پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٥٢)
deliver somebody from something=literary or biblical to help someone escape from something bad or evil
deliver somebody from something=literary or biblical to help someone escape from something bad or evil
deliver somebody from something=literary or biblical to help someone escape from something bad or evil
( spanish ) nada
close something ↔ up if a shop or building closes up or is closed up, it stops being open to the public for a period of time
close something ↔ up if a shop or building closes up or is closed up, it stops being open to the public for a period of time
We are of two different kinds
We are of two different kinds
I am all confidence
I am all confidence
I am all confidence
I am all confidence
I am all confidence
I am all confidence
put up the shutters
spill blood
spill blood
spill your guts
spill your guts
what is done cannot be undone
what is done cannot be undone
It’s no use crying over spilt milk
no use crying over spilt milk
Not every time or in every instance
be no ˈgood, not be any/much ˈgood ( to )
pour oil on troubled waters
pour oil on troubled waters
time marches on
go over to
in after years
in after years
head covering
in/during the daytime
in/during the daytime
خوش نور
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی . بدان بادپایان باآفرین بآ ...
گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران : یکی پادشا بود سهراب نام زبردست و باگنج و گسترده کام . فردوسی . ...
گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران : یکی پادشا بود سهراب نام زبردست و باگنج و گسترده کام . فردوسی . ...
گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران : یکی پادشا بود سهراب نام زبردست و باگنج و گسترده کام . فردوسی . ...
گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران : یکی پادشا بود سهراب نام زبردست و باگنج و گسترده کام . فردوسی . ...
تمامتر ؛ کاملتر. به حد اعلا. به حد کمال : و وی را باز گردانیده می آید با نواخت هرچه تمامتر. ( تاریخ بیهقی ) . علی میکائیل بر وی گذشت با ابهتی هرچه تم ...
ناتمامی ؛ نقصان : بدر تمام روزی در آفتاب رویت گربنگرد بیارد اقرار ناتمامی. سعدی.
وارو. ( اِ ) مقابل رو. پشت. عکس. ( از یادداشتهای مؤلف ) .