انطباق

/~entebAq/

مترادف انطباق: برابری، وفق، یکسانی

برابر پارسی: همانندی، برابری، یکسانی، همسانی، همتایی، سازش

معنی انگلیسی:
adaptation, coincidence, consistency, conformity, [geom.] superposition

لغت نامه دهخدا

انطباق. [ اِ طِ ] ( ع مص ) موافق و برابر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بهم پیوستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اِمص ) بهم پیوستگی. ( ناظم الاطباء ). || برابری. یکسانی.

فرهنگ فارسی

برابرشدن، یکسان گشتن، برابرشدن چیزی باچیزدیگر
۱ - ( مصدر ) برابر شدن با یکسان گشتن با راست آمدن با برابر بودن با . ۲ -( اسم ) برابری یکسانی . جمع : انطباقات.

فرهنگ معین

(اِ طِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) برابر شدن ، یکسان گشتن . ۲ - (اِمص . ) برابری ، یکسانی . ج . انطباقات .

فرهنگ عمید

موافق شدن، برابر شدن، یکسان گشتن، برابر شدن چیزی با چیز دیگر، با شرایط خود را وفق دادن.

فرهنگستان زبان و ادب

{conformance} [مهندسی مخابرات] مطابقت دادن مشخصات هر دستگاه مخابراتی با استانداردهای منتشرشده

مترادف ها

coincidence (اسم)
تصادف، توافق، انطباق، اقتران، هم رویداد

adaptation (اسم)
تطبیق، توافق، انطباق، اقتباس

conformity (اسم)
متابعت، انطباق، مطابقت، پیروی، هم نوایی، پیروی از رسوم یا عقاید

synchrony (اسم)
هم اهنگی، انطباق، هم زمانی، هم عصری، تقارن، همگاهی

synchronism (اسم)
انطباق، هم زمانی، ایجاد همزمانی، هم وقتی، همگاهی

parallax (اسم)
انطباق، اختلاف منظر

self-identity (اسم)
انطباق، همانندی، شباهت تام

فارسی به عربی

تکیف , صدفة

پیشنهاد کاربران

برابری، جور درآمدن، همترازی، همتراز شدن
واژه انطباق ساخته شده از ریشه سه واجی ( حرفی ) [طبق] که این واژه نیز تازی شده تبک، تنبک یا تبوک پهلوی - پارسی ست که با درونشد به دستگاه واژه سازی تازیان، واژگان طبقه، انطباق، تطبیق، مطابقت، تطابق و. . از آن برساخته شده است.
سازگار
تایش ( tayeƨ )
انطباق، سازش با محیط :روندی که بر اساس آن، فرد یا گروه، امکان ادامه کار و زندگی در یک محیط خاص را می یابد
برهم نهی
انطباق = همسازشی/ همسازش
منطبق = همساز
تطبیق = همسازی

همنهشتی

بپرس