پیشنهاد‌های فانکو آدینات (١,٥٤٩)

بازدید
٢,٠٨١
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آسیه: این نام در سنسکریت آسیَه āsya ( با شکوه، با وقار، سنگین ) بوده و از دو بخش ساخته شده است: فعل آس که دارای این معانی است: 1ـ نشستن. 2ـ آرمیدن. 3 ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنده ی بلند و ناگهانی کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیدن آغاز کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معلولیت جسمی، نقص بدنی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صراط: این واژه در سنسکریت سرِتی sreti و در پهلوی سرَت srat بوده به معنی راه.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - خان ( خانه، چشمه ) و با این دو معنی در اوستایی، پارتی و پهلوی به کار رفته است. آپخان در پهلوی یعنی چشمه آب؛ و خان اوت مان، خان مان یعنی خانه و خا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الفبا: این واژه در لاتین آلفابِتوم ālfābetum بوده که از یونانی آلفا و بِتا ( دو واج نخست الفبای یونانی ) ساخته شده است و در سده ی چهاردهم میلادی به ز ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

حروف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لیپان lipān ( سنسکریت: lipi با پسوند جمع آن ) واجل vājel ( دری با پسوند جمع لکی اِل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

حروف الفبا: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اوژاکان užākān ( سغدی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

عادت: توانایی یا رفتاری همیشگی و خودخواسته به دست آمده در کردارها و یا واکنش به رویدادها که بر اثر تکرار در فرد نهادینه شده است جدای از این که با هنج ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مناظره: گفتگوی پر جنب و جوش دو یا چند تن با هم با ایده های متضاد در باره ی یک موضوع که هر یک می کوشد به هر روشی برای برتر نشان دادن بینش خویش، دیدگاه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفهیم اتهام: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: آسنداگات āsendāgāt ( آسندا؛ اوستایی و گات از سنسکریت: ghatta ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهدور الدم: ( انگلیسی deserves death ) همتای پارسی: سزاوار مرگ ( دری ) اُژانی ožāni ( سغدی با پسوند لیاقت ی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سوریه: این نام در سنسکریت به سه صورت آمده است: سوریَه surya ( با او کشیده ) و سوریا به معنی آفتاب، خورشید و نام خدای خورشید؛ و سوریِه surye ( هنگام ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقاب. این واژه در عربی نَقاب و با تشدید ن است با این معانی: دانایی، روبند، شکم. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) در میان واژه های اوستایی، پهلوی، پارتی، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لالایی: این واژه در سنسکریت لُلیکا lolikā بوده به معنی لولاندن یا تکان دادن کودک به همراه آواز خواندن برای او.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بصیرت: توانایی درک درست پدیده ها یا رخدادهای گوناگون که از فریب خوردن از ظاهر آنها پیشگیری می کند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/clairvoyance ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سموم somum: این واژه ی عربی در پارسی امروز به معنی سم ها به کار می رود و کسی نه در گفتار و نه نوشتار، به معنی باد سوزان به کار نمی برد؛ هر چند در گذش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1 - ماده ( در برابر نر ) : این واژه در سنسکریت ماتره mātre ( ماده، مادر و در اصل به معنی نگهدارنده ) ؛ در مانوی: مایگ māyag؛ در پهلوی: ماتک و مادگ mā ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادیات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زانسِل zānsel ( اوستایی: زانثه zānşa با پسوند جمع لکی اِل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

15. Emptying the bucket and burying the contents in the garden was a daily task for my father. کار روزانه پدرم این بود که سطل را در باغ خالی می کرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

وراج: این واژه در سنسکریت از فعل ورج vrej بوده است به معنی 1ـ پیچ و تاب دادن ـ تحریف کردن. 2ـ ـ گردآوری ـ جمع کردن. 3ـ از هر چیزی نگهداری کردن. 4ـ عط ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

طلسم: این واژه در یونانی تلسمه telesma بوده ( و در سال 1637 به زبان فرانسه راه یافته و تلیسمن talisman شده است ) ( le Petit Robert 1 ) و از آن جا به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

صومعه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: منیستان manistān ( سغدی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیر dir ( در برابر زود ) این واژه در سغدی: qer؛ اوستایی: dirim؛ مانوی: der ( پایدار، آنچه و یا آن که زمان درازی بماند ) بوده است. دیر: deyr: ( پرستش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

طول عمر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی اینهاست: آیوس āyus ( سنسکریت ) اِژوان ežvān ( سغدی: žvāni ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

زینت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: zib ( دری ) زیور ( دری ) آمتیاک āmtyāk، اپسماک epasmāk ( سغدی ) غِنج ( لری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورود: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ماویس ( سغدی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکریم ( برای زنده ) : قدردانی یا رفتاری ارجمندانه ( احترام آمیز ) و اخلاقی گاهی همراه با دادن پاداش مادی ( پول، کالا، مدال ) یا معنوی ( مدرک افتخاری، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بله: این واژه در عربی بَلی و حرف تصدیق و ایجاب است و: 1 - پس از پرسش می آید. مانند بله گفتن عروس. 2 - هنگام خطاب شدن می آید. آقای فرهادی! بله. 3 - ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

رقص سماع: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ژوب žube ( سغدی: žubd: رقص ) فاشناسی fāŝnāsi ( سغدی: faŝnās عرفان با پسوند ی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حربه: این واژه در عربی به معنی دشنه، کارد، خنجر، نیزه ی کوتاه و سرنیزه است؛ و به صورت جمع یعنی حراب به معنی نیزه زنی، بد دینی، گرفتن مال کسی و نیز رو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

عزیز: این واژه که در عربی از ریشه عز ( با تشدید ز ) ساخته شده است، برگرفته از واژه ی اوستایی اَئُزه aoza به معنی گرامی داشتن است. پس عزیز واژه ای عرب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خطاب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژای žāy ( سغدی ) پژوا pažvā ( سغدی: packvā ) پاراو ( کردی ) ایوشن ayuŝan ( اوستایی: aoŝan ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیوع: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان پشتو این است: وَتون vatun.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

فاحشه: فاحش در عربی به معنی 1 - فراتر رونده از حد و زیان آور برای مردم است. 2 - بادستر، سگ آبی. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) . در قرآن نیز فاحشه به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لک: این واژه که نام قوم بزرگی از مردمان باختر ایران است، در زبان پهلوی رک RAK به معنی قوچ جنگی است که در ایران باستان نماد فره ایزدی ( نور خدایی ) بو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نام چاویگ ( کردی ) اسم فعل. اعتماد. The battalion supply truck we left last night, it is a smoldering heap of twisted metal and failed hopes in the ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

حاجات: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: غوتان qutān ( سغدی ) وایان vāyān، دَروان darvān ( دری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حاجت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: غوت qut ( سغدی ) وایا vāyā، دَروا darvā ( دری ) آیپ āyap ( اوستایی: āyapta ) آیفت āyaft ( پهلوی و مانو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نیاز: این واژه در سنسکریت نیاسه nyāsa در اوستایی، پارتی، پهلوی، سغدی و مانوی نیاز بوده و از دو بخش ساخته شده است: نی ( نه ) و آز ( حرص، طمع ) ؛ یعنی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جرثقیل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سلینگ seling ( کردی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوائج: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع احتیاج است، اینهاست: نیازها، نیازِل ( نیاز با پسوند جمع ساز لکی اِل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتیاجات: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع احتیاج است، اینهاست: نیازها، نیازِل ( نیاز با پسوند جمع ساز لکی اِل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

احتیاج: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نیاز ( اوستای، پهلوی، دری ) اپایست apāyast، استانک astānak ( پهلوی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

فاطمه: ماده شتر و مانند آن که بچه اش را از شیر گرفته باشند. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، چاپ پنجم 1373 انتشارات امیرکبیر )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرشا: این نام در سنسکریت با همین گویش به معنی از تبار شاعر است، شاعر تبار. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمخت: همتایان دیگر این واژه ی پارسی: نرگان nargān، نرک narak ( دری ) شدل ŝadal ( خراسانی ) استبدی estabdi، استمب estamb ( سغدی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

یاقوت: این واژه در سغدی یغوت yaqut و در پارتی یاکُند yākond بوده است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کِش در اوستایی کِشَه keŝa و به معنی کار، کوشش، پیشه، شغل است. و کون کش یا کس کش یعنی کسی که کارش در پیوند با کون و کس است و از این راه زندگی می کند.