پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٣)

بازدید
٦,٠٦٣
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیش وکم نشدن ؛ تغییر نکردن. کم و زیاد نگردیدن : کتاب و پیمبر چه بایست اگر نشد حکم کرده نه بیش و نه کم. ناصرخسرو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیش وکم نشدن ؛ تغییر نکردن. کم و زیاد نگردیدن : کتاب و پیمبر چه بایست اگر نشد حکم کرده نه بیش و نه کم. ناصرخسرو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از این بیش ؛ زیاده بر این. ( یادداشت مؤلف ) . بیش از این. رجوع به همین ترکیب شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از بیش و کم ؛ از همه جا. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

exceptionally

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نخ نما شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش دین . ( ص مرکب ) پیشوای دین . ( آنندراج ) . || سابق در دین .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیش طلبیدن . [ طَ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) بحضور طلبیدن . بحضور خواستن . خواستن که بخدمت آید. || خواستن قبل از موعد مقرر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پیش نهادن ؛ عرضه کردن : آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدائی پس پشت افکندند. سعدی. || و همچنین کلمه پیش و پیشاوند �فرا� با مصادری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در پیش نهادن ؛ عرضه کردن : آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدائی پس پشت افکندند. سعدی.

پیشنهاد
٠

در پیش داشتن مهمی یا کاری ؛ با آن مواجه بودن : مهمی که در پیش دارم برآر و گرنه بخواهم ز پروردگار. سعدی. بگفتا نیارم شد اینجا مقیم که درپیش دارم مهم ...

پیشنهاد
٠

در پیش داشتن مهمی یا کاری ؛ با آن مواجه بودن : مهمی که در پیش دارم برآر و گرنه بخواهم ز پروردگار. سعدی. بگفتا نیارم شد اینجا مقیم که درپیش دارم مهم ...

پیشنهاد
٠

پیش آتش است و پس دریا ؛ در حق کسی گویند که او را کاری سخت و دشوار افتدو او را هیچ چاره و گزیر نماند. ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ؛ به عقیده ٔ. در نظر. نزد : سراسر جهان پیش او خوار بود. فردوسی. گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار. عماره. ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ؛ به عقیده ٔ. در نظر. نزد : سراسر جهان پیش او خوار بود. فردوسی. گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار. عماره. ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش ِ؛ به عقیده ٔ. در نظر. نزد : سراسر جهان پیش او خوار بود. فردوسی. گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار. عماره. ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ؛ به عقیده ٔ. در نظر. نزد : سراسر جهان پیش او خوار بود. فردوسی. گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار. عماره. ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ؛ به عقیده ٔ. در نظر. نزد : سراسر جهان پیش او خوار بود. فردوسی. گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار. عماره. ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ؛ به عقیده ٔ. در نظر. نزد : سراسر جهان پیش او خوار بود. فردوسی. گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار. عماره. ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ؛ به عقیده ٔ. در نظر. نزد : سراسر جهان پیش او خوار بود. فردوسی. گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار. عماره. ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از پیش ؛ از حضور. از نزد : فرستادگان سپهدار چین زپیش جهاندار شاه زمین. . . فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ کوه ؛ پای کوه : نیاسود تیره شب و پاک روز همی راند تاپیش کوه اسپروز. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ کوه ؛ پای کوه : نیاسود تیره شب و پاک روز همی راند تاپیش کوه اسپروز. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ کوه ؛ پای کوه : نیاسود تیره شب و پاک روز همی راند تاپیش کوه اسپروز. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیش ِ کوه ؛ پای کوه : نیاسود تیره شب و پاک روز همی راند تاپیش کوه اسپروز. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

monkey business

پیشنهاد
٠

monkey business

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

He lost himself in a maze of thoughts that were rendered vague by his lack of words to express them

پیشنهاد
٠

The time had come come for

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

wearisomeness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

wearisomeness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

wearisomeness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

overcome with astonishment

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

palm terrace

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

زاده ٔ دهن . [ دَ / دِ ی ِ دَ هََ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از سخن باشد اعم از نیک و بد یعنی ، هر چه از دهن برآید. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اعم از ؛ خواه. چه. خواهی. یا. ( یادداشت بخط مؤلف ) : ذَفَر؛ تیزی و تندی بوی خواه خوش و خواه ناخوش. اعم از اینکه بیاید یانیاید؛ خواه بیاید خواه نیاید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قدم زنان دور شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .

پیشنهاد
١

از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .

پیشنهاد
١

از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) : رمیدند پیلان و اسبان ز جای سپردند مر خیمه ها را بپای. ( گرشاسب نامه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

break/shatter the silence

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تقریرات . [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تقریر. بیانات و توضیحات و اقوال و گفتار. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تقریر و دیگر ترکیبهای آن شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خسور. [ خ َ ] ( ع ص ) زیان کار. زیان دیده . زیان زده : اندر آن تقریر بودیم ای خسورکه خرت لنگ است و منزل دور دور. ( مثنوی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تقریرات . [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تقریر. بیانات و توضیحات و اقوال و گفتار. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تقریر و دیگر ترکیبهای آن شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خسور. [ خ َ ] ( ع ص ) زیان کار. زیان دیده . زیان زده : اندر آن تقریر بودیم ای خسورکه خرت لنگ است و منزل دور دور. ( مثنوی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تقریر افتادن. [ ت َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) گفتن. بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. ( کلیله و دمنه ) . اینقدر از فضایل ملک که تالی و تا ...