پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٣)

بازدید
٦,٠٧٤
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به وجه اجمال ؛ به طریق اجمال.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به وجه بودن و به وجه نبودن ؛ مشروع و حلال بودن یا نبودن : گرچه از مال و گندم نه به وجه هم خزانت پر است و هم انبار بس تفاخر مکن که اندر حشر گندمت کژدم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به وجه بودن و به وجه نبودن ؛ مشروع و حلال بودن یا نبودن : گرچه از مال و گندم نه به وجه هم خزانت پر است و هم انبار بس تفاخر مکن که اندر حشر گندمت کژدم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به وجه اجمال ؛ به طریق اجمال.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوشترین. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] ( ص عالی ) بهترین. نیکوترین. قشنگترین : و این. . . اسکجکت خوشترین دیههای بخارا بوده است. ( تاریخ بخارای نرشخی ) . فرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

steal up on ( someone or something )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افراشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نای گلو. [ ی ِ گ َ / گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقوم. ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) . حنجره. ( ترجمان القرآن ) . حنجر حلق. قصبةال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نای گلو. [ ی ِ گ َ / گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقوم. ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) . حنجره. ( ترجمان القرآن ) . حنجر حلق. قصبةال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگ گل . [ س َ گ ِ گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سجیل . ( نصاب الصبیان ) ( ترجمان القرآن ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکافته The pig’s head hung down with gaping neck and seemed to search for something on the ground

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شکم پاره The gutted carcass of a pig swung from the stake, swinging heavily as the twins toiled over the uneven ground

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محموله They were chanting, something to do with the bundle that the errant twins carried so carefully

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

procession

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

procession

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشایعین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رغبت کردن. [ رَ / رِ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کیپانیدن و مایل شدن. ( ناظم الاطباء ) . تنافس. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ) ( مصادر اللغه زوزنی ) . اراده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سنگ روی سنگ بند نشدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کتمان سر ؛ نگهداری راز. ( ناظم الاطباء ) . پوشیده داشتن راز : برزویه گفت قویتر رکنی بناء مودت دوستان را کتمان اسرار دوستان است. ( کلیله و دمنه ) . اب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کتمان سر ؛ نگهداری راز. ( ناظم الاطباء ) . پوشیده داشتن راز : برزویه گفت قویتر رکنی بناء مودت دوستان را کتمان اسرار دوستان است. ( کلیله و دمنه ) . اب ...

پیشنهاد
١

( آستین بالازدن ) ( مصدر ) آستین بر زدن بکاری . مصمم شدن بر آن آماده گردیدن برای انجام دادن آن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خط دادن. [ خ َ دَ ] ( مص مرکب ) نوشته دادن : بمملوکم خطی دادم مسلسل بتوقیعقزلشاهی مسجل. نظامی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به مذاق کسی تلخ یا شیرین آمدن چیزی ؛ باب طبع او واقع شدن یا نشدن : سخن من به مذاق تو بود تلخ اگر چون لبت هر سخنی را به شکر غوطه دهم. سلیم ( از آنندر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از جا دررفتن ؛ در اصطلاح عامه ، عصبانی شدن. ناگهان خشمناک شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . از جای بشدن.

پیشنهاد
١

از سر باز کردن ؛ رفع کردن : ساقیا از شبانه مخموریم از سرم باز کن بلای خمار. سلمان ساوجی.

پیشنهاد
١

از سر باز کردن ؛ رفع کردن : ساقیا از شبانه مخموریم از سرم باز کن بلای خمار. سلمان ساوجی.

پیشنهاد
١

از سر باز کردن ؛ رفع کردن : ساقیا از شبانه مخموریم از سرم باز کن بلای خمار. سلمان ساوجی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زمین گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صورت گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتفاقا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کورذوقی . [ ذَ / ذُو ] ( حامص مرکب ) نداشتن ذوق سلیم . بی ذوقی . ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به کورذوق شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کورذوق. [ ذَ / ذُو ] ( ص مرکب ) بی ذوق. آن که ذوق سلیم ندارد. ( فرهنگ فارسی معین ) . بی ذوق و آن که ذائقه نداشته باشد. ( آنندراج ) : چه غم زین عروس س ...

پیشنهاد
١

معنی اصطلاح - > از خیر چیزی گذشتن به رغم افایده ی احتمالی چیزی / نیاز به چیزی، از آن چشم پوشیدن مثال: می گویند چشم پزشک بسیار حاذقی است، اما برای سه ...

پیشنهاد
١

معنی اصطلاح - > از خیر چیزی گذشتن به رغم افایده ی احتمالی چیزی / نیاز به چیزی، از آن چشم پوشیدن مثال: می گویند چشم پزشک بسیار حاذقی است، اما برای سه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معنی اصطلاح - > از خیر چیزی گذشتن به رغم افایده ی احتمالی چیزی / نیاز به چیزی، از آن چشم پوشیدن مثال: می گویند چشم پزشک بسیار حاذقی است، اما برای سه ...

پیشنهاد
١

زیر و زبر شدن دو تن ؛ یکی بر روی دیگری قرار گرفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
١

زیر و زبر شدن دو تن ؛ یکی بر روی دیگری قرار گرفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارائه طریق ؛ راه نمودن. رهبری. راهنمائی. رهنمونی. دلالت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارائه طریق ؛ راه نمودن. رهبری. راهنمائی. رهنمونی. دلالت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارائه طریق ؛ راه نمودن. رهبری. راهنمائی. رهنمونی. دلالت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارائه طریق ؛ راه نمودن. رهبری. راهنمائی. رهنمونی. دلالت.

پیشنهاد
١

احقاق حق ؛ رسانیدن حق بمستحق. حکم به محق بودن او کردن.

پیشنهاد
١

احقاق حق ؛ رسانیدن حق بمستحق. حکم به محق بودن او کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

امضا پای چیزی گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

امضا پای چیزی گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قبول داشتن

پیشنهاد
٢

به جوی گرفتن ، به یک جو نگرفتن ؛ بی ارزش دانستن. بی اهمیت شمردن : با من چو جوی ندید معشوق نگرفت حدیث من به یک جو. سعدی.

پیشنهاد
١

به جوی گرفتن ، به یک جو نگرفتن ؛ بی ارزش دانستن. بی اهمیت شمردن : با من چو جوی ندید معشوق نگرفت حدیث من به یک جو. سعدی.

پیشنهاد
٢

به جوی گرفتن ، به یک جو نگرفتن ؛ بی ارزش دانستن. بی اهمیت شمردن : با من چو جوی ندید معشوق نگرفت حدیث من به یک جو. سعدی.

پیشنهاد
٢

شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن. ( یادداشت مؤلف ) .