پیشنهادهای محسن قنبری (٢,٠٢٠)
بدون لاف زدن
مثال: He entirely was, and now they've had to eat humble pie. The Sun ( 2016 ) It is a delight to see you eating humble pie. Times, Sunday Times ...
1. کاملا مرطوب; خیس شده 2. غرق باران
1. بسیار مرطوب 2. داشتن بسیاری از ( مکان، زمان یا رویداد )
مثال: The flames leapt and died and leapt again, consuming the years of Anita's young womanhood, and she watched them hypnotized. Murray, Stephen DE ...
1. به شدت و فوری احساس کردن
برتر عالی متمایز برجسته قابل توجه چشمگیر
احترام
بی گناه بی تقصیر خالص بی ضرر زودباور ساده لوح یک کودک خردسال
مثال: The drone that took out these two little losers did not harm a hair on the head of any innocent civilian. The Sun Like all warriors with a ta ...
جنگجو
دیوانه کتاب
بعضی وقتها
باهوش
1. باعث از دست دادن اعتماد به نفس و عزم 2. دلسرد کننده؛ افسرده کننده
مثال: Inconveniently, competence and confidence do not go hand in hand. Globe and Mail ( 2014 ) Work plans go hand in hand with passion this week. ...
اگر دو چیز go hand in hand باشند، ارتباط نزدیکی با هم دارند و نمی توان آنها را جدا از یکدیگر در نظر گرفت
مثال: Passengers came up the flimsy plank with vendors of fruit or snacks or leaf tobacco. Hyland, Paul Indian Balm - Travels in the Southern Subcon ...
تنباکو به شکل برگ برگ تنباکو به معنای برگ گیاه تنباکو است که خشک شده است، اما تحت هیچ فرآیندی جز خشک کردن یا خشک کردن مجدد قرار نگرفته است.
مثال: Subsequent reports of cockpit voice recordings show that the pilots were desperately leafing through the manual. The Guardian ( 2019 ) Whil ...
ورق زدن بدون خواندن یا نگاه کردن دقیق.
1. مرهم برای زخم 2. هر چیزی که شفا یا تسکین می دهد 3. مالیدن مرهم به ( زخم، زخم و غیره ) 4. تسکین، آرامش یا تسکین دادن 5. ( برای مخاطب قرار دادن یک ...
بی تجربه نابالغ
مثال: The most blazingly obvious thing these two places have in common is that they reside under a blazingly obvious sun. The Guardian ( 2015 ) T ...
به شیوه ای شعله ور
مثال: It is as though we were a blazing star just appeared in the east. Fidelis Morgan THE RIVAL QUEENS: A COUNTESS ASHBY DE LA ZOUCHE MYSTERY ( 200 ...
مثال: The orchestra, too, has a difficult time keeping up with the blazing speed of the finale, the solo flute being one example. Retrieved from Wik ...
مثال: They covered hundreds of thousands of miles across the world, including extreme - weather testing in both blazing heat and sub - zero temperat ...
مثال: There are sofas and a blazing fire, followed by an open - plan bar and dining room. Times, Sunday Times ( 2014 ) Ideally it should have a bl ...
1. سوختن یا درخشش بسیار شدید 2. بسیار شدید و تند 3. نمایش شدیداحساسات، اسپانیایی 4. آتش یا گرمای زیاد
مثال: How can you say such an awful thing to me? Go to blazes! Go to blazes! Stop pestering me! I'm sick of your complaining. Go to blazes! Go to b ...
go to hell!
مثال: The company blames the blazes on faulty repairs. The Sun ( 2016 ) He still gets out so quick and just blazes away. The Sun ( 2018 )
1. یک کلمه خوشایند برای جهنم 2. غیر رسمی مثل شعله دویدن
1. چیزی که شعله ور می شود یا می درخشد 2. یک ژاکت ورزشی، معمولاً یک رنگ یا راه راه، دارای دکمه های فلزی و گاهی اوقات یک نشان روی جیب سینه، مانند کتی ک ...
پیشگام بودن یا شدن، ابداع کردن
پیشگام بودن، تعیین جهت یا مسیر و غیره.
چند بار شلیک سریع اسلحه
با حرارت صحبت کردن
1. کاوش در قلمروهای جدید، حوزه های دانش و غیره، به گونه ای که دیگران بتوانند دنبال کنند 2. اولین کسی بودن که کاری جدید و مهم را انجام می دهد یا کشف م ...
مثال: The party is blazing a trail for the advancement of women in politics. A trailblazer in the treatment of mental illness, Bateman has served a ...
مثال: since π = 3. 14159…, the approximation 3. 1416 is accurate to 5 significant digits π = 3. 1415 is in this sense accurate to 4 decimal places
ریاضیات 1. ( به n رقم معنی دار ) که نشان دهنده n رقم اول عدد داده شده است که با اولین رقم غیر صفر شروع می شود، اما به نزدیک ترین رقم در موقعیت نهایی ...
موقعیت یا مکانی که به فرد اجازه می دهد دید وسیع یا مطلوبی از یک صحنه یا موقعیت داشته باشد
They then coalesce to form larger bubbles. Times, Sunday Times ( 2016 ) Moods may swing but they don't coalesce - - or rather coexist. Edward Doc ...
1. متحد شدن یا گرد هم آمدن در یک بدن یا توده. ادغام؛ فیوز؛ مخلوط کردن 2. با هم رشد کنند، مانند نیمه های یک استخوان شکسته
مثال: Thus, the results from StarPlan break with the traditional theory that the proto - Earth formed by random collisions between larger and larger ...
مثال: Computer models of a giant impact of a Mars - sized body with Earth indicate the impactor's core would likely penetrate Earth and fuse with its ...
مثال: It seemed he could suddenly feel the collision of the dust motes with his skin. Clive Barker THE HELLBOUND HEART ( 2001 ) There had even bee ...
اجرا کردن بکار بردن اعمال کردن بکار بستن بکار زدن استعمال کردن