تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

Set up=frameپاپوش درست کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

معنای متفاوت نسبت به جمله مهمترین به ترتیب زیر ۱ - جر واجر کردن چیزی مثل کاغذ که میگیم پاره کردن ۲ - نابود شدن مثلا فک کنین یه خونه براثر سیل یا جنگ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

دور چیزی دایره کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

بر سره کسی دعوا کردن یا بخاطر کسی دعوا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

کسی رو خوابوندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

I'm gonna take a leakمیرم بشاشم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دوستان شنیدن میگن طرف با فلانی بده یعنی رابطه اش باهاش خوب اینم همین معنا رو میده you've been pretty hostile to everyone latelyتو این اخیرا با همه بد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

We outnumber themیعنی ما از نظر تعدادی یاشمارشی از اونا بیشتریم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

اجاره ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

ا وا خواهری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

ناهموار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به ته رسانیدن مثلا فرض کنید لطری آب رو وقتی مینوشی کم کم تموم میشه و به ته میرسه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

آدرس فرستنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

قطع وابستگی به خوردن چیزی I'd like to cut down on chocolate

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اختلاف نظرداشتن دوشخص باهم My partner and i often collide over political differences

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Gap به معنی شکاف مثل شکاف دیوار یا شکاف بین زمین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

That picture of a crying child conveys a feeling of sadness معنی دادن - این معنی رو میرسونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

We're gonna move forward with the plan ماطبق نقشه جلومیریم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دستمال کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سرقت مسلحانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پذیرفتن_قبول کردن The studen conceded that he had been cheating on the test

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سرو و سامان دادن قضیه ای حل و فصل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

It's gonna take us forever to get back here دیالوگ toy story3حالا قراره کلی طول بکشه تابرگردیم اینجا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

یه چیزی رو خیلی زیاد مشتاقش باشی مثلا عطش پول داشته باشی به این معنا که پول رو زیاد میخوای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

قال گذاشتن - جا گذاشتن They left me behinfاونا منو قال گذاشتم یا جاگذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فردی رو وادار به انجام کاری کنی ( که مطابق میلش نیست ) they twisted my arm to sell the house آنها منو واداربه فروش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

میزان اندازه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Let's talk this out بیا با صحبت کردن این موضوع رو حل کنیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به آسانی به راحتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Blow up=zome in بزرگ کردن عکس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سرزدن What time do you open ? I don't know but you look it up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

روی هم قرار دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

I got beat up کتک خوردم و اشاره به بد جور کتک خوردن داره که اصلاحا میگیم شل و پل شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سرافکنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کج خلق شدن مثلا یه موضوعی برخلاف امر شما پیش بره شما هم کج خلق شی بد عنق شی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

برای مدت طولانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Lonely place مکان خلوت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Let's clear the air بیا سنگ هامونو وا بکنیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Many young peoole gravitated towards london in search of work افراد جوان زیادی جهت جست وجوی به سمت لندن گرویدند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نظارت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

He'll see her off at the train station

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

از هم پاشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Finished=done=through

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Work pressure فشار کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شیفته ی خود کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

She made an impression on me او رو من تاثیر گذاشت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تا بعد از اینکه I didn't even know he was my was fathe until after he was dead

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

جنس بنجل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به پاک شدن ویا از بین رفتن لکه حا لا میتونه روی لباس یا روی هرچیزی باشه I don't think these coffee stains will come off فکرنمیکنم این لکه های قهوه بخ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناچار