: این نام در اوستایی تَخمارت taxmārt و به معنی با دلاوری تازنده، با شجاعت حمله کننده می باشد؛ از این واژه ی اوستایی، دو نام ساخته شده است: تیمور ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مریخ: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بهرام، وهرام vahrām ( مانوی ) ، ویشگن vishgan ( سغدی: ویشغن vishaqn ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

سیاره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اُلوا olvā، ( دری، لغتنامه دهخدا ) ، پنسره pansare ( سغدی: پنخره panxare ) ، گراهه gerāhe ( سنسکریت: ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

ناحیه: همتای پارسی این واژه ی عربی: نیکران nikrān ( سغدی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

جنوب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ایراگ Irāg ( مانوی: erag ) ، راژیر rāžir ( کردی ) رپیت rapit ( پهلوی: rapitvin )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شمال: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَپاش apāsh ( اوستایی: اپاشه apāsha ) پاشان pāshān ( سغدی: پاشکران pāshkrān )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

ایالت: که در عربی ایاله نوشته می شود، به معنی سیاست کردن و تدبیر کارهاست و حکومت جایی را در دست داشتن. فلان حسن الایاله؛ فلانی به خوبی فرمانروایی می ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

پژمان: در باره ی این نام با یک واژه و دو ساختار رو به رو هستیم:1ـ پهلوی: پَژم pažm ( شکنجه، رنج، گرفتاری، درد، عذاب، بلا ) با پسوند ( ان ) که دهخدا و ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرشان parshān: این نام در سنسکریت: پرشن parshan و به معنی راهنما، رهبر می باشد. ( نگاه کنید به فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1872 ص 556 س ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فضیلت: ویژگی یا نیرویی که با آن فرد با وجود موانعی که پیش رو دارد، داوطلبانه به سوی نیکوکاری، نیکوگفتاری، خوشبینی نسبت به دیگران و به سوی خوب انجام د ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آپنل āpanel ( اوستایی: āpana: کمال به همراه پسوند جمع لکی اِل ) ، سپوران sepurān ( پهلوی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمال: داشتن همه ی ویژگی های ایده آل و پایدار در یک یا چند زمینه ی معین. ( https://www. cnrtl. fr/definition/perfection ) همتای پارسی این واژه ی عر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Some people think this number's a little bit large, but copyright mathematicians who are media lobby experts are merely surprised that it doesn't get ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

it is plain then to such a reader that Orlando was strangely compounded of many humours of melancholy, of indolence, of passion, of love of solitude ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

معمولا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آشونیک āshunik ( پیشوند سنسکریت آ و واژه ی پهلوی شونیک ) ،

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتاض: کسی که از روی آموزشی که دیده با محدود کردن نیازهایش در حد بخور و نمیر چه در میان مردم و چه فردى، با دوری گزینی از لذت های مادی، نیایش ها و حرک ...