پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
پیش پا لهجه و گویش تهرانی قبل از : ( ) ی شما رفت
مثل اسب عصاری لهجه و گویش تهرانی دوندگی بدون پیشرفت
اسب ور داشتن لهجه و گویش تهرانی رم کردن اسب، تکبر کردن
اهل درد. [ اَ ل ِ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دردمند. || آنکه بحال دیگران دلسوز باشد. واقف بر سوز و ریش دیگران .
unduly
come to power
to be in power
there are hopes that . . . . . . . . . . . .
imbued with
imbued with
imbued with
role model
role model
in the same vein/in a similar vein
most importantly,
on balance
on balance
a clause in a contract, etc, that ensures the protection of something against problems, etc
attributable to
سرخ چشم شدن . [ س ُ چ َ /چ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) سخت غضبناک گشتن : برآشفت بهرام و شد سرخ چشم ز گفتار پرموده آمد به خشم . فردوسی .
سرخ و زرد شدن . [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) خجل شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 134 ) . حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد شدن هم ...
سرخ و زرد شدن . [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) خجل شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 134 ) . حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد شدن هم ...
سرخ فام . [ س ُ ] ( ص مرکب ) سرخ رنگ : بفرمود مهتر که جام آوریدبدو در می سرخ فام آورید. فردوسی .
سرخ فام . [ س ُ ] ( ص مرکب ) سرخ رنگ : بفرمود مهتر که جام آوریدبدو در می سرخ فام آورید. فردوسی .
سرخ سوار. [ س ُ س َ ] ( اِ مرکب ) سوار قرمزپوش . سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و ...
سرخ سوار. [ س ُ س َ ] ( اِ مرکب ) سوار قرمزپوش . سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و ...
sick at heart
sick at heart
sick at heart
as sick as a dog ( =very sick )
hither and thither
چابک سخن . [ ب ُ س ُ خ َ ] ( ص مرکب ) سخنور. ناطق . کسی که در سخن مضامین نیکو تواند آورد : به آن چابک سخن دشت بیاض شعر ارزانی که صد مضمون بهم از یک خ ...
چابک ادا. [ ب ُ اَ ] ( ص مرکب ) حاضرسخن . || سازنده و نوازنده ( ناظم الاطباء ) : اگر لفظ و معنی نظیر هم اندبه چابک ادائی اسیر هم اند. ظهوری ( از آنند ...
چابک ادا. [ ب ُ اَ ] ( ص مرکب ) حاضرسخن . || سازنده و نوازنده ( ناظم الاطباء ) : اگر لفظ و معنی نظیر هم اندبه چابک ادائی اسیر هم اند. ظهوری ( از آنند ...
Shrouds have no pockets
take ( something ) as gospel
be tipped with something
be at one with ( someone or something )
be at one with ( someone or something )
be at one with ( someone or something )
be at one with ( someone or something )
be at one with ( someone or something )
be at one with ( someone or something )
unfaltering
unfaltering
قاطع طریق. [ طِ ع ِ طَ ] ( ص مرکب ) راه بر. ره بر. ره زن. راه زن. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) . ج ، قطاع طریق. ( مهذب الاسماء ) . قاطعان طریق : ...
unfaltering
unfaltering
dole something ↔ out
dole something ↔ out