پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
بی از
جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست و خشت جز ...
بی از
بی از
از حیث
open - ended
open - ended
a one - horse town
a one - horse town
a one - horse town
a one - horse town
open - ended
open - ended
safeguards
safeguards
the period of transition to full democracy
period of transition
The Community acquis
قادرین
قادرین
معنی ضرب المثل - > میان حرف کسی دویدن حرف کسی را بریدن، به میان حرف کسی حرف آوردن نطق کسی را کور کردن حرف کسی را بریدن
نطق کسی را کور کردن
معنی ضرب المثل - > میان حرف کسی دویدن حرف کسی را بریدن، به میان حرف کسی حرف آوردن
نطق کسی را کور کردن
کور کردن / شدن نطق کسی
کور کردن نطق کسی
نطق کسی را کور کردن
به اجابت پیوستن:برآورده شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۰۳ ) .
دغل رنگ . [ دَ غ َ رَ ] ( ص مرکب ) حیله باز. نادرست . دغاباز : به دوستان دغل رنگ من که بیزارم به عهد ماضی از اسلاف و حالی از اعقاب . خاقانی .
به اجابت پیوستن:برآورده شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۰۳ ) .
به اجابت پیوستن:برآورده شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۰۳ ) .
به اجابت پیوستن:برآورده شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۰۳ ) .
bring something into force
به اجابت پیوستن:برآورده شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۰۳ ) .
come into force/bring something into force=if a new law, rule, change etc comes or is brought into force, it starts to exist
subsequent
پس رویداد
خواجه ٔ هفت بام . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ی ِ هََ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زحل است . ( انجمن آرای ناصری ) : کمر بندگی ببسته مدام خواجه ٔ هفت ...
smooth the way for
smooth the way for
شهر در کردن . [ ش َ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تبعید کردن . ( یادداشت مؤلف ) .
خلیفه ٔ شهر. [ خ َ ف َ / ف ِ ی ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شهربان . داروغه . پلیس به اصطلاح امروز : در شهر خلیفه ٔ شهر را فرمود داری زدند. ( تا ...
خلیفه ٔ شهر. [ خ َ ف َ / ف ِ ی ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شهربان . داروغه . پلیس به اصطلاح امروز : در شهر خلیفه ٔ شهر را فرمود داری زدند. ( تا ...