فارغ بال


مترادف فارغ بال: آرام، آسوده، راحت

لغت نامه دهخدا

فارغ بال. [ رِ ] ( ص مرکب ) فارغبال. آسوده خاطر :
کو ز شاه ایمن است و فارغ بال
شاه را بخت فرخ آمدفال.
نظامی.
رجوع به فارغ البال شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آسوده خاطر .

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . فارغ البال ] (ص مر. ) آسوده - خاطر.

پیشنهاد کاربران

سبک بار. [ س َ ب ُ ] ( ص مرکب ) فارغ بال . ( برهان ) ( آنندراج ) . آسوده . راحت :
شدم سیر از این لشکر و تاج و تخت
سبکبار گشتیم و بستیم رخت .
فردوسی .
آنچه دفع طبیعت بود از آن هیچ مضرتی پدید نیاید نه در تن و نه در قوتها بلکه تن آسوده وسبکبار شود. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

سبکبار زادم گران چون شوم
چنان کآمدم به که بیرون شوم .
نظامی .
جهان سرای غرور است و دیو نفس هوا
عفی اللَّه آنکه سبکبار و بیگناه تر است .
سعدی .
مرد درویش که بار ستم فاقه کشد
بدر مرگ همانا که سبکبار آید.
سعدی ( گلستان ) .

( آزاده دل ) آزاده دل. [ دَ / دِ دِ ] ( ص مرکب ) فارغ بال. || صالح. ( برهان ) . || حلال زاده. ( برهان ) .
unheeded

بپرس