تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

to prove that something is true واقعی بودن/حقیقی بودن/ درست بودن چیزی را ثابت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

truculent or uncooperative behaviour رفتار خشن و خودسرانه ( که همکاری کسی را قبول نمیکنه ) INFORMAL NORTH AMERICAN individuality and self - conf ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

1: a place from which a commander performs the functions of command مرکز فرماندهی 2: the administrative center of an enterprise مرکز اداری/اجرایی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

با شیوه ی سیاسی به شیوه سیاست از راه سیاسی از نظر سیاسی از جهت/نظر سیاست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

ترفیع ( رتبه ) ارتقا ( رتبه ) Promotions =/Demotions

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

بی لیاقتی عدم لیاقت عدم شایستگی عدم ( وجود ) کفایت و صلاحیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

To be troubled To have trouble with دچار مشکل شدن مشکل پیدا کردن برای چیزی مشکل پیش آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun: something having two parts. A binary star A binary system چیزی که دو قسمتی - دو بخشی است یا متشکل از دو قسمت/بخش است دارای دو قسمت /بخش 2 ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

To fulfil or satisfy ( a need, requirement, situation, or condition ) To fulfil To satisfy To measure up to To match up to To perform To comply w ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

حایز اهمیت پر اهمیت حساس و حاد - حیاتی سرنوشت ساز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر خلاف ( جهت - مسیر - راه ) رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun : "Come to fuitition" realization actualization واقعیت ( به . . . پیوستن ) حقیقت تحقق achievement attainment accomplishment resolution succes ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

To dispense or apply ( a remedy or drug ) To give

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

an instance of a disease, injury, or problem ( موارد ) مورد بیماری/آسیب دیدگی/ مشکل patient sick person مریض بیمار مبتلا sufferer victim قربانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

To be guided by : To be . . . advised informed given information by illuminated instructed Taught Ex : I am guided by his opinion

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

علت یا دلیل کاری/چیزی بودن دلیل نمیشه که . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

shame embarrassment humiliation mortification loss of self - respect loss of pride degradation disgrace dishonour

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun: a sudden and complete change or reversal of policy, opinion, or of a situation تغیبر ناگهانی و کامل ( ۳۶۰ درجه ) در اوضاع/شرایط/موقعیت یا عق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

To allow ( someone ) to share in a privilege - To allow the possibility of - To welcome - To accept as valid -

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

( of a situation ) extremely serious or dangerous وخیم و خطرناک در خطر - جدی ( شوخی بردار نیست ) grave serious dangerous risky perilous hazardous ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

از هر لحاظ از هر جهت/سو از هر نظر از همه ی لحاظ از همه ی جهات کاملاً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

To run To dash To rush To dart To race To fly To flash تند و سریع/با عجله دویدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

To go ahead جلوی کسی رفتن قبل کسی رفتن You start ahead, doctor تو برو منم بعد می آم. تو جلوی من برو، بعد من می آم. تو قبل من برو، بعد تو من می آم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

impossible with no chance of success useless no - win بدون شانس/ احتمال/امکان موفقیت ( هیچ شانس /امکال /احتمال موفقیت نیست ) بی فایده بیهوده بی حا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

to return to an ancestral type به شیوه ی ابا و اجداد خود برگشتن/بازگشتن شبیه/ دارای ویژگی های اجداد دوردست ( خود ) شدن To change back تغییر کردن/ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

از رو صحنه ی روزگار محو کردن از رو زمین/کل دنیا پاک کردن قتل عام کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جنگجو - جنگ دوست - جنگ طلب Violent aggressive bloodthirsty hostile پر خشونت و پرخاشگر وحشی و خونریز تشنه بخون ( هم /کسی ) ( کینه ای و به خون ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun : ( آدم - موجود - موجودات ) وحشی ددمنش درنده - درنده خوی خشن و پرخاشگر بی تمدن و بی فرهنگ بی رحم - سنگدل My ancectors are barbarians Adj : ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

سر کسی را شیره مالیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. To stop ( someone ) from doing something 2. To keep ( something ) from happening To stop To put a stop to To save To disallow خاتمه دادن پایا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

To have a strong wish or desire آرزوی چیزی داشتن To wish To be dying To dream of To be unable to wait To set one's heart on ( خیلی/اینقدر دلم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

very badly, in a way that causes shame or a loss of respect به طور . . . شرم آور خجالت آور کاملا غیر قابل قبول بسیار ناپسند زشت همراه با بی حرمتی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

- The enjoyment of spending time with other people - The state of being with someone in friendly way - company

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1. be usable به کار کسی آمدن If these tapes won't do, I'll get you another one اگه این نوار ها به کارت نیومد. . . 2. be suitable or acceptabl ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

temporarily فعلاً موقتاً تو این فاصله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

of a type that is not exactly the same as the actual thing, or is not as good as the actual thing Something that is similar to, close to, or like w ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Something that is similar to, close to, or like what was said or is in question یه همین چیزی /چیزهای یه چیزی مثلِ. . . ( اون/این )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

a place giving protection from bad weather or danger.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

You are a suicidal maniac تو یه دیوونه ای . . . ( که میخواهد خودش را به کشتن بده! )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

( spoken ) doing something secret or something that you should not be doing to be doing something ( idiomatic ) Doing something mischievous or ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

( To be up to something ) spoken 1. ( To be ) doing something secret or something that you should not be doing 2. to be doing something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adj : abandoned or deserted متروک دورافتاده خالی از سکنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun : wasteland wilderness desert wilds

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

NORTH AMERICAN to talk over or discuss again دوباره در مورد چیزی بحث کردن/حرف زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

palpable prominent striking noticeable برجسته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

manner perspective point of view

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. failing in or neglectful of ( a matter, a duty or obligation ) غافل نا آگاه بی خبر از ( . . . ) لا ابالی بی مبالات بی ملاحضه سر بهوا صفت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

DeliNquent

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

کسی را شریک جرم خود کردن پای کسی را وسط کشیدن کسی را قاطیِ. . . کردن ( ماجرا - جرم ) درگیر و گرفتارِ . . . کردن ( جرم و جنایت ) To show ( someone ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

To inform against To expose To inform on To accuse To incriminate To name To betray