پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
ویله کنان
اموات احمر؛ کنایه از مقتولان و شهیدان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . رجوع به میت شود.
اسیران خاک. [ اَ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تن پروران. || کنایه از مردگان. ( هفت قلزم ) ( آنندراج ) .
اسیران خاک. [ اَ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تن پروران. || کنایه از مردگان. ( هفت قلزم ) ( آنندراج ) .
اموات احمر؛ کنایه از مقتولان و شهیدان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . رجوع به میت شود.
خون از جگر باریدن
جگردار ؛ کنایه از مرد دلیر و بی باک. ( آنندراج ) : خط شبرنگ شد آن خال سیه را پر و بال راهزن در شب تاریک جگردارترست. صائب ( از آنندراج ) . تلاش قرب ...
جگردار ؛ کنایه از مرد دلیر و بی باک. ( آنندراج ) : خط شبرنگ شد آن خال سیه را پر و بال راهزن در شب تاریک جگردارترست. صائب ( از آنندراج ) . تلاش قرب ...
جگر خاییدن ؛ غمگین بودن. محزون بودن. غم و غصه خوردن : ز شوق لبت چند خایم جگر بیا ساقی ای از خدا بی خبر. ظهوری ( از آنندراج ) .
جگر خاییدن ؛ غمگین بودن. محزون بودن. غم و غصه خوردن : ز شوق لبت چند خایم جگر بیا ساقی ای از خدا بی خبر. ظهوری ( از آنندراج ) .
جگرتافته ؛ کنایه از عاشق. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
جگرخای. [ ج ِ گ َ ] ( نف مرکب ) غمخوار و محنت کش. ( آنندراج ) . رجوع به جگرآشام شود.
جگربند. [ ج ِ گ َ ب َ ] ( اِ مرکب ) مجموع جگر و شش و دل را گویند خواه از انسان باشد و خواه از حیوانات دیگر و بعربی سوادالبطن خوانند. ( برهان ) : یا ب ...
جگربندان
تیزرفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) با شتابی عظیم رفتن. تند و بشتاب رفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . با شتاب رفتن. تند رفتن. انجذاب. تجلیز : کسی کآشتی ...
تیزرفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) با شتابی عظیم رفتن. تند و بشتاب رفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . با شتاب رفتن. تند رفتن. انجذاب. تجلیز : کسی کآشتی ...
تیزرفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) با شتابی عظیم رفتن. تند و بشتاب رفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . با شتاب رفتن. تند رفتن. انجذاب. تجلیز : کسی کآشتی ...
شهربانو/شهبانو. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) ملکه. بانوی شهر. ( یادداشت مؤلف ) : بشوهر بود بانو را یکی شاه بزرگ و نامور در کشور ماه به پیری بارور شد شهربانو ...
پس کشیدن. [ پ َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بعقب بازگشتن. بقهقرا شدن.
زین بر گرگ نهادن ؛ کنایه از رام و زبون ساختن آنرا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین به گرگان بر نهادی وز میان بیشه شان اندرآوردی به لشکرگه چو اشتر ...
زین بر گرگ نهادن ؛ کنایه از رام و زبون ساختن آنرا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین به گرگان بر نهادی وز میان بیشه شان اندرآوردی به لشکرگه چو اشتر ...
زین بر گرگ نهادن ؛ کنایه از رام و زبون ساختن آنرا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین به گرگان بر نهادی وز میان بیشه شان اندرآوردی به لشکرگه چو اشتر ...
زین بر گرگ نهادن ؛ کنایه از رام و زبون ساختن آنرا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین به گرگان بر نهادی وز میان بیشه شان اندرآوردی به لشکرگه چو اشتر ...
پرده نیلگون ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) .
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
زبان گرفتن= در تداول عامه ، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. ( ناظم الاطباء ) . برای مرده نوحه گفتن. رثاء ...
سایبان سیمابی ؛ کنایه از صبح کاذبست. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ) . - سایبان ظَلْمانی ؛ صبح کاذب. ( ناظم الاطباء ) .
سایبان سیمابی ؛ کنایه از صبح کاذبست. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ) . - سایبان ظَلْمانی ؛ صبح کاذب. ( ناظم الاطباء ) .
سایبان فلک ؛ کنایه از آسمان : بپرهیز از این سایبان فلک بسی داند این سایه مکر و حیل. ناصرخسرو.
صاحب گیسو. [ ح ِ ] ( ص مرکب ) علوی. سید. رجوع به صاحب گیسویی شود.
صاحب گیسو. [ ح ِ ] ( ص مرکب ) علوی. سید. رجوع به صاحب گیسویی شود.
علویان. [ ع ُل ْ / ع ِل ْ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عُلْوی و عِلْوی. رجوع به علوی شود. || کنایه از ملائکه و فرشتگان است. ( برهان قاطع ) . ملایک. ( غیاث ) . | ...
علویان. [ ع ُل ْ / ع ِل ْ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عُلْوی و عِلْوی. رجوع به علوی شود. || کنایه از ملائکه و فرشتگان است. ( برهان قاطع ) . ملایک. ( غیاث ) . | ...
علویان. [ ع ُل ْ / ع ِل ْ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عُلْوی و عِلْوی. رجوع به علوی شود. || کنایه از ملائکه و فرشتگان است. ( برهان قاطع ) . ملایک. ( غیاث ) . | ...
علویان. [ ع ُل ْ / ع ِل ْ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عُلْوی و عِلْوی. رجوع به علوی شود. || کنایه از ملائکه و فرشتگان است. ( برهان قاطع ) . ملایک. ( غیاث ) . | ...
صاحب گیسویی. [ ح ِ ] ( حامص مرکب ) سیادت. علوی بودن : گر کند با تو کسی دعوی به صاحب گیسویی گیسو از شرمت فروریزد پدید آید کلی. سوزنی.
صاحب گیسویی. [ ح ِ ] ( حامص مرکب ) سیادت. علوی بودن : گر کند با تو کسی دعوی به صاحب گیسویی گیسو از شرمت فروریزد پدید آید کلی. سوزنی.
سپس تر. [ س ِ پ َ ت َ ] ( ص تفضیلی ، ق مرکب ) پستر و عقب تر و دورتر. ( ناظم الاطباء ) . کمی بعد. بعدتر : و آن داروهای تلخ است ، بعضی گرم است و بعضی س ...
سپس تر. [ س ِ پ َ ت َ ] ( ص تفضیلی ، ق مرکب ) پستر و عقب تر و دورتر. ( ناظم الاطباء ) . کمی بعد. بعدتر : و آن داروهای تلخ است ، بعضی گرم است و بعضی س ...
سپس تر. [ س ِ پ َ ت َ ] ( ص تفضیلی ، ق مرکب ) پستر و عقب تر و دورتر. ( ناظم الاطباء ) . کمی بعد. بعدتر : و آن داروهای تلخ است ، بعضی گرم است و بعضی س ...
سپس تر. [ س ِ پ َ ت َ ] ( ص تفضیلی ، ق مرکب ) پستر و عقب تر و دورتر. ( ناظم الاطباء ) . کمی بعد. بعدتر : و آن داروهای تلخ است ، بعضی گرم است و بعضی س ...
سپس رو. [ س ِ پ َ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) پیرو و پس رو. ( ناظم الاطباء ) . ذانب. دابر. ( منتهی الارب ) . سفسیر. ( صراح اللغة ) . || مرید. ( ناظم الاطب ...
سپس رو. [ س ِ پ َ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) پیرو و پس رو. ( ناظم الاطباء ) . ذانب. دابر. ( منتهی الارب ) . سفسیر. ( صراح اللغة ) . || مرید. ( ناظم الاطب ...
گربه رقصاندن. [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن. کاری را به تأخیر انداختن. تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی. تعلل و ...