عصیان کردن


معنی انگلیسی:
rebel, revolt, mutiny

لغت نامه دهخدا

عصیان کردن. [ ع ِص ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) طغیان کردن. سرکشی کردن. عصیان ورزیدن. عاصی شدن :
خویشتن را چون فریبی چون نپرهیزی ز دیو
چون نهی چون خود کنی عصیان بهانه برقضا.
ناصرخسرو.
بسا شها که بگشت او ز دوستی ملک
بسا امیر که با رای شاه عصیان کرد.
مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

طغیان کردن سرکشی کردن

پیشنهاد کاربران

سرکش شدن
دست استیلا برآوردن ؛ به طغیان و تسلط و عصیان و آشوب پرداختن :
چنین تاخصم لشکر در سر آورد
رعیت دست استیلا برآورد.
نظامی.
بغی ، بغی کردن ، بغیدن

بپرس