praiseworthy

/ˈpreɪˌzwərði//ˈpreɪzwɜːði/

معنی: ستوده، قابل ستایش، هژیر
معانی دیگر: قابل تحسین، ستودنی، در خورستایش، laudable : قابل ستایش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: praiseworthily (adv.), praiseworthiness (n.)
• : تعریف: extremely commendable or laudable; deserving praise.
متضاد: despicable, heinous, reprehensible
مشابه: creditable, laudable, meritorious, proud, valiant

- The children put in a praiseworthy effort to raise money for the hospital.
[ترجمه گوگل] بچه ها برای جمع آوری پول برای بیمارستان تلاش ستودنی کردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها تلاش شایان تحسینی به خرج دادند تا پول بیمارستان را جمع آوری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His aim is honorable and praiseworthy.
[ترجمه مریم سالک زمانی] هدفش شریف و تحسین برانگیز است.
|
[ترجمه گوگل]هدفش محترم و ستودنی است
[ترجمه ترگمان]هدف او شرافتمندانه و شایسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His actions during the crisis were truly praiseworthy.
[ترجمه گوگل]اقدامات او در طول بحران واقعاً ستودنی بود
[ترجمه ترگمان]اقدامات او در طی این بحران واقعا قابل ستایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The most praiseworthy part of the Bush policy was a drop in overall cocaine-taking.
[ترجمه گوگل]قابل ستایش ترین بخش سیاست بوش کاهش مصرف کلی کوکائین بود
[ترجمه ترگمان]مهم ترین بخش سیاست بوش، کاهش کلی مصرف کوکائین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The spirits thus exhibit a praiseworthy concern for the psychological health of the community.
[ترجمه گوگل]بنابراین ارواح نگرانی قابل ستایشی برای سلامت روانی جامعه نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، روحیه یک نگرانی قابل ستایش برای سلامت روانی جامعه به نمایش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And it was not necessarily praiseworthy to kowtow to the government's desire to avoid legislation.
[ترجمه گوگل]و لزوماً ستودنی نبود که به تمایل دولت برای اجتناب از قانون‌گذاری سرپیچی کنیم
[ترجمه ترگمان]و در برابر تمایل دولت به اجتناب از قانون، لزوما قابل ستایش نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Despite these praiseworthy efforts, only the tip of the iceberg has been noticeably affected.
[ترجمه گوگل]با وجود این تلاش‌های ستودنی، تنها نوک کوه یخ به‌طور محسوسی تحت تأثیر قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]علی رغم این تلاش ها قابل تحسین، تنها نوک کوه یخی به میزان قابل توجهی تحت تاثیر قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Vacuum cleaners to ensure clean houses are praiseworthy and essential in our standard of living.
[ترجمه گوگل]جاروبرقی برای اطمینان از تمیزی خانه ها قابل ستایش و در استاندارد زندگی ما ضروری است
[ترجمه ترگمان]تمیز کردن جاروبرقی برای اطمینان از تمیز کردن خانه های تمیز ضروری و ضروری در استاندارد زندگی ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Superb defence by Karpov, all the more praiseworthy in that he was now in desperate time trouble.
[ترجمه گوگل]دفاع فوق‌العاده کارپوف، از این جهت که او اکنون در مضیقه زمانی ناامیدانه قرار داشت، قابل ستایش است
[ترجمه ترگمان]دفاع عالی از Karpov، همه praiseworthy که در آن زمان به دردسر افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Both Ana and Sindham are decent, praiseworthy beings.
[ترجمه گوگل]آنا و سندهام هر دو موجوداتی شایسته و ستودنی هستند
[ترجمه ترگمان]آنا و Sindham هر دو مردمانی شریف و قابل ستایش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Having uncovered so much that is praiseworthy so far it is nice to be able to carry on and commend the sound.
[ترجمه گوگل]با کشف چیزهای زیادی که تا کنون قابل ستایش است، خوب است که بتوانیم صدا را ادامه دهیم و آن را تحسین کنیم
[ترجمه ترگمان]پس از آن که چیزهای زیادی را کشف کردید که خوب است، خوب است که قادر به انجام آن باشید و صدای آن را تحسین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Honesty is the most praiseworthy quality one can possess.
[ترجمه گوگل]صداقت ستوده ترین خصلتی است که انسان می تواند داشته باشد
[ترجمه ترگمان]صداقت مهم ترین کیفیت قابل تحسینی است که فرد می تواند داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Negotiators have made a praiseworthy attempt to bring the two sides together.
[ترجمه گوگل]مذاکره کنندگان تلاش ستودنی برای نزدیک کردن دو طرف انجام داده اند
[ترجمه ترگمان]مذاکره کنندگان یک تلاش قابل ستایش را انجام داده اند تا دو طرف را به هم نزدیک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And that's a particularly praiseworthy feat when you consider the set of parts the Limited boasts.
[ترجمه گوگل]و این یک شاهکار ویژه ستودنی است وقتی مجموعه قطعاتی را که Limited به آن افتخار می کند در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]و این کار بسیار قابل ستایش است وقتی که شما مجموعه قطعات را مد نظر قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When you grew up, you didn't do anything praiseworthy.
[ترجمه گوگل]وقتی بزرگ شدی، هیچ کار ستودنی انجام ندادی
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ شدی کار خوبی انجام ندادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ستوده (صفت)
admirable, praised, commendable, praiseworthy, laudable, celebrated, adorable, well-known, famous, famed, far-famed

قابل ستایش (صفت)
praiseworthy, laudable

هژیر (صفت)
praiseworthy, laudable

انگلیسی به انگلیسی

• commendable, laudable, deserving praise, deserving compliments, deserving accolades
if you say that something is praiseworthy, you mean that it is very good and deserves to be praised; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تحسین برانگیز
حمید ، ستوده
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس :
خردمند گفتا بشاه زمین
که ای نیک خو، شاه باآفرین .
دقیقی .
بدان بادپایان باآفرین
بآب اندرون غرقه کردند زین .
فردوسی .
...
[مشاهده متن کامل]

برآمد یکی باد باآفرین
هوا گشت خندان و روی زمین .
فردوسی .
که خواهم که بینم سراسر زمین
همه مرز ایران باآفرین .
فردوسی .
چنین گفت رستم بشاه زمین
که ای نام بردار باآفرین .
فردوسی .
همه بوسه دادند گردان زمین
به پیش سیاوخش باآفرین .
فردوسی .
چو پیران بیامد زهند و ز چین
سخن رفت از آن شهر باآفرین .
فردوسی .
چو گودرز و هشتاد پور گزین
همه نامداران باآفرین .
فردوسی .
چو کاموس ومنشور و خاقان چین
گهار و چو فرطوس باآفرین
فردوسی .
نخستین چو کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین
فردوسی .
یکی بزم جوید دگر رزم و کین
نگه کن که تا کیست باآفرین .
فردوسی .
چو پنجاه و سه روز بگذشت ازین
که شد کشته آن شاه باآفرین .
فردوسی .
بد او پورشاه سمنگان زمین
همان خال سهراب باآفرین .
فردوسی .
چنین گفت سهراب باآفرین
که چون اسپم آمد بدست این چنین .
فردوسی .
بجان و سر شاه ایران زمین
سرافراز کاوس باآفرین .
فردوسی .
نهادند بر نامها بر نگین
فرستادگان خواست باآفرین .
فردوسی .
کز ایران یکی مرد باآفرین
فرستند نزدیک خاقان چین .
فردوسی .
بدینگونه تا هفت سال از جهان
ندیدند سبزی کهان و مهان
بهشتم بیامد مه فرودین
برآمد یکی ابر باآفرین .
فردوسی .
وز آن پس چو گفتارها شد کهن
برآن بر نهادند یکسر سخن
کز ایران یکی مردباآفرین
فرستند نزدیک خاقان چین .
فردوسی .
چه گفت آن سخنگوی باآفرین
که چون بنگری مغزداد است دین .
فردوسی .
بفرمود تا برنهادند زین
بر آن بادپایان باآفرین .
فردوسی .

Your commitment is actually praise worthy : تلاش و تعهدت قابل ستایشه
praiseworthy = مُحَمَّد - ستوده
ستودنی

بپرس