پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
شاهدارو. ( اِ مرکب ) دارو که در اهمیت اثر نوع ممتاز خود باشد. ( آنندراج ) . || داروی شاه. دوای شاه. ( انجمن آرا ) . || مجازاً شراب انگوری را گویند. م ...
عیسی هر درد. [ سی ِ هََ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور. ( آنندراج ) . شراب . ( انجمن آرا ) . می و شراب انگوری . ( ناظم الاطباء ) ...
عیسی هر درد. [ سی ِ هََ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور. ( آنندراج ) . شراب . ( انجمن آرا ) . می و شراب انگوری . ( ناظم الاطباء ) ...
ام لیلی . [ اُم ْ م ِ ل َ لا ] ( ع اِ مرکب ) می سیاه گون . ( منتهی الارب ) . شراب ، و گویند شرابی که رنگ آن سیاه باشد. ( از المرصع ) . شراب سیاه . ( ...
متمهق . [ م ُ ت َ م َهَْ هَِ ] ( ع ص ) کسی که شراب بسیار خورد و هر ساعت شراب نوشد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . و رجوع ب ...
متمهق . [ م ُ ت َ م َهَْ هَِ ] ( ع ص ) کسی که شراب بسیار خورد و هر ساعت شراب نوشد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . و رجوع ب ...
صابون الهم . [ نُل ْ هََم م ] ( ع اِ مرکب ) لقب شراب است : و بزرگان شراب را صابون الهم خوانده اند. . . ( نوروزنامه ص 60 ) .
غبوق. [ غ َ ] ( ع اِ ) شراب شبانگاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( دهار ) . ج ، غبائق برخلاف قیاس. ( اقرب الموارد ) . آن شراب که شبانگاه خورند. ...
غبوق. [ غ َ ] ( ع اِ ) شراب شبانگاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( دهار ) . ج ، غبائق برخلاف قیاس. ( اقرب الموارد ) . آن شراب که شبانگاه خورند. ...
دوستگانی. ( حامص مرکب ) دوستکانی. دوستگامی باشد که می خوردن با معشوق و به یاد دوستان است. ( از شرفنامه منیری ) . نخب. ( قاموس ) . نخبة. ( دهار ) . شر ...
دوستکانی. ( حامص مرکب ) شراب خوری با معشوق و به یاد دوستان. ( ناظم الاطباء ) . نخب. نخبة. ( منتهی الارب ) . شرب به شادی دوست. دوستگانی. نوشیدن شراب ب ...
گزک. [ گ َ زَ ] ( اِ ) جا یا حالتی که از آن جا بتوان به شأن و عقیده یا عمل کسی حمله کرد یا مقصود خود را بعمل آورد. آن جای که خصم را توان مغلوب ساخت. ...
چراغ مغان . [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. ( برهان ) . کنایه از شراب صاف بود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . ...
چراغ مغان . [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. ( برهان ) . کنایه از شراب صاف بود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . ...
گل نشاط. [ گ ُ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب لعل انگوری. ( برهان ) . کنایه از شراب که خوردنش نشاط می آورد. ( آنندراج ) . کنایه از شر ...
( آب سرخ ) آب سرخ. [ ب ِس ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب. خمر : من و آب سرخ و سر سبز شاه جهان گو فروشو به آب ِ سیاه. نظامی.
( بیجاده آب ) بیجاده آب. [ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) شراب زردرنگ. ( ناظم الاطباء ) . شراب گلرنگ. ( آنندراج ) . شراب که برنگ سرخ و کهربا باشد. ( هفت قلزم ...
شراب زده. [ش َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده. کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده. ( از انجمن ...
شراب زده. [ش َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده. کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده. ( از انجمن ...
هم شراب . [ هََ ش َ ] ( ص مرکب ) هم پیاله . هم کاسه . همقدح . ( آنندراج ) . || ندیم همنشین . ( یادداشت مؤلف ) .
هم شراب . [ هََ ش َ ] ( ص مرکب ) هم پیاله . هم کاسه . همقدح . ( آنندراج ) . || ندیم همنشین . ( یادداشت مؤلف ) .
هم شراب . [ هََ ش َ ] ( ص مرکب ) هم پیاله . هم کاسه . همقدح . ( آنندراج ) . || ندیم همنشین . ( یادداشت مؤلف ) .
Rather like = a bit like
Rather like = a bit like
Rather like = a bit like
Rather like = a bit like
rather like = a bit like
rather like = a bit like
rather like = a bit like
rather like = a bit like
somebody’s kind of person/thing/place etc It’s not my kind of place – it’s too quiet
somebody’s kind of person/thing/place etc It’s not my kind of place – it’s too quiet
have no/little option but to do something ( =have no other choice than to do something )
have no/little option but to do something ( =have no other choice than to do something )
see an alternative
top - down
top - down
radical changes
تغییر افتادن. [ ت َغ ْ اُ دَ ] ( مص مرکب ) دگرگونی روی دادن. دگرگون کردن. برگردانیدن : البته نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر وتبدیل افتد که غرض ...
radical change
radical changes
radical changes
radical changes
pro democracy
pro democracy
in the form of something
تدقیق
تدقیق
or to be more accurate
faith - based