عمق

/~omq/

مترادف عمق: ته، ژرفا، ژرفنا، غور، کنه، گودی

برابر پارسی: ژرفا، گودی، ته، بن

معنی انگلیسی:
deepnees, depth, profundity, third dimension

لغت نامه دهخدا

عمق. [ ع َ ] ( ع اِ ) غوره خرما در آفتاب نهاده جهت خشک شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کرانه دشت دور از دیدار. ( منتهی الارب ). نواحی دوردست از مفازه و بیابان. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَعماق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عُمق. رجوع به عُمق شود. || مغ چاه و وادی و کوه و جز آن. ( منتهی الارب ). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَعماق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عُمق. عُمُق. رجوع به عُمق شود.

عمق. [ ع َ ] ( اِخ ) قلعه ای است ویران بر فرات ، از آن است موبد خلیل بن ابراهیم. ( منتهی الارب ).

عمق. [ ع َ ] ( اِخ ) چشمه ای است در وادی فرع. ( منتهی الارب ).

عمق. [ ع َ ] ( اِخ ) کوره ای است در نواحی حلب در شام. و ابتدا از نواحی انطاکیه بشمار می رفت و نام آن در شعر متنبی و ابوالعباس صفری آمده است. ( از معجم البلدان ). شهرستانی است در سواد حلب. ( منتهی الارب ).

عمق. [ع َ ] ( اِخ ) وادیی است از وادیهای طائف. و هنگام محاصره طائف حضرت رسول ( ص ) به این مکان فرودآمدند. در آنجا چاهی است که عمیقتر از آن در طائف نباشد. ( از معجم البلدان ). رودباری است در طائف. ( منتهی الارب ).

عمق. [ ع َ ] ( اِخ ) موضع و جایگاهی است بنزدیکی مدینه از بلاد مُزَینه ، و عبیداﷲبن قیس بیت شعری درباره آن دارد که در معجم البلدان مذکور است. و برخی گویند که عمق چشمه ای است در وادی فُرع. ( از معجم البلدان ). موضعی است یا آبی است به بلاد مزینه. ( منتهی الارب ).

عمق. [ ع َ م َ ] ( اِخ ) موضعی یا آبی است به بلاد مزینه. ( منتهی الارب ). عَمق.

عمق. [ ع َ م َ ] ( ع اِ ) حق و استحقاق. ( اقرب الموارد ). حق. یقال : له فیه عمق ؛ یعنی مر او را حقی است در آن. ( منتهی الارب ).

عمق. [ع ِ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَمیقة. رجوع به عمیقة شود.

عمق. [ ع ُ ] ( ع مص ) دورتک و دراز گردیدن. ( منتهی الارب ). دور و دراز و گسترده و عمیق شدن. ( از اقرب الموارد ). عَماقة. رجوع به عماقة شود.

عمق. [ ع ُ ] ( ع اِ ) مغ چاه و وادی و کوه و جز آن. ( منتهی الارب ). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَعماق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عَمق. عُمُق. مغاکی.( دهار ). ژرفا و تک از هر گودی. ( ناظم الاطباء ). ژرفنا. ژرفی. گودی. ته. بن. فرود. تک : زندگانی خداوند دراز باد، اعمال غزنی دریائی است که غور و عمق آن پیدا نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125 ). || یکی از ابعاد سه گانه جسم است در مقابل طول وعرض. ستبرنا. ژرفا. ژرفنا : و عادت مردمان چنان رفته است که درازترین بعدی را طول نام کنند، ای درازا، و آنکه کمتر است او را عرض نام کنند، ای پهنا، و سدیگر را عمق نام کنند، ای ژرفا. ( التفهیم ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

قعرچاه یاهرجای گود، کرانه دشت که دورازدیدباشد، ژرفا
( اسم ) ژرفا گودی جمع : اعماق .
مغ چاه و وادی و کوه و جز آن قعر چاه و دره و وادی و امثال آن جمع عمیقه

فرهنگ معین

(عُ مْ ) [ ع . ] (اِمص . ) ژرفا، گودی . ج . اعماق .

فرهنگ عمید

۱. فاصلۀ سطح تا انتهای چیزی، ژرفا.
۲. بخش داخلی چیزی، گودی.
۳. شدت، اندازه: هنوز به عمق عشقش آگاه نشده بود.
۴. (اسم مصدر ) [مجاز] معنای ژرف داشتن، عمیق بودن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عمق به معنی گودی به کار می رود.
از عمق در باب های طهارت ، اجاره و قصاص مطالبی آمده است.
← در طهارت
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۱، ص۱۷۲.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۴۸۶، برگرفته از مقاله«عمق».
...

[ویکی الکتاب] معنی غَوَّاصٍ: کسی که تا عمق زیاد زیر آب فرو می رود
تکرار در قرآن: ۱(بار)

دانشنامه عمومی

عمق (مجموعه اینترنتی). عمق یک سریال اینترنتی ترکی است که توسط پوهو تی وی منتشر شده است. قسمت اول فصل اول که به کارگردانی اویگار کوتلو و فیلمنامه آن توسط باشار باشاران نوشته شده بود، قرار بود سیزده قسمت به طول انجامد، در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۱۸ منتشر شد.
ساهیر ( ایلکر کاللی ) ، مأمور تلاش برای منصرف کردن مردم از ایده خودکشی در یک کلینیک وابسته به ستاد پلیس استانبول، به دلیل پیام کوتاه با مشاوره بیلگه ( نسلیهان آتاگول ) ، دانشمند، مشورت کرد. او همچنین تلاش می کند تا به برخی از سؤالات دربارهٔ همسر سابق خود «اکین» ( بیراک توزوناتاچ ) پاسخ دهد.
عکس عمق (مجموعه اینترنتی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

کنه

مترادف ها

depth (اسم)
سیری، گودی، غور، ژرفی، عمق، ژرفا، قعر

profundity (اسم)
عمق، ژرفا

profoundness (اسم)
عمق

فارسی به عربی

عمق

پیشنهاد کاربران

عمق یک چیزی، تراز گودی آن را نشان می دهد. پس می توان واژه گودا را ساخت که خب می توان گودی هم گفت ( سری بزنید به دیدگاه در باره "ا". با جست و جوی آبادیس می توانید این کار را انجام دهید ) .
پس:
عمق
برابر پارسی:گودا
هرروز؛ فجایع میبینم ودردهای حس میکنم، میرن توی عُمق وجودم.
نمیتوانم داد بزنم.
نمیتونم به کسی بگم.
کور شدند.
کر شدند.

عَمیق: deep
درون
ژرفنا . . . .
ژرفا . . . .
یعنی شناختن ضمیر و باطن و درون هرچیز با هر شخص میباشد.
میزان
ارتفاع زیاد
واژه ی عمق یا Depth : در زبان ترکی به ته و پایین ترین قسمت هر چیز دیب یا دیپ گفته می شود که به نظر می رسد با واژه Depth انگلیسی سنجیدنی است .
عمق Depth : [ اصطلاح بازار یابی ] زیرمجموعه یا سازمان فروش شما.
عمق : [ اصطلاح فوتبال ]در تاکتیهای دفاعی، عمق به معنی داشتن چندین مدافع است.
این واژه همچنین بیانگر استفاده از مدافعین نه در یک خط ( مسطح ) می باشد. در حمله نیز چنین مفهومی را دارد، یعنی نشان می دهد که خط حمله ما مسطح ( flat ) نیست و بیش از دو نفر در آن بکار گرفته می شوند.
این واژه چه بسا که ایرانی باشد :
یکی از معنی های " مغ" ژرف است که همانندی با واژه عمق نیز دارد
ارتفاع
فاصله از سطح
( برعکس ارتفاع:فاصله از کف به بالا )
قعر
ژرفا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس