سامان بخشیدن


مترادف سامان بخشیدن: سامان دادن، مرتب کردن، نظم دادن، رونق بخشیدن

متضاد سامان بخشیدن: نابسامان کردن

معنی انگلیسی:
settle

پیشنهاد کاربران

کار ساختن
بسیجیدن کار را. ( فرهنگ اسدی ) . رو براه کردن. بسامان کردن. راست کردن. سر و صورت دادن. راه انداختن. مرتب و منظم کردن کار را :
بیک هفته سالار هاماوران
همی ساخت آن کار با مهتران.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
همی ساختی کار لشکر نهان
ندانست رازش کس اندر جهان.
فردوسی.
همه کار ایران و توران بساخت
بگردون کلاه مهی برفراخت.
فردوسی.
ایشان بازگشتند و کارها ساختن گرفتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 401 ) . فرمود [ مسعود ] تا آنچه مانده است از کارها بباید ساخت. ( تاریخ بیهقی ص 245 ) . گفت کارها آنچه مانده است بباید ساخت ، که سوی کابل خواهیم رفت. ( تاریخ بیهقی ص 283 ) . کار سفر بساز اگر چه ترا
همسایه هست از تو بسی سال مه.
ناصرخسرو.
هر کس کار خویش بساختندی و قصه نبشتندی. ( نصیحة الملوک غزالی ) .
رخش امل متاز که ایام توسن است
کار عدم بساز که رحلت معین است.
مجیر بیلقانی.
چنان فرا مینمودکه پسر را می فرستد و کار ساختن پیش گرفت. ( جهانگشای جوینی ) .
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت.
سعدی ( گلستان ) .

تمشیت
set/put one's affairs in order
برشته کشیدن . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) منظم کردن . منظم ساختن . || بنظم درآوردن . بند کردن ، چنانکه دانه های جواهر در گردن بند یا تسبیح :
ز عمر بهره همین گشت مر مرا که بشعر
برشته میکشم این زر و در و مرجان را.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصرخسرو.
- برشته ٔ نظم کشیدن ؛ نظم کردن . سرودن . شعر گفتن . منظوم ساختن .
- || منظم ساختن . منظم گرداندن . تنظیم کردن . برشته کشیدن . تعکیف . ( منتهی الارب ) .

straighten out
Organize / Organizing

بپرس