پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٩٩)

بازدید
٤,٧٨٣
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

روح: روح ruh در سنسکریت هم فعل بوده با این معانی: 1ـ روییدن، رستن، زاده شدن. 2ـ بالا رفتن، دامید ( صعود ) کردن. 3ـ رسیدن. و هم نام بوده به معنی خیزش، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرافت ( = شرف ) : اصل اخلاقی که فرد را به رفتارهایی می کشاند که با هنجارهای جامعه و جایگاه خود فرد همخوانی داشته باشد و باعث می شود که از احترام دیگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرف ŝaraf: اصل اخلاقی که فرد را به رفتارهایی می کشاند که با هنجارهای جامعه و جایگاه خود فرد همخوانی داشته باشد و باعث می شود که از احترام دیگران برخو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

What arguments could hold good against such an outpouring of love and sorrow در برابر این سیلاب محبت و رنج کدام استدلالی تاب مقاومت داشت their privil ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

When I was younger, I remember conflicts breaking out وقتی کوچکتر بودم، یادم هست درگیری زیاد پیش می آمد. Something carnal inside of you causes your ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

The tree that is described by the psalmist does not spring up by accident. رشد و سرسبزی این درخت اتفاقی نیست. Every time we clear one murder, two m ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدون: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بی bi، بجز bejoz ( دری ) اپو apu، انو enu ( سغدی ) وینا vinā، ناستی nāsti ( سنسکریت ) ویگاتا vigātā ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

زین: این واژه در سنسکریت جَینَه jayna و به معنی بند یا زنجیر پیروزی است؛ و در پهلوی zen شده است با همان معنی سنسکریت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خال: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فند fand، دیل dil ( دری )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

آرویس ārvis این نام که پارتی با همین گویش آمده و در اوستایی اورویس urvis بوده، به معنی چهره، رو، صورت، رخسار می باشد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مجرم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اغوان aqvān ( سغدی: aqvāni ) بزهکار، تبهکار ( دری )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رد صلاحیت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پل شیاوی pal - ŝyāvi ( خراسانی - کردی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مولد movalled: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: تاشیتار ( پهلوی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غیر فعال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اکرت akart ( پهلوی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جنس مخالف: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: سس وارنگ sas - vārang سس ( سنسکریت ) ، سکس، جنس. وارنگ ( دری ) عکس، مخالف، مقابل.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

سکس: این واژه در سنسکریت سس sas گفته می شده و به معنی جنس نر و ماده بوده است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

این واژه در سنسکریت سس sas گفته می شده و به معنی جنس نر و ماده بوده است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Others sacrifice it in hopes of acquiring greater standing in the eyes of their peers or a member of the opposite sex. —Proverbs 13:20. گروهی نیز به ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سادنا sādnā، sādenā: اگر این نام را سادِنا بخوانیم، در عربی اَلسادِن به معنی خدمتکار کعبه است که مونث آن می شود السادِنه که می تواند در فارسی السادنا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سدنا sadenā: این نام در سنسکریت sadana و به معنی آسایش و آب است. در عربی چنین نامی نیست؛ در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، مصدر السدن assadn به معنی خدمت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ایلینا ilinā ( سنسکریت ) این نام که در پارسی اِلینا و اِلنا نیز گفته می شود، به معنی باده ی پر انرژی است، شراب پر زور.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

عیالوار: عیال واژه ای عربی است که پسوند پارسی وار به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: پوسرن pusran ( اوستایی: پوثرن puşran ) زهکمند zahakmand ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

عیال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نائیر nāir ( اوستایی: nāiri )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

غرقه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بلیک bolik ( سنسکریت با پسوند پهلوی یک )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مغرضانه: موضعگیری به سود یا بر علیه کسی یا چیزی بدون رعایت انصاف و یا بی طرفی و تنها از روی تعصب. ( https://www. cnrtl. fr/definition/partial ) مغ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مغرض: کسی که متعصبانه و بدون رعایت انصاف به سود یا بر علیه کسی یا چیزی موضعگیری می کند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/partial ) همتای پارسی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مستند: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بلگمند balgamand ( کردی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مکران: این نام در پهلوی mukrān ( سرزمین درخت خرما ) می باشد و از دو بخش ساخته شده است: موکر با پسوند مکان آن. این ریشه شناسی از واژه های موکریستان m ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

کرکس: این واژه در اوستایی: کهرکاسه و کهرکاس kahrkās، kahrkāsa؛ در پهلوی: کرکاس karkās؛ در سغدی: چرکس carkas؛ و در سنسکریت: کرکصه karkaśa ( ویران کنند ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شقی: در فرهنگ ابجدی و نیز عربی - فارسی لاروس، به معنی گمراه است؛ در قرآن نیز به همین معنی است: فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّار ( آنان که گمراه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بدشانسی leave him alone, miss ilsa. youre bad luck to him خانم ایلسا. اونو تنها بذارین شما براش بدشانسی میارین.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاس yās ( نام گل ) : این نام در سنسکریت yātha ( گروه، گله، دسته ی مرغابی؛ چون این گل مانند دسته ای مرغابی است ) بوده و یاتهیکه yāthika به گونه ای از ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

قصور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کوتاهی، کم کاری، فروگذاری ( دری ) فرغش farqoŝ ( پارتی: fraqoŝ )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

شور، شوق، اشتیاق، شور و شوق. As with enthusiasm, the warmth you put into your expression and the other emotions you express depend in large measure ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

خونسرد: این واژه در پارسی باستان: اوثندو ṳşandu؛ در سغدی: خوسند، غوسنداغوسندaqusand، qusand، xusand؛ در پارتی، مانوی و پهلوی: hunsand. یعنی کسی که خو ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

غربت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: یابچ yābec ( سغدی: yābc )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

تزلزل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لرزش larzeŝ، ناپایداری nāpāydāri ( دری ) بیسکو biskav ( بی با سغدی eskav ) ازگ azog ( مانوی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

تغییر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویهور vihur ( مانوی ) توپیر tupir، درشل derŝel ( پشتو ) . دگرگونی ( دری )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیلما: این نام در سنسکریت هیلیما hilimā و به معنی عاشقانه سخن گوینده، اظهار علاقه کننده می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ص ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

وانفسا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پوژیاور pužyāvar ( سغدی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ظفر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هَپتی hapti ( اوستایی ) . پیروزی ( دری )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

انصراف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فراپر farāpar ( اوستایی: frapar ) پلپوت palput ( خراسانی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سومالی: این نام با همین گویش امروزی که نام کشوری در آفریقاست، در سنسکریت به معنی تاج گل خوب آراسته شده است؛ و در افسانه های سنسکریت نام پسر راکشسه Rā ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

خالص: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: راوک rāvak، ناب، سره sare ( دری ) زغ zaq ( خراسانی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

بکر bekr: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دخش doxŝ ( مانوی ) کنیک kanik ( پهلوی ) پوپک pupak ( دری )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

باکره: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دوشیزه ( دری ) کنچیک kancik ( سغدی ) کائینین kāinin ( اوستایی: kainin ) کنیا kanyā ( سنسکریت و اوستای ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مهین mahin: این نام در سنسکریت به دو معنی آمده است: 1ـ بزرگ، توانمند، نیرومند. 2ـ شاد، بزمی، جشنی، اهل جشن و شادی. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مهیلا mahilā: این نام با همین گویش در سنسکریت به این معنی هاست: داروی خوشبو، زن. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص. 803 ستون سوم )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مهیتا mahitā: این نام در سنسکریت با همین گویش به معنی شکوه، عظمت است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص 802 ستون سوم )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مها mahā: این نام در سنسکریت با همین گویش به معنی مهتر، بزرگ، برتر، ارشد، مافوق. می باشد. این که آن را ای ماه بدانیم و نام دختر باشد، در پارسی پیشینه ...