کامران

/kAmrAn/

مترادف کامران: خوشگذران، عیاش، کامجو، کامروا، کامیاب، خوشبخت، نیکبخت

متضاد کامران: ناکام، نامراد

معنی انگلیسی:
successful

فرهنگ اسم ها

اسم: کامران (پسر) (فارسی) (تلفظ: kāmrān) (فارسی: کامران) (انگلیسی: kamran)
معنی: کامیاب، نیک بخت، خوش گذران، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در هر کاری موفق است، موفق، خجسته، مبارک، مسلط، چیره، ( در حالت قیدی ) با کامروایی و موفقیت
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

کامران. ( نف مرکب ) کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است. ( فرهنگ نظام ). بهره مند و کامیاب در هر عزم و آرزویی. ( ناظم الاطباء ). سعادتمند پیروز و موفق. ( ولف ) :
که من بودم اندر جهان کامران
مرا بود شمشیر و گرز گران.
فردوسی.
بجان تو ای خسرو کامران
کجا بردم این خود بدل در گمان.
فردوسی.
ای بر همه هوای دل خویش کامکار
ای بر همه مراد دل خویش کامران.
فرخی.
شاد بادی بر هواها کامران و کامکار
شاه باشی بر زمانه کامجوی و کامران.
فرخی.
بر همه شادی تو بادی شادخوار و شادمان
بر همه کامی تو بادی کامران وکامکار.
فرخی.
گفتم ملک محمد محمود کامکار
گفتا ملک محمد محمود کامران.
فرخی.
پیداست به عقل و ز حس پنهان
گرچه نه خداوند کامران است.
ناصرخسرو.
هر عقده که روزگاربندد
دست شه کامران گشاید.
خاقانی.
شاه مغرب کامران ملک باد
آفتاب خاندان ملک باد.
خاقانی.
یاروانهای فریبرز و منوچهر از بهشت
نور و فر بر فرق شاه کامران افشانده اند.
خاقانی.
خاقانی خاک جرعه چین است
جام زر شاه کامران را.
خاقانی.
سخت بر زرهای انجم در ترازوی فلک
نقش نام اخستان کامران انگیخته.
خاقانی.
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست
بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی.
سعدی.
اگر کشورخدای کامران است
و گر درویش حاجتمند نان است.
سعدی ( گلستان ).
و گر کامرانی درآید ز پای
غنیمت شمارند فضل خدای.
سعدی.
یکی امروز کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش.
سعدی.
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت.
حافظ.
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت.
حافظ.
خدیو زمین پادشاه زمان
مه برج دولت شه کامران.
حافظ.
|| خجسته. ( ناظم الاطباء ). پیروز. مسعود :
ترا اندر جهان رستنی خواند
از ارکان کردگار کامرانت.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در ۲۲ کیلومتری شمال گهواره . کوهستانی و سردسیر ۷٠٠ تن سکنه شغل کشاورزی گله داری .
( صفت ) ۱ - آنکه امیال و آرزو های خود را تحقق بخشد بهره مند کامیاب : [ خدیو زمین پادشاه زمان مه برج دولت شه کامران ] . ( حافظ ) ۲ - نیکبخت سعادتمند خوشبخت . ۳ - عیاش عشرت کننده خوشگذران .
دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد

فرهنگ معین

(ص فا. ) خوشگذران ، عیاش .

فرهنگ عمید

۱. عیاش، خوش گذران.
۲. خوشبخت، کامکار.

دانشنامه آزاد فارسی

کامْ ران (Cam Ranh)
بندری در جنوب ویتنام، با ۱۶۱هزار نفر جمعیت (۲۰۰۱). دارای یکی از بهترین لنگرگاه های عمیق جنوب شرقی آسیا است و در شبه جزیرهای واقع شده است که از خلیج کام ران محافظت می کند؛ این خلیج بخشی از دریای چین جنوبیبه شمار می رود.

پیشنهاد کاربران

اسم زیبای ایرانی
کام همان تقدیر است و کامران به کسی میگویند که تقدیر بر او ران می شود
ران = اجرا / انجام / و گاهی = فراری و برابری میکند با واژه run لاتین و راننده اریایی
مجری = رانر
جاری شده = رانش
اجرا = ران
...
[مشاهده متن کامل]

فرار = ران
فراری دهنده / جاری دهنده = راننده
=> کامران = ران کننده خواست و ارزو = انکه دنبال هدف و ارزویی می باشد
به کام خود رسید = به هدف/ ارزو خود رسید

man of the town ( n. )
a debauchee, a libertine
اتابکی ری کامران شاه
گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران :
یکی پادشا بود سهراب نام
زبردست و باگنج و گسترده کام .
فردوسی .
یکی پادشاه بود قرقازنام
ابا لشکر و گنج و گسترده کام .
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
بدو گفت ای مرد گسترده کام
بیا تا چه دادت سکندر پیام .
فردوسی .
شهی بود در هند مهراج نام
بزرگی به هرجای گسترده کام .
اسدی .

شجاع
بزرک به مراددل رسیده شیرین کام شاد خوشحال
کامران : به معنای فرد کامروا می باشد این اسم توسط مانویان به اروپا برده شد وبصورت گاوران ( روسیه ) و کامرون تلفظ می شود.
چیره
خجسته
موفق
موفق در هر کاری
بزرگ به مراد دل رسیده
پیروز
موفق
رسیدن به هر چیزی که ارزو دارد
شادکام
چیره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس