ورثه

/varase/

لغت نامه دهخدا

( ورثة ) ورثة. [ وَ رَ ث َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ وارث. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وارث شود.
- تو ورثه افتادن ؛ مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد.
- || زنی که افراد مختلف از او تمتع برند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع :وارث : ورث. مقتول نزدیک پادشاه از زاهد داد خواستند . یا توورثه افتادن . ۱ - مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد. ۲ - زنی که افراد مختلف از او تمتع برند.

فرهنگ معین

(وَ رَ ثِ ) [ ع . ورثة ] (اِ. ) جِ وارث .

فرهنگ عمید

= وارث

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَرَثَةِ: وارثان(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسانی در بهشت ، منزل...
معنی وَرِثَهُ: از او ارث برد(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسانی در بهشت...
معنی کَلَالَةً: کسی که بی اولاد و پدر ومادر است - خواهر یا برادر تنی یا نا تنی - کل کسانی که غیر از پدر و مادر و فرزند از شخصی ارث می برند(کلمه کلاله در اصل ، مصدر و به معنای احاطه است ،مجموع هر چیزی را هم که کُل میخوانند ، برای این است که به همه اجزا احاطه دارد ، ی...
ریشه کلمه:
ارث (۳۵ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
ورث (۳۵ بار)

وراتث و ارث منتقل شدن مالی است به تو از دیگری بدون خریدن و نظیر آن. بدین جهت مال میت را میراث، ارث و تُراث گفته‏اند(راغب) طبرسی فرموده: «اَلْمیراثُ ماصارَ لِلْباقی مِنْ جَهَةِ الْبادی» میراث آن است که پس از گذشتن کسی به دیگری ماند تعبیر طبرسی رحمه الله از راغب جامعتر و رساتر است. در اینجا راجع به ارث از چند جهت لازم است بررسی شود: 1 اول از جهت ارث معمولی که از ارقاب به انسان می‏رسد. ارث اسلامی روی قرابت پایه گذاری شده و آنکه از لحاظ نسب به مرده نزدیک‏تر است ارث را از او می‏برد و تا او هست دیگران چیزی نمی‏برند و اگر دقت شودخواسته طبیعت انسان نیز چنین است واز این جهت مراتب ارث را به سه مرتبه تقسیم کرده‏اند: 1- پدران، مادران، فرزندان 2- برادران، خواهران، اجداد 3- عموها، عمه‏ها، دایی‏ها، خاله‏ها. بلی زن و شوهر از یکدیگر در هر مرتبه ارث می‏برند . به موجب این آیه شریفه : 1- اگر میت پسران ودختران داشته باشد هر پسر مقابل دو دختر ارث می برد. 2- و اگر میت فقط یک دختر داشته باشد نصف مال به او میرسد و اگر دو دختر یا بیشتر باشند دوسوم مال را می‏برند. 3- پدرو مادر میت در صورت بودن اولاد هریک، یک ششم می‏برند و در صورت نبودن اولاد، مادر یک سوم و پدر بقیه را می‏برد و اگر میت دوبرادر یا بیشتر داشته باشد مادر یک ششم و بقیه مال پدر است. * . 4- اگر میت یک خواهر یا یک برادر مادری داشته باشد هر کدام یک ششم می‏برند و اگر بیش از یک نفر باشند یک سوم مال را می‏برند. * . 5- اگر میت فقط یک خواهر پدری و یاپدری و مادری داشته باشد نصف مال را می‏برد و در صورت عکس همه مال خواهر را برادر می‏برد. 6- و اگر میت دو خواهر داشته باشد دوسوم مال را می‏برند و اگر خواهران و برادران باشند هر برادر مقابل دو خواهر ارث می‏برد. ناگفته نماند آیه اخیر در باره برادران و خواهران پدر ومادری ویا پدری است چنانکه آیه دوم در باره برادران وخواهران مادری است . * . 7- آیه در بیان ارث زن وشوهر است و آن اینکه اگر زن بمیرد و فرزند نداشته باشد نصف مال او به شوهر می‏رسد و اگر فرزند داشته باشد یک چهارم مال را شوهر می‏برد و اگر شوهر بمیرد و فرزند نداشته باشد زنش یک چهارم می‏برد و اگر فرزندداشته باشد فقط یک هشتم می‏برد. سهامیکه خداوند در قران عظیم بیان داشته همین هاست که گفته شد بقیه مراتب به حکم . احزاب:6]. ارث می‏برند و تفصیل آن در فقه است. عصبه ناگفته نماند در ارث گاهی سهام تمام مال رااحاطه نمی‏کند و مقداری زیاد می‏ماند مثلا اگر میت یک پدر و یک دختر داشته باشد مال او را شش قسمت می‏کنند سه قسمت مال دختر و یک قسمت مال پدر است و بقیه را که دو قسمت است ارباعاً به دختر و پدر می‏دهند. نصیب اولی پدر و دختر را فرض و نصیب دوم را رد نامند و چون پدرو دختر از هر کس به میت نزدیکتراند لذا بقیه را نیز به آن دو رد می‏کنند. ولی اهل سنت بقیه را که زاید بر سهام است به اقوام پدری از قبیل برادر و عمو و غیره می‏دهند و به آن «ارث عصبه» گویند اماشیعه به پیروی از اهل بیت علیهم السلام و به مضمون آیه «أُلوُوا الْاَرْحامِ» این نظر را مردود می‏داند در استبصار باب میراث ذوی الارحام از حسین بزاز نقل می‏کند که به کسی گفتم: از امام صادق «علیه السلام» سوال کند که: آیا ترکه میت مال کسی است که به او نزدیکتر است یا مال عصبه است؟ فرمود:«اَلْمالُ لِلْاَقْرَبِ وَالْعُصْبَةُ فی فیهِ التُّرابُ» مال از آن اقرب است، خاک بدهان عصبه باد. 2 دوم آیات ارث در باره پیامبران علیهم السلام مانند سایر انسانهاست. مثل . . آیه دوم در باره زکریا«علیه السلام» است که از خدا برای خویش فرزندی خواست. و در آیه دیگر دعای وی چنین نقل شده: . دراین دعا زگریا «علیه السلام» می‏گوید: خدایا تنهایم نگذار و فرزندی به من عنایت فرما گرچه تو بهترین وارثان هستی. بهرحال مراد از «ورث - یرثنی» نمی‏شودنبوت باشد زیرا نبوت مقام و منصبی است خدایی و نمی‏شود پدر بمیرد و نبوت او را پسرش صاحب شود . پس مراد از آن در هر دو آیه وراثت مال است اینکه گفته‏اند وراثت نبوت است صحیح نیست زیرا که گفته شد نبوت موروثی نیست گفته‏اند: روانیست منظور مال باشد که مال دنیا پسندان ارزش ندارد که در آیه مطرح شود. میگویم چرا؟ چه اشکالی دارد که خدا آن را درباره پیامبران مطرح کند آنهاهم بشر بودند و اولاد داشتند. وانگهی زکریا فرموده: «وَاِنّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَراثی... فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَ لِیّاً یَرِثُنی...» ظاهر آیه آن است که از اقوام دیگرش می‏ترسد لذا فرزند می‏خواهد که وارث مال او باشد که درصورت نبودن به موالی منتقل خواهدشد. نگارنده احتمال قوی میدهم:که مطرح شدن ارث در این دوآیه برای آن است که مردم در ارث گذاشتن انبیاء شکی نداشته باشند و آن‏چه از ابوبکر نقل شده که درعلت مصادره اموال فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبیاء لانُوَّرِثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ» از درجه اعتبار ساقط و مخالف دو آیه فوق و عمومات قرآن مجید است و اگر چنین چیزی می‏بود علی بن ابیطالب «علیه السلام» و اهل بیت علیهم السلام از آن بی خبر نبودند. 3 سوم آیاتی است راجع به گذشتن و یا هلاک مردمان سابق و جانشین و وارث بودن آیندگان مثل . زمین و دیار آنها را برای شما ارث گذاشت و شما مالک آنها شدید . . 4 چهارم آیاتی است راجع به ارث بردن بهشت مثل . . . . در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلی الله علیه واله» روایت شده: برای هر کس منزلی در بهشت و منزلی در آتش است کافر منزل مؤمن را در آتش وارث می‏شود و مؤمن منزل کافر را در بهشت آیه . همان است. المیزان در توجیه ایه فرموده: موروث بودن جنت آن است که هر کس از مومن و کافر می‏تواند آن را باعمل بدست آورد، ولی آن در اثر شرک و عصیان از چنگ کافر بیرون شده و به مومن مانده است و مومن در اثر عملش وارث آن شده است. در المنار چند روایت مانند روایت گذشته نقل کرده وگوید: ارث بودن به بهشت بیکی از دو وجه است اول اینکه گویند: ارث مُلکی است بلامنازع (و از این جهت به بهشت ارث اطلاق شده) دوم مضمون حدیث که مومنان نسبت به بهشت وارث کافرانند. نگارنده گوید: این وجوه در صورتی صحیح اند که بگوییم مؤمن مقداری از بهشت را از کفار ارث برده. زیرا مقداری نیز اثر اعمال خودش می‏باشد حال آنکه آیات همه بهشت را ارث گفته‏اند. وانگهی «بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و «مَنْ کانَ تَقِیّاً» در آیات گذشته روشن می‏کند که باید حل مطلب را در عمل صالح و تقوی جستجو کرد. کسی که از دنیا می‏رود اموال او به ورثه‏اش منتقل می‏شود ورثه کسانی اند که با میت ارتباط نسبی دارند لذا اشکال ندارد که بگوییم: بهشت باقی مانده اعمال دنیوی است و وارث آن مومنی است که در دنیا با عمل رابطه داشته است پس اعمال دنیا موروث و بهشت ارث و مومن وارث است. واعتبار لفظ ارث در بهشت در اثر ارتباط مومن با عمل دنیوی است. والله العالم. دقت شود در تعبیر طبرسی که فرموده:«المیراث ماصار للباقی من جهةالبادی».

پیشنهاد کاربران

بپرس